تاريخ: پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۸۲
نام نویسنده: عباس سليمي نمين
زندگينامه
اميرعباس هويدا در زمستان سال 1298 به دنيا آمد. پدرش حبيبالله به سبب ارادت زيادي كه به عباس افندي رهبر بهائيان داشت با اجازه شوقي افندي نام «عباس» را بر وي گذاشت. حبيبالله خان يكي از نويسندگان روزنامه «رعد» به مدير مسئولي سيدضياءالدين طباطبايي بود و همچنين يكي از مدافعان قرارداد 1919.امير عباس هويدا سالهاي نخستين زندگي خود را در دمشق گذراند، وي تحصيلاتش را در بلژيك به پايان رساند و در شهريور 1321 به ايران بازگشت. در دي ماه 1321 به عنوان كارآموز در وزارت خارجه مشغول به كار شد. در سال 1323 اولين ماموريت ديپلماتيك خود را به همراه زينالعابدين رهنما كه به وزير مختاري ايران انتخاب شده بود در پاريس آغاز كرد. هويدا سپس به دفتر كنسولي تازه بنياد ايران در اشتوتگارت منتقل شد. وي در سال 1329 به ايران بازگشت و دو سال مسئول دفتر عبدالله انتظام (وزير خارجه) بود. پس از كنار گذاشته شدن انتظام از وزارت خارجه، هويدا به ژنو رفت و به عنوان رابط كميسيون عالي پناهندگان سازمان ملل مشغول به كار شد. بعد از مدتي به اصرار حسنعلي منصور مجدداً به كادر ديپلماتيك پيوست و به سمت دبير اولي سفارت ايران در آنكارا انتخاب شد. انتظام زماني كه مديرعامل شركت ملي نفت ايران شد اميرعباس هويدا را با سمت مشاور مخصوص خود به شركت نفت منتقل ساخت. در سال 1339 هويدا به همراه منصور اقدام به تاسيس كانون مترقي نمود. در سال 1342 به عنوان وزير اقتصاد به عضويت كابينه منصور درآمد و در سال 1344 به دنبال اعدام منصور توسط فداييان اسلام جاي وي را گرفت. هويدا در سال 1354 بعد از نزديك به 10 سال دبيركلي حزب ايراننوين، دبيراول تنها حزب حاكم بر ايران يعني حزب رستاخيز شد، اما با آغاز خيزش انقلاب اسلامي وي توسط شاه از نخستوزيري عزل و به وزارت دربار گماشته شد. در 18 شهريور 1357 از وزارت دربار نيز عزل و تا 17 آبان كه دستگير وروانه زندان شد در منزلش تحت نظر بود. بعد از پيروزي انقلاب هويدا توسط مردم از بازداشتگاهش بيرون كشيده و تحويل دولت انقلاب شد. وي در طول مدت بازداشت و محاكمه از ارائه هرگونه اطلاعات مفيدي طفره رفت و سرانجام به دليل مشاركت مؤثر در جنايات و خيانتهاي رژيم پهلوي به اعدام محكوم شد.
نقد و نظر دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران
از «نان شب واجبتر است»، شاه بيت و فصل مشترك روايتهاي مختلفي به شمار ميآيد كه خانم «سعيده پاكروان» در مورد روند تصميمگيري راجع به توقيف هويدا در فصل اول كتاب خود گردآورده است. در مورد چگونگي جمعآوري روايتهاي افراد شركت كننده در جلسات مشورتي شاه – كه در روزهاي پاياني حاكميت دودمان پهلوي بر ايران تشكيل ميشد- ابهامات فراواني وجود دارد كه متأسفانه ناشر ايراني در مقدمه خود هيچگونه توضيحي براي رفع آنها نداده است. همچنين از آنجا كه ترجمه فارسي كتاب «توقيف هويدا» صرفاً دو فصل از هشت فصل كتاب اصلي را شامل ميشود- كه به دلايل ناموجهي ظاهراً توسط ناشر ايراني گزينش شده است- امكان جامعنگري را بر كليت مكتوب نويسنده فراهم نميسازد. شايد اگر گزينشي در اين زمينه صورت نميگرفت به برخي ابهامات، پاسخ روشنگري داده مي شد. البته آنچه هم در قالب دو بخش عرضه شده است ميتوانست با توضيحات ناشر ايراني به خوانندگان فارسي زبان در مورد محتواي شش فصل عرضه نشده بسيار گوياتر شود. اما ناشر براي ايجاد حلقه اتصال بين محققان و تاريخ پژوهان داخلي با نويسنده كتاب، صرفاً به ارائه اين مختصر توضيح مترجم در مقدمه بسنده كرده است: «كتاب حاضر از چند جهت واجد اهميت است. نويسنده آن فرزند دومين رئيس سازمان اطلاعات و امنيت كشور «ساواك» است، پيش از انقلاب به محافل درباري و دولتي راه داشته و بعد از انقلاب با بختيار و فرح پهلوي همكار و مأنوس بوده است. هرچند روايتش را داستانگونه مينويسد و براي بسياري از افراد از نامهاي مستعار استفاده ميكند- احتمالاً به اين دليل كه آنهايي كه زندهاند عليه او واكنش نشان ندهند.» (ص9 مقدمه) اين توضيح مختصر ناشر متأسفانه بر ابهامات ميافزايد. چرا ميبايست در صورت استفاده از نامهاي واقعي، عليه نويسنده واكنشي صورت گيرد؟ آيا آنچه از افراد مختلف در مورد يكي از جلسات مشورتي نقل شده، حاصل گفتوگوهاي شخص خانم سعيده پاكروان با آنان است يا از منابع گوناگون استخراج و بدون ذكر مآخذ در اين كتاب عرضه شدهاند؟ اگر گردآوريها، حاصل كار نويسنده باشد قطعاً ايشان مجاز به بهرهبرداري مستند از آن بوده است و اگر از مآخذ ديگر بهره گرفته، با ذكر آنها به سهولت ميتوانست رفع مشكل كند. از طرفي، به گفته ناشر علت استفاده از نامهاي مستعار، مصون ماندن نويسنده از واكنش راويان زنده است، در حالي كه در مورد اموات نيز از نامهاي مجهول استفاده شده است.همچنين از آنجا كه از دومين رئيس ساواك خاطرات مكتوبي برجاي نمانده و نويسنده نيز در روزهاي پايان عمر پدر خويش در ايران حضور نداشته تا به ثبت روايت وي از چنين جلساتي بپردازد، بايد پرسيد اين روايت پاكروان چگونه به دست آمده است؟ اگر چنين روايتي از سنديت قابل قبولي برخوردار است چرا نويسنده در مورد پدر خود نيز كه اكنون در قيد حيات نيست از اسم مستعار استفاده ميكند؟ و ... ؟ابهامات فراوان از اين دست در مورد كتاب «توقيف هويدا» اين فرضيه را مطرح ميسازد كه نويسنده كتاب با هدف خاصي روايت مطلوبي را از نگاه خود براي تشريح چگونگي تصميمگيري در مورد توقيف هويدا طراحي و سپس آن را از زبان چندتن كه هم مجهولند و هم به ظاهر واقعي، به شيوههاي گوناگون بازگو كرده است.تأمل دقيق در بخش دوم كتاب اين فرضيه را تا حدودي تقويت مي كند. به عبارت ديگر، دو بخش اين كتاب گرچه دو موضوع كاملاً متفاوت را پي ميگيرند، اما در واقع به دنبال هدف واحدياند. بويژه با توجه به بخش دوم كه تماماً برمبناي يك دروغ از شخصي به نام «قربانيفر» بنا شده، مشخص ميشود كه نويسنده در صدد نورافكني بر بخشي از تاريخ كشور نيست، بلكه در پي صدور يك بيانيه سياسي تجديد بيعت از جانب همه سرخوردگان از دودمان پهلوي و به نمايندگي از سوي آنان، با آن رژيم است. «توقيف هويدا» در بخش اول كوشيده است محمدرضا پهلوي را از زير يك علامت سؤال بزرگ خارج سازد؛ علامت سؤالي كه قدرشناسي و اصولاً پايبندي به هرگونه اصول اخلاقي و انساني را از سوي آمريكا و گزينهاش براي حكومت بر ايران يعني پهلوي دوم نسبت به خادمين آنها به چالش ميكشد. اما آيا كسب اعتماد مجدد نيروهايي كه سالها در خدمت پهلويها بودند و از آن طريق منافع حداكثري آمريكا را در ايران تأمين ميكردند، از طريق توليد آثاري همچون «توقيف هويدا» ممكن است؟ اين پرسش كه چگونه ميتوان تبعات «قرباني سازي خادمان» را- براي فرونشاندن خشم مردم ايران از سياستهاي آمريكا در ايران- زدود، نزديك به دو دهه محافل سنتي وابسته به غرب را در كشور به طور جدي به خود مشغول داشته است. عملكرد پهلويها در پايان 57 سال سلطنت و به عنوان رأس هرم سياسي غرب باوري در ايران، حتي بعد از فرار از كشور نيز تصوير مثبت و جذابي براي تجديد حيات كانوني از نيروهاي فكري و سياسي سنتي متمايل به غرب به نمايش نگذاشته است . البته نيروهاي منحط و فاقد ارزش، براي بلعيدن دلارهاي مخالفان جمهوري اسلامي در طي اين مدت همواره فعال بودهاند. اگر بپذيريم آمريكا طي سالهاي اخير كه سلطه خود را بر ايران از دست داده، به شيوههاي مختلف در صدد احياي روابط گذشته بوده است (با اظهارات صريح مقامات كاخ سفيد كمتر ميتوان در اين مورد ترديد كرد) سؤال اين است كه ايالات متحده با تكيه به نيروهايي با كدام ويژگي ميتواند همان بهشت رؤيايي را براي خود احيا كند؟هرچند پاسخ مشخص و روشني نميتوان به اين پرسش داد، اما برخي قرائن دلالت بر آن دارد كه همان جريان فاقد هويت فرهنگ بومي و مجذوب فرهنگ غرب، در اين زمينه مد نظر آمريكا قرار دارد و در واقع نيز ادامه همان جرياني كه هيچگاه تعلقي به اين مرز و بوم نداشته است، ميتواند به طور تمام و كمال تأمين كننده خواستههاي آمريكاييان باشد. اما از جمله موانع جدي در شكلگيري محوريت مد نظر آمريكا، برخوردي بود كه دولتمردان اين كشور در پايان عمر سلطنت پهلويها، با عوامل و خادمين خود در ايران داشتند و در رأس چنين افرادي كه همچون غلامان حلقه به گوش در خدمت او بودند، بايد از «هويدا» نام برد كه سرنوشتي بسيار عبرتآموز داشت. هويدا قبل از ورود به عرصه سياسي در ايران، چندين سال در خدمت صهيونيستها بود و براي انتقال يهوديان از آفريقا به سرزمين غصب شده فلسطين تلاش چشمگيري كرد. او همچنين در دوران سيزده ساله صدارتش بي هيچ چون و چرايي مجري سياستهاي منطقهاي آمريكا در ايران بود. سالهاي طولاني تابع محض بودن، از او شخصيت مشمئز كنندهاي ساخته بود كه جز تملق و بله قربانگويي، وردزبان و تكيه كلامي نداشت. همگان طي اين سالها شاهد بودند كه چگونه وي براي فرمانبري كامل، خود را به انساني مسخ شده و بيهويت مبدل ساخته بود. اما حاصل اين همراهي كامل با سياستهاي خلاف مصالح ملي و تأمين كننده منافع حداكثري براي آمريكاييان در ايران، براي او چه بود؟ دور انداخته شدن به وقت بينيازي اربابان و حتي اعلام تبري از او.آنچه شاه بر هويدا روا داشت- كه بيشك بدون هماهنگي با كاخ سفيد نبود- در ميان نيروهاي جريان مجذوب فرهنگ غرب در ايران، بازتابي گسترده و فراموش نشدني يافت؛ بازتابي كه گيجي و سردرگمي آنان را براي چندين سال در پي داشت. دستگيري هويدا به عنوان مجرم و پاسخگوي مسائلي كه وي صرفاً مجري آنها بود، معناي روشني داشت و آن اينكه آمريكا و شاه، قرباني ميخواستند؛ قربانياي كه بتوان از طريق مجازات او خشم مردم را فرو نشاند. زماني كه تودههاي ميليوني مردم به خيابانها ميريختند و خشم و انزجار خود را از سياستهاي چپاولگرانه آمريكا كه از طريق عاملش يعني شاه دنبال ميشد، به نمايش ميگذاشتند ميبايست افرادي چون هويدا قرباني ميشدند تا چنين وانمود شود كه آنان تمامي اين خطاها را شخصاً مرتكب شدهاند اما آيا كسي با كمترين شناخت از ساختار سياسي و حكومتي ايران در آن دوران، ميتوانست ارادهاي براي افرادي چون هويدا قائل باشد تا عملكرد وي را بر آن اساس به قضاوت بنشيند؟ تنفر جامعه از وي از آن رو نبود كه نخستوزير 13 ساله ايران در طول اين دوران نسبتاً طولاني براساس تراوشات ذهني و به دليل فساد مالي خود به تخريب بنيانهاي اقتصادي، دفاعي، سياسي و فرهنگي كشور پرداخته است بلكه بدان جهت بود كه متملقانه هر آنچه را به وي ديكته ميشد ميپذيرفت و حتي برخلاف نظرات همه كارشناسان آن رشته، به اجرا درميآورد.به عنوان نمونه، شاپور بختيار در مورد سياست اصلاحات آمريكايي كه به شاه ديكته شد تا اقتصاد ايران كاملاً تك محصولي شود ميگويد: «... ما از آن روزي كه اين اصلاحات را كرديم، هي محصول [(كشاورزي)] ما پايين آمد. هي محصول ما پايين آمد. هي پول نفت داديم و هي گندم و نخود و لوبياي آمريكايي خريديم. من اين را نميخواستم. حالا هم نميخواهم. ما از آمريكا ميتوانيم «رآكتور» [REACTEUR] بخريم. ما ميتوانيم طياره جت بخريم. ما ميتوانيم اين چيزها را در صورت لزوم و در حدود لزوم بايد و ميخريم. ولي ديگر لپه و نخود و لوبيا معنا ندارد كه بخريم. چه شد كه اين طور شد؟ اين اصلاحات دروغي بود.» (كتاب خاطرات بختيار، ص 81)بنابراين تأثيرات مخرب اصلاحات ديكته شده توسط كاخ سفيد كه تحت عنوان اصول ششگانه و سپس دوازدهگانه انقلاب سفيد به اجرا درآمد بر كسي پوشيده نيست. آمريكاييها با اين برنامه صرفاً كشاورزي ايران را نابود نساختند، بلكه به منظور ايجاد يك بازار بزرگ براي كالاهاي خود، همه اركان استقلال اين مرز و بوم را نابود ساختند. اما اينكه هويدا با آن ميزان از تبعيت ميبايست تاوان سياستهاي آمريكا را بپردازد و به عنوان عامل اصلي تباهي كشور دستگير و زنداني شود، اوج فريبكاري و عدم پايبندي كاخ سفيد و شاه به ابتداييترين معيارهاي انساني را به نمايش ميگذارد. بنابراين آيا در چنين فضايي امكان فعال ساختن مجدد شبكه نيروهاي فكري وابسته به غرب با ترديدهاي جدي مواجه نميشد؟ ظاهراً با علم به پاسخ چنين پرسشهايي است كه آثاري چون «توقيف هويدا» طراحي ميشوند تا آمريكا و محمدرضا پهلوي از آنچه بر عاملشان روا داشتند، مبرا شوند و زمينه تحركات عميقتري در ميان نيروهاي مجذوب غرب فراهم آيد. خانم سعيده پاكروان در اين كتاب سعي در القاي آن دارد كه: 1- شاه مخالف دستگيري هويدا بوده است 2- نمايندگان اقشار مختلفي كه در جلسه مشاوره گرد آمده بودند تماماً موافق دستگيري هويدا بودهاند 3- مسئول نظامي برقراري به اصطلاح امنيت- كه در مورد ضرورت توقيف هويدا آخرين سخن يعني «از نان شب واجبتر است» را طرح كرده- عامل تعيين كننده در اين زمينه بوده است 4- و در نهايتاً اين كه شاه با اكراه و ناراحتي بسيار تسليم رأي اين جمع شده است!نويسنده به منظور القاي اين نكات سعي كرده است تا از افراد مجهول “واقع نما” بهرهگيرد كه دستكم در مقطعي با سياستهاي شاه در تعارض بودهاند. روايتهاي نقل شده در اين كتاب يا مربوط به مقربيني است كه به دليل انتقاد از محمدرضا پهلوي، مغضوب واقع گشته و براي سالهاي طولاني از حلقه خواص كنار گذاشته شدهاند، يا مربوط به تعدادي از هنرمندان و نويسندگان مخالف و منتقد كه چند نوبت نيز به چنگ ساواك گرفتار آمدهاند.نكته حائز اهميت در تنظيم اين روايتها، پيگيري دو هدف موازي است؛ بدين معنا كه به بهانه بحث در مورد مسائلي كه منجر به قيام مردم شده و در جهت پيدا كردن راهحل براي مهار آن، چرخشي عاطفي نيز به سوي پهلوي دوم به صورت مشهود ابراز ميشود. در اين راستا منتقدان هر كدام به ترتيب احساس ميكنند كه تنفرشان از وي چندان هم عميق نبوده است. به عبارت ديگر، اين افراد كه براي سالها به عنوان منتقد، از دربار دور بودهاند در قالب يك ديالوگ حضوري، مجدداً به سوي دولت محصول كودتاي 28 مرداد سمپاتي پيدا ميكنند. البته اگر نويسنده در اين زمينه از خود شتاب زدگي به خرج نميداد و اين دو هدف، يعني تبرئه شاه و آمريكا در دستگيري هويدا و اعلام همبستگي مجدد جريان به اصطلاح اهل فكر و انديشه غربگرا را با محمدرضا، با يكديگر ممزوج نميساخت شايد توفيق بيشتري در ارتباط با هدف اول، از آن خود ميساخت، اما عدم خويشتنداري سياسي خانم سعيده پاكروان موجب شده كه حتي خواننده معمولي كتب تاريخي متوجه اهداف كتاب «توقيف هويدا» بشود، به ويژه اينكه در بخش دوم كتاب نيز همان گونه كه اشاره شد، نويسنده در قالب طرح خاطرات خود اقدام به صدور يك بيانيه سياسي اعلام همبستگي مجدد با پهلويها كرده است. به اين ترتيب نويسنده كه در ابتدا به دليل فرار شاه خود را منتقد وي معرفي مي كند به تدريج در مواجهه با واقعيات! تغيير موضع ميدهد.البته بايد اذعان داشت كه طراحان كتاب در بخش اول تا حدودي به هدف خود يعني ترسيم نوعي اجماع نظرات در جلسه مشورتي در مورد دستگيري هويدا، نزديك شدهاند. به ويژه اينكه نمايش اتفاق نظر در مورد توقيف هويدا با انتقاداتي از شاه همراه شده است. وزير كشور اسبق شاه، وي را معتاد جنسي خوانده كه قرصهاي محرك بر مغزش اثر كرده است (ص15). روزنامهنگار منتقد، دستگيري هويدا را برگ غمانگيزي از زندگي محمدرضا عنوان كرده و ميگويد هرچند ممكن است وي قلباً اعتقادي به آن نداشته، اما دليل اين اقدام ميتواند اين باشد كه داروهاي ضدسرطان مغزش را از كار انداخته بود. (ص34)پسرعموي شاه گرچه از اينكه سربازان مستقيماً به سوي تظاهرات مردم آتش ميگشودند به شدت انتقاد ميكند، اما در ديكتاتور خواندن شاه ترديد ميكند و مصرف دارو را در كرختي وي مؤثر ميشمرد. (ص38) دومين رئيس ساواك ضمن اعلام اينكه شكنجه در زندانها با اطلاع كامل محمدرضا صورت ميگرفته است، ميگويد: «شاه چيزي نميخواند و بنابراين، از تنها ابزاري كه براي تقويت و رشد فكر وجود دارد محروم بود. به همين دليل، چارچوب فكري يا نظامي مرجع يا اصولي راهنما را كه از راه خواندن فراهم ميشود فاقد بود. حتي مطمئن نيستم كه درباره گذشته تابناك ايران، همان هخامنشيان كه دوست ميداشت خودش را مظهر آنها معرفي كند، يا جانشينان آنها، چيز زيادي ميدانست... تنها چيزي كه شاه ميخواند كاتالوگ جنگافزارها بود... »(ص55) يك نمايشنامهنويس كه مدت كوتاهي قبل از دعوت به جلسه مشاوره، از زندان ساواك آزاد گشته است ضمن انتقاد از شاه كه تحت تأثير آن جمع به توقيف هويدا رضايت داد، ميگويد: «اما بالاخره آيا همو نبود كه داشت به توقيف يار و ياور نزديكش، به ستوني كه پايههاي نظامش بود رضايت ميداد؟ مسلماً در آن شرايط بايد نسبت به اين موضوع واكنش شديدتري نشان ميداد. اما ديگر حال و تواني نداشت. (ص85)علت انتخاب اسامي مستعار براي راويان زماني دقيقاً مشخص ميشود كه ابعاد تحريف تاريخ در اين كتاب روشن گردد. لذا ناگزير از مرور چگونگي شكلگيري ترفند قرباني سازي عوامل متملق و فرومايه هستيم. در اواخر دولت هويدا از جمله چارهانديشيهاي آمريكا براي حل بحران ناشي از سياستهايش در ايران، تشكيل كميسيون شاهنشاهي بود تا به صورت علني مسئولان وقت را ظاهراً به نقد بكشد. اما همان طور كه مطلعيم اين ترفند، يعني محاكمه لفظي مسئولان ردههاي مياني چندان نتوانست خشم مردم را فرو نشاند.مجيدي - وزير مشاور و رئيس سازمان برنامه و بودجه وقت - در خاطرات خود در اين مورد ميگويد: «طبعاً اين طور ميخواهم بگويم كه از اول برداشت شخص من اين بود كه اين تشكيل كميسيون شاهنشاهي و به محاكمه كشيدن وزرا و مسئوولين يك نوع منحرف كردن افكار از مسائل ديگر است و فداكردن يك [عده] آدمها به خاطر اين كه نارضايتيها آرام بشود... يكي از علل عمدهاي كه انقلاب اسلامي را به وجود آورد، همين تشكيل كميسيون شاهنشاهي بود. براي اين كه [نتيجه] اين كميسيون در واقع بيحيثيت كردن دولتي بود كه سيزده سال سركار بود. مفتضح كردن سيستمي بود كه اين سيستم را اعليحضرت به وجود آورده بودند و قبولش داشتند.» (خاطرات عبدالمجيد مجيدي، صفحات2-171)با شكست اين بازي، شاه آموزگار را مأمور تشكيل كابينه كرد و مجبور شد اقدامات جديتري به منظور فريب مردم صورت دهد، لذا كميتهاي مركب از آزموده (وزير اوقاف)، نهاوندي (رئيس دفتر شاه) و پرويز ثابتي (نفر دوم ساواك) تشكيل شد تا ليستي از افرادي را كه داراي تخلفات كلان هستند تهيه كنند. اين كميته ليستي متشكل از نام80 تن از مسئولان تهيه و تسليم شاه كرد، اما وي با دستگيري همه آنها موافقت نكرد بلكه در نوبت اول صرفاً چند تن از جمله وزير بهداشت (شيخالاسلامزاده)، يك معاون وزير بازرگاني و چند آمريكايي از شركت راستپرو دستگير شدند. در اين حال بازداشت چند آمريكايي نشان از آن داشت كه كاخ سفيد نه تنها با اين مانور سياسي براي آرام كردن مردم ايران كاملاً هماهنگ است بلكه در طراحي آن نقش اصلي را دارد. قرباني كردن عناصر دست چندم از سوي آمريكا و شاه باز هم تأثيري در روند اعتراضات مردمي نداشت. لذا با روي كار آمدن دولت ازهاري مجبور به قرباني كردن مهرههاي درشتتري شدند و بدين گونه بود كه نوبت به هويدا و عدهاي ديگر رسيد. بنابراين برخلاف داستانسراييهاي خانم سعيده پاكروان موضوع دستگيريها به هيچ وجه حاصل ذهن چند مخالف و منتقد شاه نبود. مجيدي كه قبل از دستگيري هويدا با وي ملاقاتي داشت، در اين مورد ميگويد: «(هويدا) گفت، بله، بعد از ظهر اعليحضرت به من تلفن زدند و گفتند ما موافقت كرديم كه شما را بازداشت بكنند و اين بيشتر به نفع خودتان است. براي اين كه اگر بازداشت نشويد، ممكن است به جانتان لطمه بزنند. به اين جهت ميآيند امروز شما را بازداشت بكنند... [هويدا] فكر ميكرد كه، خوب بالاخره اين كار را دارند ميكنند براي اين كه يك مقداري، به حساب بلاگردان وجود داشته باشد – تقصير را به گردن ديگران بيندازند- تا اين مرحله بحراني بگذرد، بعداً خوب، همه چيز درست ميشود. اين طور حدس ميزد، فكر كنم. » (صفحات 3-182)نكته قابل توجه در ادامه اين ماجرا، دستگير شدن اعضاي كميته منتخب شاه براي شناسايي متخلفان بود. يعني بعد از جديتر شدن برخورد با متخلفان، آزموده و نهاوندي نيز در دور سوم دستگيريها، بازداشت و به پادگان جمشيديه فرستاده شدند كه اين امر موجب كتك كاري شديدي بين آنان و ساير مسئولان متخلف در بازداشتگاه شد، زيرا دستگير شدگان دور اول و دوم، اين افراد را در دستگيري خود داراي نقش ميدانستند.بدون شك افراد دستگير شده، عناصر متخلف و فاسدي بودند، اما آنچه مسلم است بازداشت شدگان نقشي در سياستگذاريهاي ضدايراني و نافي استقلال كشور نداشتند، لذا مردمي كه به سياستهاي تخريبي آمريكا معترض بودند، هرگز به دستگيري اين افراد دل نبستند و به مبارزات خود ادامه دادند تا شاه مجبور به فرار از ايران شد. از طرفي در جريان فرار وي از ايران، هرگز به هويدا توجهي نشد و اين نكتهاي است كه خانم سعيده پاكروان بسادگي از كنار آن گذشته است. محمدرضا پهلوي با باقي گذاشتن هويدا در زندان در واقع تلاش كرد حتي در تاريخ نيز افرادي چون هويدا را بلاگردان خود سازد. هرچند نويسنده در اين كتاب با توسل به شيوههاي مختلف خواسته است آمريكا و عامل اصلياش را در ايران تبرئه كند، اما تاريخ عملكرد پهلويها در وجود هويدا خلاصه نميشود و ساير مسائل به ثبت رسيده در تاريخ اين مرزوبوم نيز با مختصر تفاوتهايي همين استنباط را تقويت ميكند كه پهلويها همچون آمريكاييها صرفاً به منافع خود ميانديشيدند، لذا حتي نسبت به مادر خود «ملكه پهلوي» نيز كمترين عاطفهاي بروز ندادند و بازماندگان او حتي حاضر نشدند پول بيمارستان و هزينه كفن و دفن وي را بپردازند، لذا جنازه ملكه پهلوي در يك گور دستهجمعي به همراه جنازه معتادان و ولگردان بيهويت دفن شد. نكاتي از اين دست بسيار است كه با دستكاري تاريخ، محو نخواهد شد.اما نكتهاي را كه كتاب «توقيف هويدا» براي تاريخ پژوهان قابل توجه ميسازد، اهتمام جدي دستگاههاي تبليغاتي و سياسي آمريكا به مسائل تاريخي است. در اين زمينه بايد گفت اهتمام به زيروبم آنچه در كارنامه كاخ سفيد در ايران به ثبت رسيده و تلاش براي وارونه سازي آن صرفنظر از كسب توفيق يا شكست در نيل بدان هدف، نشان از وجود نگاهي كلان و دورانديشانه به امور فرهنگي و سياسي دارد كه براي ساير ملتها به ويژه آنان كه سالها از سلطه بيگانگان رنج برده اند، مي تواند درسي بزرگ باشد. هيئت حاكمه امروز آمريكا هرگز نسبت به منافع كلان نامشروع خود بيتفاوت نبوده و هرگز آن را قرباني دسته بنديهاي مختلف نميسازد. در واقع همه گرايشها و سلايق موجود در بدنه حاكميت آمريكا منافع خود را در چارچوب يك آمريكاي بااعتبار پي ميگيرند و به همين لحاظ اگر ضعفي در عملكرد گذشتگان با گرايش متفاوت مييابند، از كنار آن نميگذرند مگر آنكه نسبت به تطهير آن تلاش لازم را مبذول دارند.