تاريخ: يكشنبه ۳ دي ۱۳۸۵
نام نویسنده: عباسسليمينمين
مدير محترم سايت بازتاب
باسلام، اميدوارم به منظور روشن شدن ابعاد مسائلي كه در نوشتار «ماجراجويي يا هزينه از منافع ملي» آمده است اين فرصت فراهم آيد تا به طرح نكاتي در آن رسانه بپردازم:
1- نويسنده محترم مقاله «ماجراجويي...» اولين فردي نيست كه در داخل كشور به انتقاد از تشكيك كنندگان در تاريخ پردازي صهيونيستها، مبادرت ورزيده است: «به دلايل گوناگوني اين رسالت تاكنون در رسانههاي گروهي پيگيري نشده است... اما اكنون ... دليل موجهي براي ادامه سكوت و بيتفاوتي نسبت به پديدهاي كه تاكنون آثار مستقيم و غيرمستقيمي بر منافع ملي داشته... ديده نميشود.»
برخلاف اين تصور، نظرات رياست محترم جمهوري در مورد هولوكاست به كرات توسط رسانههاي مختلف داخلي مورد نقد و بررسي قرار گرفته است. البته وجود چنين فضايي لازمه رشد و تعالي جامعه است. اما اجازه بدهيم برخي برخوردهاي غيرمحققانه را از اين قاعده مستثني بدانيم.
2- در اين سرزمين رئيس جمهوري دولت نهم اولين كسي نيست كه تشكيك در تاريخ پردازي صهيونيستها را جزء حقوق اوليه انساني خود دانسته است. بلكه در گذشته نيز شخصيتهاي سياسي با گرايشهاي مختلف در اين زمينه مواضع مشابهي داشتهاند. سفير اسرائيل در دوران پهلوي مواضع عبدالرحمن فرامرزي (سردبير صاحبنام دهه40 روزنامه كيهان) را در اين زمينه اينگونه توصيف ميكند: «نخستين ديدار من با فرامرزي در خانه او همراه عافار بود. يكي از يادنرفتنيترين ديدارهاي دشوارم بود. او چپ و راست ميپرسيد و من بايد پاسخ ميدادم. پرسشها به گونه بازجوئي بودند نه به هوس دانستن و آگاهي، هرچه پيشتر ميرفتيم بر دشواريهاي گفتگو افزوده ميشد و من بيشتر خود را در منگنهاي يكسويه ميديدم. او تاريخ روشن يهود و دو هزار سال رنج گالوت و كشتارهاي ددمنشانة هولوكاست را آنگونه كه پيش آمده به آساني نميپذيرفت» (يادنامه،خاطرات مئيرعزري، چاپ بيتالمقدس (اورشليم) ترجمه ابراهام حاخامي، سال 2000م، جلد اول، ص178)
بنابراين، اين نظر كه «تشكيك در يك جنايت جنگي پس از شصت سال آن هم توسط مسئولان كشوري با هزاران كيلومتر فاصله جغرافيايي و عدم ارتباط مذهبي و فرهنگي با اروپا، داراي چه منطقي از نگاه جهانيان است» اولاً از اساس درست نيست. در ثاني آيا بُعد جغرافيايي ميتواند دليل مناسبي براي عدم طرح مسائل نظري و تشكيكهاي علمي باشد؟ ثالثاً: آيا تاريخسازيهاي صهيونيستها براي جنگ جهاني دوم تبعاتي براي مسلمانان نداشته است؟ مرحوم جلالآل احمد در اين زمينه ميگويد: «روشنفكر ايراني چه ميگويد كه اِستر ملكهاش بود و مردخاي وزير شاه هخامنشياش! و دانيال نبي امامزادهاش؟ وجدان روشنفكر ايراني بايد از اين ناراحت باشد كه چرا نفت ايران در تانك و هواپيمايي ميسوزد كه برادران عرب و مسلمانش را ميكشد... چه كسي گفته است كه وجدان روشنفكر ايراني را هم بايد مطبوعات فرنگ بسازند؟ و ماليخولياي روچيلد و لانزمن؟ اين حرف و سخن كهنهاي است كه چرا كفاره گناهي را كه ديوانهاي در بلخ آلمان و اروپا كرد بايد ما در شوشتر خاورميانه بدهيم...» (سفر به ولايت عزرائيل، جلالآلاحمد، انتشارات مجد، صص2-91) بنابراين نميتوان گفت هدف تاريخسازي صهيونيستها تعدي به كشورهاي اسلامي نبوده و ما امروز با برنامه حاميان اشغالگران فلسطين براي تغيير نقشه خاورميانه مواجه نيستيم.
3- در مقاله «ماجراجويي...» ادعا شده است: «پس از پيروزي انقلاب اسلامي و به رغم در اختيار گرفتن امكان حكومت و دولت، چه در دوره يازده ساله رهبري انقلاب توسط امام خميني (ره) و چه در دوره هفده ساله رهبري آيتالله خامنهاي به رغم گرايش شديد و تعصب اين دو رهبر شيعي نسبت به مسئله فلسطين و مبارزه با صهيونيسم، نه تنها اشاره مستقيم يا غيرمستقيمي به موضوع هولوكاست از سوي رهبران جمهوري اسلامي نشده است...» اولاً آيا در مورد خنثيسازي برنامه صهيونيستها براي اشغال سرزمينهاي مسلمانان كه با تاريخسازي آغاز شد الزاماً حضرت امام بايد از هولوكاست نام ميبرد؟ در مشي امام پايگاه صهيونيزم هدف قرار گرفت و به اين دليل رسانههاي غربي به شدت به ايشان حملهور ميشدند. ثانياً آيتالله خامنهاي به كرات از ضرورت آزادي دانشمندان غرب براي طرح نظراتشان در مورد تاريخسازي صهيونيستها دفاع كرده است (خطبههاي نماز جمعه تهران 23/2/79) يا در سخنراني خود در مراسم گشايش كنفرانس بينالمللي حمايت از فلسطين ميگويند: «دلائلي در دست است كه نشان ميدهد صهيونيستها با نازيهاي آلمان روابط نزديك داشتند و ارائه آمارهاي اغراقآميز از كشتار يهوديان، خود وسيلهاي براي جلب ترحم افكار عمومي و زمينهسازي براي اشغال فلسطين و توجيه جنايات صهيونيستها بوده است» (4/2/80) و در سخنراني ديگري ميگويند: «آزادي بيان- كه آنها دم از آن ميزنند- به آنها اجازه نميدهد كه در باب افسانهي كشتار يهوديان- معروف به هولوكاست- كسي ترديد بكند. در آن قضيه جاي آزادي بيان نيست! در كشورهاي اروپايي، افراد زيادي- از دانشمند و محقق و مورخ و مطبوعاتي و غيره- از ترس جرات نميكنند ترديدي را كه نسبت به اين قضيه در دلشان هست ابراز كنند.» (18/11/84)
چگونه نويسنده محترم با وجود مواضع قاطع امام و رهبري در مورد برنامههاي صهيونيزم براي جعل و تحريف تاريخ مدعي است كه تشكيك در تاريخنگاري صهيونيستها اولين بار آنهم به ناصواب توسط رئيسجمهوري كنوني مطرح شده است.
4- به كرات در مقاله «ماجراجويي...» به پرهزينه بودن تشكيك در تاريخسازي صهيونيستها توجه داده شده و اجتناب از اين امر را به صلاح نزديكتر دانسته و در نهايت سئوال شده است: «آيا نقض قوانين رسمي كشورهاي غربي در نفي تشكيك هولوكاست، زمينه گستاخي و توهين به مقدسات اسلامي را... فراهم نميكند». برخواننده اين مقاله روشن نميشود كه چه ارتباط منطقي بين جرم!؟ تشكيك در يك روايت تاريخي با گناه توهين به مقدسات يك ملت وجود دارد؟ مگر پيشرفت علمي جوامع جز از طريق تشكيك در يافتههاي بشري بوده است؟ براي نمونه اگر در نظريه مسطح بودن زمين تشكيك نميشد آيا به هيچ وجه به حقايق جديدي در اين زمينه نائل ميآمديم؟ از سوي ديگر حتي اگر روايت صهيونيستها و حاميان غربي آنها را از آزار يهوديان در جنگ جهاني دوم درست بدانيم آيا با منطق حاكم بر اين مقاله ميتوانيم خود را طرفدار رسالت بسط آگاهي بخوانيم؟ جهتگيري نيروهاي رسانهاي عليالقاعده ميبايست به نوعي باشد تا از هزينههاي اطلاع يافتن از زواياي مختلف يك رخداد، كم شود اما ظاهراً نه تنها نويسنده محترم با قوانين برخي كشورهاي غربي كه دقيقاً به منظور جلوگيري از تحقيق و تأمل در تاريخسازي صهيونيستها به تصويب رسيده مشكلي ندارد، بلكه ساير ملتها را نيز به پايبندي به اين قوانين در كشورهاي خودشان توصيه ميكند. حتي مترقيترين قوانين كشورها در محدوده جغرافيايي خود آنها لازمالاجرا است و جهانشمول نيست. معلوم نيست به چه دليل بررسي ريشههاي تاريخي هولوكاست در ايران، نقص قوانين رسمي كشورهاي غربي دانسته شده است. تنها دليلي كه از سوي نويسنده محترم در اين زمينه اقامه شده زورمدار بودن اين دولتها و لذا تحميل هزينه زياد بر محققين، است. اما سئوال مهم اين است كه در صورت پذيرش اين منطق و رويه، براستي حد نهايت آن كجاست و آيا شأن مدعيان آگاهي بخشي، همراهي با اين منطق را برميتابد؟
5- آيا در اين مسئله تأمل نمودهايم كه چرا كشورهاي حامي صهيونيزم به شدت و با تمام توان در برابر هر نوع تشكيكي در مورد هولوكاست مقاومت ميكنند؟ شايد اگر تشكيك در تاريخسازي صهيونيستها محدود به جنگ جهاني و به تبع آن اشغال سرزمين فلسطين بود تا اين حد حاضر نبودند همه ظواهر غرب را قرباني اين موضوع نمايند. اما بايد بدانيم تاريخپردازي صهيونيستها محدود به اين رخداد مهم جهاني نيست بلكه ساير ملتها نيز از گزند دخل و تصرف صهيونيستها در تاريخشان مصون نبودهاند. اگر هولوكاست به عنوان نمادي بارز از جعليات تاريخي به زير سئوال رود مقدمهاي خواهد بود براي تأمل در تاريخسازي تمامي مستشرقين صهيونيست كه در طول يك قرن گذشته به كشورهاي مختلف منطقه گسيل داده شدند. در ايران با روي كار آمدن پهلوي اول دست اين هنرمندان تاريخپرداز در اين عرصه كاملاً باز شد و تاريخي براي اين سرزمين تدوين گرديد كه ضمن كتمان بسياري از واقعيات (چون قتل عام اقوام ساكن در فلات ايران توسط يهوديهاي زيادهخواه)، ورود اسلام به ايران عامل نابودي تمدن باستاني ما جلوهگر شد، در حالي كه واقعيت دقيقاً عكس آن چيزي است كه اين جماعت براي ما تدوين كردند. بنابراين امروز صهيونيستها به خوبي ميدانند تشكيك در هولوكاست مقدمه زيرسئوال رفتن تلاش وسيع آنان در حوزه تاريخسازي براي ساير ملتهاست و به همين دليل از آن تابويي ساختهاند كه هيچكس را جرئت نزديك شدن و حتي فكر كردن به آن نباشد و صرفاً به پذيرش آنچه آنها گفتهاند بسنده كنند. آيا ما نيز بايد تابع و تسليم اين شرايط ناصواب و غيرعلمي شويم؟ بيشك تحقيق و پژوهش پيرامون هولوكاست و دستيابي به نظرات و ديدگاههاي مستند و كارشناسانه ميتواند راهگشاي تحقيقات گستردهتر در مسائل و موضوعاتي باشد كه روشنگر بسياري از حقايق تاريخي مكتوم مانده خواهند بود.