سريال نرگس پس از 68 قسمت به اتمام رسيد. ضمن تشکر از زحمات دستاندرکاران اين سريال، نکاتي پيرامون آن بيان ميگردد.
1- اين سريال توانست توجهات بسياري را در جامعه به خود معطوف دارد تا جايي که خود را در رده يکي از پربينندهترين سريالهاي تلويزيوني قرار داد. البته در اين زمينه بايد به پخش هر شب آن نيز توجه داشت. به طور کلي سريالهاي به اصطلاح شبانه، به خودي خود از اين قابليت برخوردارند که بسرعت طيف گستردهاي از بينندگان تلويزيون را به خود جلب نمايند بويژه آن که از موضوع داستاني جذابي نيز برخوردار باشند. پيش از اين ديگر سريالهاي شبانه بويژه طنز نيز توانسته بودند چنين طيف وسيعي از مخاطب را به خود جذب کنند. سريالهاي شبانه ماه مبارک رمضان نيز از چنين قدرت جذبي برخوردارند. به همين دليل سريالهاي شبانه توان و قابليت بالايي در حوزه فرهنگ سازي دارند؛ چيزي که در سريالهاي هفتگي و يا فيلمهاي سينمايي، با اين شدت و عمق نفوذ مشاهده نميشود. اين ويژگي بايد موجب شود تا حساسيت ويژهاي در مورد اين سريالها در مراحل پيش از توليد اعمال گردد و لذا مسئوليت سنگيني در اين زمينه متوجه مسئولان سازمان صدا و سيما ميباشد. درواقع قبل از آغاز ساخت اين گونه سريالها – چه در حوزه طنز و چه در حوزههاي خانوادگي و اجتماعي – بايد موضوع اصلي داستان، نقطه آغاز و انجام، سير حوادث و اتفاقات، شخصيت پردازيهاي مثبت و منفي و نهايتاً پيامهاي اخلاقي، اجتماعي و ... آن بدقت مورد بررسي قرار گيرد. فراموش نبايد کرد که «آب رفته را نميتوان به جوي بازگرداند.»
2- هيچ شکي در اين نيست که «يکي» از ملاکهاي موفقيت يک برنامه توليدي، بالا بودن درصد بينندگان آن است و هرگز نبايد از اين ملاک در هر برنامهاي غفلت کرد. خوشبختانه سريال نرگس در اين ملاک توانست به حد بالايي از موفقيت دست يابد. اما آنجه در اين زمينه خطرآفرين است اين که بتدريج، اين ملاک به عنوان «تنها» و يا برجستهترين ملاک موفقيت يک برنامه توليدي مورد لحاظ واقع شود. بوضوح پيداست که دستاندرکاران ساخت يک برنامه و نيز مسئولان صدا و سيما، تمايل زيادي دارند تا اين ملاک را هرچه برجستهتر ساخته و در زير سايه آن، توانمندي، لياقت و مديريت خود را جشن بگيرند. شکلگيري نوعي سيستم «خودتشويقي» در صدا و سيما بلافاصله پس از اتمام هر مجموعه، جلوهاي بارز از اين تمايل است. اگر خداي ناکرده روزي ملاک درصد بيننده بتواند خود را در جايگاهي انحصاري و يا موقعيتي که قادر باشد براحتي ديگر ملاکها را تحتالشعاع قرار دهد، تثبيت کند، يقين آن روز نقطه آغاز انحطاط صدا و سيما خواهد بود.
براي پرهيز از وقوع چنين حادثه تلخي، بايد در چارچوب يک نظام جامع ارزيابي، ملاکهاي ارزيابي يک برنامه دقيقاً تعريف شده و مرتبه و جايگاه هر يک مشخص گردد و البته به اطلاع مردم نيز رسانيده شود تا علاوه بر کارشناسان، جامعه نيز در ارزيابيهاي خود از يک برنامه، مدلي صحيح و کارآمد را در اختيار داشته باشد.
از سوي ديگر بسط و توسعه سيستم خودتشويقي در صدا و سيما، گذشته از اثرات زيانباري که بر محتواي برنامههاي توليدي ميگذارد، بر کيفيت فني و تکنيکي آنها نيز اثرگذار خواهد بود. سريال نرگس علي رغم ضعف و نقصانهاي متعدد موجود در فيلمنامه آن، در طول زمان پخش و نيز بلافاصله پس از اتمام، مورد تشويق مسئولان صدا و سيما قرار ميگيرد. اين مسأله مسلماً از ديد تهيه کنندگان و کارگرداناني که با اين سازمان ارتباط کاري دارند پوشيده نمي ماند و آنها بخوبي به سطح توقعات و انتظارات موجود پي ميبرند.
3- با توجه به ويژگي فرهنگ سازي سريالهاي شبانه، سوال اين است که پيام اخلاقي و اجتماعي اين فيلم چه بود؟ جا دارد مسولان صدا و سيما و نيز تهيه کنندگان و دستاندرکاران اين فيلم، مستنداً به آنچه در اين فيلم به نمايش درآمد و از نظر بينندگان پرشمار آن گذشت، به تشريح پيامهاي آن بپردازند. اما در اينجا نيز به مواردي اشاره ميشود:
الف- نسرين و بهروز در خيابان با يکديگر آشنا شده و پنهان از چشم خانوادههايشان بين آنها به اصطلاح يک عشق خياباني شکل ميگيرد. اگرچه در ابتدا تصويري نسبتاً منفي از اين عشق و رابطه، ارائه ميگردد اما بتدريج به روند مثبتي سوق يافته و به هر تقدير به ازدواج منتهي ميشود. از سوي ديگر هرچند که اين زوج جوان پس از مدتي با مشکلاتي مواجه ميشوند اما اين مسأله به هيچ وجه ريشه در عشق خياباني آنها ندارد بلکه معلول عوامل ديگري است که ميتوانست وجود نداشته باشد. بنابراين در مجموع، هيچ خدشهاي به اصل شکلگيري روابط پنهاني دختر و پسري در خيابان وارد نميآيد و بلکه چنين مينمايد که اين گونه روابط نيز ميتواند به مسيري صحيح و منطقي بيافتد.
ب- اگر مشکلات موجود بر سر راه نسرين و بهروز ناشي از نفس عشق خياباني آنها نيست، پس چه عاملي باعث مشکل آفريني در زندگي آنها ميشود؟ اين مسأله را بايد در درون خانوادههاي دو طرف جستجو کرد. در خانواده نسرين، پدر فوت شده و در قيد حيات نيست. نسرين، برادر هم ندارد. مادر و خواهر نسرين در پي آگاهي از روابط او با بهروز، به گونهاي عاطفي و نيز همراه با خردمندي او را به مسير صحيح راهنمايي ميکنند؛ ابتدا دست کشيدن از اين نوع ارتباط و سپس سوق دادن او به سمت ازدواج. بهروز، خانوادهاي دارد متشکل از پدر، مادر و دو خواهر. مادر بهروز احساسات فرزندش را درک ميکند و با او همراه ميشود. خواهرانش نيز کمابيش همينطور. اما در اينجا، تنها يک مشکل بروز ميکند و آن «پدر» بهروز است. او ديکتاتور بزرگي است که بيتوجه به احساسات و عواطف پسرش، فقط در آرزوي اعمال ديدگاهها و خواستههاي خود است که عمدتاً نشأت گرفته از عقدههاي دوران کودکي و نوجوانياش ميباشد و هيچ مخالفت و مقاومتي را هم در برابر خود برنميتابد. بنابراين سد بزرگي در پيش روي اين دو جوان قرار ميگيرد.
ج- پدر بهروز در واقع تنها «پدر» حاضر در اين سريال است. پس از فوت مادر نسرين، نرگس علاوه بر خواهري، نقش پدر و مادر نسرين را هم عهدهدار ميشود. عموي نرگس و نسرين هيچگاه در جايگاه پدر آنها قرار نميگيرد و حتي در هيچ صحنهاي همراه فرزندان خودش نيز مشاهده نميگردد و لذا ذرهاي گام از نقش «عمو» آنسوتر نميگذارد. پدر شقايق – همسر اول احسان – نيز نقشي کاملاً حاشيهاي دارد و در متن فيلم حاضر نيست. حتي احسان هم گويا پدر ندارد و هنگام خواستگاري از نرگس، فقط نام و يادي از مادرش ميشود.
د- اگر پدر بهروز به مخالفت با او برنخاسته بود ودوستي و سپس ازدواج بهروز و نسرين را ميپذيرفت، همه چيز به خوبي و خوشي ميگذشت و هيچ مسأله و مانعي براي به فرجام رسيدن آن عشق خياباني وجود نداشت اما پدر از سر خودخواهي و اشتباهکاري به مخالفت برميخيزد و کارشکني ميکند وبدين ترتيب کشاکشي ميان پدر و پسر درميگيرد. در اين کشاکش، به گونهاي کاملاً واضح و روشن پدر بکلي ناحق و پسر بکلي برحق است. طبيعتاً اين آرزو در دل بينندگان شکل ميگيرد که يا پدر به خطا و اشتباه خود پي ببرد و دست از مداخلات خودخواهانه بردارد و يا به هر نحو، پسر بر پدر جبار و زورگوي خود فائق آيد. اين آرزو نزديک به يک ماه، هر شب در دل بينندگان موج ميزند. اما برخلاف انتظار و آرزوي عمومي، بهروز شکست ميخورد و عليالظاهر تن به خواسته پدر خويش مي دهد. موجي از لعن و نفرين نثار پدر ميشود.
ه- آن عشق خياباني که اينک تبديل به يک عشق پاک و مقدس شده است، در آستانه فروپاشي قرار ميگيرد. ديکتاتوري پدر و ضعف شخصيت پسر، عامل به وجود آمدن اين تراژدي است. بخشي از نفرت عمومي که گريبانگير پدر بود، اينک گريبان پسري را هم که از خود ضعف نشان داده و سپس بيوفايي پيشه کرده و چه بسا به انحرافات اخلاقي نيز آلوده شده است، ميگيرد. در اين ميان نسرين ابتدا سرسختانه پايداري ميورزد و خود را به آب و آتش ميزند. نرگس، بزرگترين حامي و پشتيبان اوست. جالب اين که در چنين هنگامهاي، چندان خبري از عمو و احسان هم نيست. نسرين آنچه رسم وفاداري است را به جا ميآورد و در نهايت راه جدايي از بهروز را در پيش ميگيرد. هيچکس به خاطر اين کار او را سرزنش نميکند، بلکه تحسين هم مينمايد. لعن و نفرينها متوجه آن پدر و اندکي هم آن پسر است.
و- در اين ميان يک مسأله بسيار مهم وارد داستان مي شود. شوکت؛ پدري که آن همه سختگيري درباره پسرش داشت و به هرترتيب ممکن ميخواست او را در چارچوبي که «خانواده» برايش تعيين ميکند نگهدارد، خود به هيچ وجه پايبند اصول خانوادگي نيست بلکه عياش هوسراني است که «چون به خلوت ميرود آن کار ديگر ميکند». در واقع خانواده براي شوکت تنها پوششي است براي ارضا کردن عقدههاي فروخورده خود و حفظ سلطه بر همسر و فرزندان. با از پرده برون افتادن حقايق، خانواده دچار تلاطم شده و به سوي فروپاشي پيش ميرود اما وضعيت جديد تنها به ضرر پدر است چراکه ضعيف شدن پيوندها و بنيان خانواده، صرفاً به سقوط پدر از جايگاه مقتدرانه خود ميانجامد و ناگهان تبديل به موجودي ضعيف، منفعل و گوش به فرمان ميشود؛ مردي که موش شد! از سوي ديگر با سست شدن خانواده و پيوندهاي دروني آن، همسر شوکت و زن خانواده که تا پيش از اين در موضع ضعف و فرمانبري قرار داشت، به عنصري متکي به خود، مستقل و داراي موضع برتر تبديل ميشود؛ تولدي دوباره! اين روند تا جايي ادامه مييابد که در مراحل بعد، زن حتي اجازه ملاقاتي کوتاه را هم به شوهرش براي ديدن فرزندش نميدهد. در کنار او، دختران خانواده نيز به استقلال و شخصيتي ميرسند که پيش از اين برخوردار نبودند. اين وضعيت و شرايط تا پايان سريال نيز حفظ ميشود. انتقال «اعظم» از شرايطي که در زير سايه خانواده شوکت يا به عبارت بهتر شوکتِ خانواده، در آن قرار داشت به وضعيتي که در بيرون از چارچوبها و ضوابط خانوادکي قرار دارد به گونهاي صورت ميگيرد که همراه با پشتيباني رواني بينندگان است و چه بسا که وي به صورت فردي آزاد شده از زير سلطهاي سنگين، سياه و همراه با دروغ و فريب مجسم ميگردد. جالب اين که پس از شکسته شدن ساختار خانواده و رهايي اعظم، وي ديگر تا پايان فيلم – حتي زماني که شوکت به فردي از پا افتاده، رنجور و بشدت نيازمند مراقبت و پرستاري تبديل شده است – باز نميگردد و البته پايانبندي داستان نيز به نحوي است که کسي از وي انتظار چنين بازگشتي را هم ندارد.
ز- مسائل درهم پيچيده سريال نرگس و موضوع محوري آن – زندگي بهروز و نسرين- هنگامي به سامان ميرسد که «شوکت» يا به عبارت ديگر «پدر»، ضعيف و زمينگير ميشود. آن عشق خياباني که به دليل برخورد با سدي به نام شوکتِ پدر، به مشکلات و مصائبي گرفتار آمده بود، اينک با مضمحل شدن اين شوکت، ميتواند به مسير خود ادامه دهد و نسرين و بهروز در کنار يکديگر زندگي نويي را فارغ از سايه سنگين پدر دنبال کنند؛ بگذريم از اين که ديگر از بهروز يا مرد خانواده نو نيز چيز چنداني باقي نمانده است.
4- در فرهنگ ديني و سنتي و آداب و رسوم ملي و مذهبي ما، «پدر» و «خانواده» دو مفهوم بسيار ارزشمند بوده و از احترامي فوقالعاده برخوردارند، کما اين که «مادر» نيز از چنين جايگاهي برخوردار است، اگر بالاتر نباشد. در سريال نرگس چنان تصوير سياهي از پدر به نمايش درميآيد که تاکنون بيسابقه بوده است. سالها پيش از اين، سريالي با عنوان «پدرسالار» پخش شد که اگرچه پدري اقتدارطلب را به تصوير ميکشيد اما در کنار آن بسياري از صفات و رفتارهاي پسنديده را نيز در وي به نمايش ميگذارد و در پايان فيلم نيز وجههاي مثبت براي «پدر» در اذهان باقي گذارد. در سريال نرگس، از ابتدا تا انتها، هرگز تصويري مثبت از «پدر» مشاهده نميشود. پدر نرگس و نسرين البته به عنوان پدري خوب تصوير ميگردد اما او در اين فيلم، يک «پدرِ مرده» است. حتي در بخشهاي پاياني فيلم که شوکت رو به ضعف ميگذارد و سپس زمينگير ميشود، همواره سخنان، رفتارها، نگاهها، حرکات و سکنات او به گونهاي است که گويي تنها پوششي ظاهري و اجباري از خوبي يا پشيماني بر آنها کشيده شده اما ذات او همان است که بود.
اين يک تکينيک ساده و متداول است که براي جلوگيري از تعميم يافتن يک شخصيت منفي در ذهن بينندگان، يک شخصيت مثبت از همان صنف يا جنس را در فيلم قرار ميدهند. چرا در سريال نرگس از چنين روشي بهره گرفته نشده است؟
5- منطقي آن است که ساخت فيلمها و سريالها و ديگر برنامهها، مبتني بر يک سلسله نيازسنجيها و به منظور پاسخگويي به يکسري مشکلات، سوالها، ابهامات، انحرافات و امثالهم صورت گيرد. سريال نرگس به عنوان يک سريال شبانه و با قدرت فرهنگ سازي، در پي ارائه راهحل براي کدام مشکل از جامعه امروز ما بود؟ پدرسالاري؟!
خوشبختانه جامعه امروزما به گونهاي است که در اغلب خانوادهها به دليل پيروي از آموزههاي ديني و سنتي، روابطي منطقي و مبتني بر احترام متقابل ميان زن و شوهر و نيز والدين و فرزندان برقرار است. اما اگر خواسته باشيم با نگاهي آسيب شناسانه به بررسي پارهاي از مسائل و مشکلات موجود در اين زمينه بپردازيم، آيا براستي امروز، زمانه ديکتاتوري پدران است يا دوران سرکشي و خودرأيي فرزندان؟ آيا مشکل امروز جامعه ما، پدرسالاري است يا فرزند سالاري؟ آيا دوران کنوني، اجبار فرزندان از سوي والدين به ازدواجهاي ناخواسته، معضلآفرين شده است يا عشقهاي خياباني و اينترنتي و ديجيتالي که اکثريت قريب به اتفاق آنها چيزي جز هوسهاي زودگذر و تخيلات پوچ و توخالي نيست و انبوهي از سرخوردگيها، طلاقهاي زودهنگام و خانوادههاي متلاشي شده را بر جاي گذارده است؟ آيا امروز بايد به پدرها و مادرها نهيب زد که از سر راه فرزندان خود کنا ر روند و آنها را به حال خود واگذارند يا به فرزندان بايد توصيه کرد که به تجربيات و نصايح والدين خود احترام بگذارند؟
6- سريال نرگس توانست يکي از بالاترين رکوردها را در جذب مخاطب به خود اختصاص دهد و به اين ترتيب بايد گفت بخش قابل توجهي از مردم کشورمان آن را از ابتدا تا انتها دنبال کردند و طبعاً از آن اثر پذيرفتند. اميدوارم مسئولان صدا و سيما وتهيه کنندگان اين سريال با استناد به آنچه در آن به نمايش درآمد، توضيح دهند که به چه مشکلي از مشکلات جامعه نظر انداختند، چه پاسخ و راهحلي براي آن ارائه نمودند، چه فرهنگ، تفکر و بينشي را در ضمير آگاه و ناخودآگاه آحاد جامعه به وديعه نهادند و نهايتاً چه پيام اخلاقي و اجتماعياي را مردم دادند.