تاريخ: چهارشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۸۴
نام نویسنده: مسعود رضائي
اين روزها يكي از بهترين شرايط و زمينهها براي رفتارشناسي شخصيتها و گروههاي سياسي فراهم آمده و حيف است اگر مردم كشورمان اين فرصت گرانبها را از دست بدهند. بايد چشمها را باز كرد، اعلام مواضع افراد و گروهها را خواند و عيار دموكراسي و دموكراسيخواهي را نزد هر يك از آنها سنجيد.
آيا كسي شك دارد كه اين دوره انتخابات، رقابتيترين، جديترين و آزادترين دوره انتخابات در طول دوران پس از انقلاب بوده است؟ فكر نميكنم كسي ترديدي در اين زمينه به خود راه دهد. تمامي سلائق سياسي در اين انتخابات نماينده داشتند و هر يك از آنها نيز با فراغ بال توانستند نظرات و ديدگاههاي خود را در معرض افكار عمومي مردم قرار دهند. حتي به حدي عرصه براي بيان و نشر آراء و انديشهها باز و فراخ و گسترده بود كه تقريباً تمامي كانديداهاي محترم، حرف كم آورده و به تكرار حرفها و وعدههاي خود افتادند تا جايي كه در روزهاي آخر، ديگر كسي حوصله گوش كردن به اين حرفهاي تكراري را نداشت.
تا رسيديم به روز انتخابات. همه حرفها زده شده بود، فيلمها به نمايش درآمده بود، وعده و وعيدها داده شده بود و حالا اين مردم بودند و برگههاي رأي. اين حرف هميشه ما و ديگران بوده است كه اجازه دهيد مردم انتخاب كنند و بگذاريد صندوقهاي رأي، قاضي بين شخصيتها و گروههاي سياسي و افكار مختلف باشد. حالا اين مردم بودند و برگههاي رأي و صندوقهايي كه ميخواستند نقش قاضي را ايفا كنند.
مردم آمدند و باز آمدند و آنقدر آمدند كه واقعاً تعجببرانگيز بود. نه فقط براي خارجيها بلكه حتي براي خودمان. به اين ميگويند مشاركت حداكثري و همبستگي ملي. همه آمدند تا رأي بدهند و سرانجام هركس رأي بيشتري آورد، مسئوليت رياستجمهوري را برعهده گيرد. همه چيز خوب پيش ميرفت. نه فشاري بود و نه اجباري. مردم اين را بخوبي حس ميكردند و با چشم خود ميديدند. هركس به دلخواه خود رأي ميداد. صندوقهاي مملو از رأي مردم شد.
تا رسيديم به روز بعد از انتخابات كه همه در انتظار نتايج رأيگيري بودند. مسئولان صندوقها با حضور بازرسان وزارت كشور و ناظران شوراي نگهبان، با دقت و حوصله، رأيها را شمرده و صورت جلسهها را امضا كرده و صندوقها و صورت جلسهها را به مراكز تعيين شده تحويل داده بودند. از همان صبح روز بعد از انتخابات و با اعلام نخستين نتايج حاصله، تركيب آرا مشخص شد. كمكم اخم بعضيها توي هم رفت و وقتي نتايج نهايي از سوي وزارت كشور اعلام شد، بعضيها حسابي درهم و عصباني شدند.
تا رسيديم به روز بعدتر از انتخابات. آقايان معين و كروبي اطلاعيههاي اعتراضآميز صادر كردند. معلوم نيست چرا اگر اعتراضي داشتهاند قبل از اين كه كار را به جار و جنجال بكشانند، از طرق قانوني عمل نكردهاند. مگر قرار نبود اگر آقايان رئيسجمهور شدند، براي اجراي قانون اساسي، سوگند ياد كنند. پس چرا حالا تا اين حد به طرق قانوني بياعتنا هستند و طرق فراقانوني را بر آن ترجيح دادهاند. هر دو بزرگوار در بيانيههاي خود به دخالت «ارادهاي قاهر» و «مراكز قدرت» در انتخابات اعتراض كرده بودند و ادعا ميكردند اگر چنين دخالتهايي نبود، آنها بودند كه در اين رقابت پيروز ميشدند. انتخابات را متهم و لكهدار كردند بيآن كه سندي روشن و واضح بر اثبات آنچه ميگويند ارائه دهند. آقاي كروبي اعتراض داشت به اين كه چرا وقتي يكساعت خوابيدم و بيدار شدم، از نفر دوم به نفر سوم تنزل رتبه يافته بودم اما معلوم نيست چرا براي روشن شدن اين ابهام بزرگ، به جاي آن كه به وزارت كشور مراجعه كند و از وزير كشور مسئله را جويا شود، در همان دقايق پس از برخاستن از خواب و لابد ديدن رويايهاي شيرين، بلافاصله دست به قلم برده و مسئله را به مطبوعات كشانيد. آيا وزير كشور در دسترس نبود يا پاسخ قانعكنندهاي براي اين سئوال نداشت؟
طبيعتاً براي من و حتماً ديگراني كه طعم شيرين يك انتخابات دلچسب و واقعاً باشكوه را چشيده بودند، وجود چنين اعتراضهايي، باعث ميشد تا در پي ماوقع برآييم. معلوم شد ادعاي آقايان معترض اين است كه از طرف مسئولان بسيج به نيروهاي بسيجي توصيه شده است تا به آقاي احمدينژاد رأي دهند و به همين خاطر است كه ايشان توانسته چنين راي بالا و غيرمنتظرهاي را بياورد. من البته نميدانم مسئولان بسيج چنين توصيهاي به نيروهاي بسيجي كردهاند يا نه، چون آقايان هيچ سند و مدركي براي اثبات ادعايشان ارائه نكردهاند. اما اين را ميدانم كه نيروهاي بسيجي اگر شخصاً و قلباً به كسي تمايل نداشته باشند، توصيه و فرمان كه سهل است، با زور اسلحه هم نميتوان آنها را وادار به رأي دادن به او كرد. فقط كافي است خرداد 76 را به خاطر آوريم كه نظر مسئولان بسيج غالباً به سمتي بود و نتيجه انتخابات به سمت ديگري رفت. تازه مگر ميشود آنگونه كه آقايان ادعا ميكنند چنين دخالتهاي سازماندهي شدهاي وجود داشته باشد و به قول آقاي كروبي «دخالت عجيب و غريبي در انتخابات شده است و پولهايي نيز داده شده است» اما رئيسجمهور مملكت كه وزارت اطلاعات را نيز در كنار دست خود دارد، از چنين وقايعي بياطلاع باشد و صحت و سلامت برگزاري انتخابات را اعلام كند؟!
گذشت تا رسيديم به روز دوشنبه. روزنامهها اطلاعيههاي آقاي هاشميرفسنجاني و همچنين بيانيههاي «سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي» و «جبهه مشاركت ايران اسلامي» را چاپ كرده بودند. اين دو بيانيه كه ازسوي دو گروه بشدت «دموكراسي طلب» و «جمهوريخواه» صادر شده بود، جلب توجه ميكرد.
آنچه روز قبل از آن توسط دو كانديداي بازمانده از ادامه رقابت مطرح شده بود، امروز در اين بيانهها به صورت بسيار پررنگي انعكاس يافته بود. سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي در بيانيه خود آورده بود كه «با كمال تأسف ورود آشكار و سازمان يافته برخي نهادهاي نظامي و داراي تشكيلاتي سراسري در سطحي وسيعتر و فراگيرتر از گذشته با صرف بودجه هنگفت از بيتالمال طي چند روز منتهي به انتخابات، به نفع افراطيترين بخشهاي ضداصلاحات، سرنوشت انتخابات را به گونهاي ديگر رقم زد» و جبهه مشاركت خاطرنشان ساخته بود: «تجربه اين انتخابات نشان داد در حالي كه حاكميت و نهادهاي انتصابي كه بايد اجماعي و ناظر داوري بيطرف باشند، با فعاليتهاي رسمي و علني و قانونمند احزاب، مخالفت و مبارزه ميكنند و با فعالان سياسي برخورد مينمايند ولي عملاً با حمايت از حزبي سياسي- نظامي در دوران تبليغات انتخاباتي و همچنين با به كارگيري آنها به عنوان ناظر انتخابات در پاي صندوق، به آساني رأي سازي كرده و فرد مورد نظر خود را بالا ميكشند.»
آنچه اينها ادعا ميكردند، دو بخش داشت. بخش اول آن كه يك حزب سياسي- نظامي در چند روز آخر منتهي به انتخابات، فعال شده و توانسته است آراي مردم را به سوي احمدينژاد سوق دهد. اين بخش از ادعا در واقع اذعان به ناتواني خودشان بود چون نه تنها در چند روز منتهي به انتخابات بلكه در چند سال منتهي به انتخابات انواع و اقسام روزنامهها و مجلهها و احزاب و گروهها و شخصيتها و سخنرانان و نويسندگان و غيره و غيره كه وابسته به اين طيف و جناح بودند و از سرمايههاي هنگفت و عظيم مالي نيز برخوردار بودند، تلاش كردند و گفتند و نوشتند و همايش برگزار كردند و مانور دادند و گردهم آمدند و چه و چه كردند تا بتوانند رأي و نظر مردم را به سمت كانديداي مورد نظر خود معطوف كنند و سرانجام نتوانستند. اما به ادعاي آنها يك حزب سياسي- نظامي تنها در طول دو سه روز مانده به انتخابات، توانست آنچه را كه آنها در چند سال نتوانسته بودند انجام دهند، به انجام رساند. پس آيا بهتر اين نيست كه اين مدعيان روزنامهداري و گردانندگان حزب و گروه و طيف و جبهه، به خود آيند و دست از غرور كاذب خويش بردارند و نزد رهبران و گردانندگان آن حزب سياسي- نظامي رفته و زانوي تلمذ بر زمين زنند و درس سياست و روابط عمومي و تبليغات را از آنها فرا گيرند؟
اما بخش دوم اين ادعا نيز زير سئوال بردن وزارت كشور و شخص رئيسجمهور است كه انتخابات را سالم خواند. به فرض كه آن ناظرين مورد نظر در اين اطلاعيهها، در پاي صندوقها، رأي سازي كرده باشند، پس گزارشهاي بازرسان وزارت كشور در اين زمينه كجاست؟ چرا بازرسان، اينگونه ناظران نظرساز را نديدهاند؟ و اگر ديدهاند چرا گزارش نكردهاند و اگر گزارش كردهاند چرا رئيسجمهور كه در روز جمعه دوبار از ستاد انتخابات بازديد كرد، در جريان اين گزارشها قرار نگرفت تا روند برگزاري انتخابات را سالم اعلام نكند؟ پس اگر رئيسجمهور با اطمينان خاطر، انتخابات را سالم و سلامت خواند، معلوم ميشود كساني درصدد دروغ پراكني برآمدهاند و راستي كه چه بد ميكنند اينها.
از اينها كه بگذريم ميرسيم به برچسبهايي كه در اين دو اطلاعيه بر رقيب پيروز خود زده بودند. «سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي» نوشته بود: «مشت آهنين اقتدار در دستكش حرير مردمسالاري ملت، فرا رفته وآماده فرود آمدن است» و بعد خاطرنشان كرده بود: «سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران بنا به اصول و ثوابت فكري سياسي و تحليل مشخص از شرايط حساس كنوني، خطر حاكميت فاشيسم را اصليترين مسئله اين مرحله از مبارزات سياسي اجتماعي ملت ايران ميداند...». همتاي ديگر او يعني جبهه مشاركت نيز در اطلاعيهاي هشدار داده بود: «برآيند عمل ما ميتواند كشور را از فرو رفتن در دام تماميت خواهي و طالبانيگري نجات دهد و عليرغم تلاش سازمان يافته و منسجم اقتدارگرايان، آنان را در دستيابي به انحصار كامل قدرت و حاكميت ناكام سازد.»
و به اين ترتيب نه بر احمدينژاد كه بر روي ملت تيغ تهمت كشيدند و آنها را پيرو فاشيسم و طالبانيگري ناميدند. مگر نه اين بود كه حدود 5 ميليون و 700 هزار نفر يعني چيزي نزديك به 20 درصد از كل شركت كنندگان در انتخابات، به احمدينژاد رأي داده بودند؟ آيا اين همه فاشيست بودند؟ آيا اينها خواستار اسلامطالباني بودند؟ آيا تهران كه احمدينژاد بيشترين رأي را آورده بود مركز فاشيستها بود؟ آيا در استانهاي اصفهان، يزد، قم، خراسان جنوبي، چهارمحال و بختياري، سمنان، قزوين و مركزي كه احمدينژاد اكثريت آراء را جذب كرده بود، فاشيستها و طالبانيها حاكميت داشتند؟
راستي گناه مردم چه بود كه اينگونه مورد هجوم قرار گرفتند؟ آيا مردم فقط زماني داراي شعور و برخوردار از كرامت و صاحب حق هستند كه به آنها راي دهند و اگر جرات كردند و رايي خلاف نظر آنها دادند، توهين و تهمت را بايد پذيرا باشند؟ آيا اين است معناي دموكراسي؟ آيا دموكراسي تا آنجاست كه فقط به نفع گروه و عدهاي خاص باشد؟
و اما من به اين كار ندارم كه آقاي هاشميرفسنجاني رئيسجمهور بعدي خواهد بود يا آقاي احمدينژاد. براي من اينك با مشاهده آنچه گذشت، مهم آن است كه واقعاً عيار دموكراسي مورد ادعاي گروههاي به اصطلاح دموكراسيخواه چند است؟ آيا شما پاسخ اين سئوال را ميدانيد؟