معروفی: ما در پنجاه و نهمین نمایشگاه بینالمللی کتاب فرانکفورت هستیم. این جا من کنار آقای عباس سلیمی نمین نشستهام. آقای سلیمی نمین در روزنامه کیهان فعال بوده؛ در کیهان هوایی ۱۳ سال فعالیت کرده است و من سالهاست که در این نمایشگاه ایشان را به عنوان یک چهره فعال در غرفهای که از طرف جمهوری اسلامی ایران اداره می شود، میبینم. به عنوان اولین سؤال میخواهم بپرسم آقای سلیمی نمین، علت و انگیزهی حضور شما در نمایشگاه بینالمللی کتاب چیست؟
عباس سلیمی نمین
چند سالی است که تعاونی ناشران، مسئولیت انتخاب و ارائهی کتابهای تاریخی را به عهدهی من گذاشته است. علت آمدنم این مسئولیتی است که از طریق تعاونی ناشران ایران به من ارائه شده و علیالقاعده فرصتی است برای آشنایی با سایر ناشران کشورهای مختلف و صرفا به خاطر انجام وظیفهای که به عهدهی من گذاشته شده است.
ببینید، نمایشگاه کتاب بینالمللی فرانکفورت در واقع میدانی برای خرید و فروش کتاب نیست؛ و بیشتر فضایی است برای خریدن کپیرایت. یعنی از کشورهای مختلف میآیند، حضور پیدا میکنند که آثار ادبی و فرهنگیشان را به کشورهای دیگر صادر کنند، بفروشند و به زبانهای دیگر تبدیل کنند. شما در این چند سال چه کارهایی انجام دادهاید؟
در چند سال گذشته در زمینهی واگذاری کپیرایت به سایر کشورها، برخی از ناشرین ما توفیقاتی داشتهاند. با مصر پارسال قراردادی بسته شد و مصریها کپیرایت کتابی را خریدند. سایر ناشران هم تا جایی که من اطلاع دارم، ناشرانی که در تعاونی نشر کار میکنند و همکاری دارند، آنها هم توانستهاند که در این زمینه قراردادهایی منعقد بکند.
ببینید فقط بحث انتقال کپیرایت نیست. آنچه را که حتا در برنامهی افتتاحیه امسال و سال گذشته و حتی در اولین سالی که من حضور پیدا کردم مطرح شد، این بود که هدف نمایشگاه فرانکفورت به سه بخش تقسیم شده است. البته امسال کاملاً سیاسی شد. یعنی نطق افتتاحیه این بود که ما اهداف سیاسی را دنبال و مقابله میکنیم با عدم تحمل آرا و آزادی اندیشه و کسانی که از آزادی اندیشه خوف دارند. این امسال مطرح شده، ولی در سال گذشته مطرح شده بود که نمایشگاه سه هدف را دنبال میکند، هدف اقتصادی، سیاسی و فرهنگی.
من فکر میکنم البته بیشتر اهدافی که نمایشگاه فرانکفورت دنبال میکند، اهداف سیاسی است. یعنی به نوعی به رخ کشیدن برتری تولید اندیشه و فکر در غرب برای سایر ملتها. این البته به نظر من تا حدودی تعدیل شده و به نوعی مورد چالش واقع شده است. یعنی آن تفاخر و یا آن محوریت یا آن مرکزیتی که برای کشورهای غربی به نوعی عنوان میشد یا به رسمیت شناخته میشد، این موضع تا حدودی مورد چالش قرار گرفته است و در حال حاضر به تدریج سایر کشورها هم ترجیح میدهند ارتباطات خودشان را با سایر ملتها به صورت مستقیم داشته باشند.
هم امسال و هم سال گذشته کشورهایی که به ما مراجعه کردند که تمایل خودشان را برای برگزاری نمایشگاههای بینالمللی در کشورشان اعلام میکنند و دعوت میکنند. این نشان میدهد که به نوعی از این محوریت میخواهند رها بشوند. این به نظر من بسیار پدیدهی مسرتبخشی است.
من نمیخواهم بگویم حضور پیدا کردن در نمایشگاه فرانکفورت فرصت مغتنمی نیست؛ اما آن چه را که خیلی خوشایند نیست، به نوعی اعمال نظر کردن از جانب این کشورهاست. یعنی وقتی مرکزیت را دست میگیرند، طبیعتاً اعمال نظر سیاسی هم میکنند که این برای ما خیلی نباید خوشایند باشد. ما باید خودمان ارتباط خودمان را داشته باشیم.
علاوه بر این که در این کشورهای غربی که خودشان را به نوعی متولی جهان، نه متولی سیاسی صرف، بلکه متولی فرهنگی و سیاسی دیگران میدانند، ما علاوه بر این که در این کشورها حضور پیدا میکنیم، خودمان هم بتوانیم ارتباطاتمان را مثلاً با ترکیه، قبرس با یونان و سایر کشورها داشته باشیم. کما این که در آنها هم این تمایل دارد به وجود میآید که به طور مستقیم آنها در نمایشگاه تهران شرکت کنند و ما هم در نمایشگاه کشورهای آنها و این به نظر من میتواند هم ارتباطات فرهنگی بین ملتها را توسعه بدهد و هم زمینهی سوءاستفادهی اینها از جایگاهی که برای خودشان رقم زدهاند.
ببینید، شما از ارتباطات صحبت میکنید و این که میخواهید مثلاً با کشورهایی مثل ترکیه، عراق و به هر حال کشورهای همسایه و کشورهای غربی ارتباط بگیرید. من فکر میکنم آدمهایی مثل شما که یکی از چهرههایی بودهاند که همیشه در سیاستگزاری فرهنگی نقش داشتهاند، آیا قرار نیست که با روشنفکران جامعه خودمان اول این ارتباط را برقرار کنند و بعد اگر این ارتباط جواب داد، بروند خانهی همسایه؟
یعنی شما میبینید که چراغ ارتباط توی خانهی ما قطع است! یعنی من به عنوان یک قربانی، دقیقاً و شخصاً به عنوان یک قربانی نشستهام کنار شما، به خاطر این که مثلاً روزنامهی کیهان من را تحمل نکرد، از من شکایت کرد، چرخهایم را از کار انداخت و مرا انداخت بیرون. خب شما آن موقع نقش داشتید. من میخواهم بدانم آیا شما اصلاً به تولیدکنندگان فرهنگی در کشور خودمان فکر کردهاید؟ اصلاً شما اینها را میبینید؟
ببینید، من چون نمیخواهم بحث فردی را مطرح کنم، در این قضیه...
نه! به طور کلی...
به طور کلی ما بعد از انقلاب، وقتی جامعه، جامعهای شد که بناست از کنترل بیگانه خارج بشود و خودش خودش را اداره بکند، یک مدتی زمان میبرد تا یاد بگیرد که چگونه اندیشهها و تفکرات و سلایق مختلف را در درون خودش حل بکند و وجود اندیشههای مختلف موجب تلاطم در جامعه نشود.
من فکر میکنم حالا شاید تعبیر قربانی تعبیر خیلی رسایی برای این مسأله نباشد. اما در عین حال آن تلاطمهای اولیه در انقلاب، یک بحث ضرورت است در یک جامعهای که دیگران برای آن تصمیمسازی میکردند تا این که ملت خودش برای خودش تصمیم بگیرد. وقتی ملت میخواست خودش برای خودش تصمیم بگیرد، هر فردی از آحاد جامعه دارای یک اندیشه و نظر میشود.
طبیعی است که ملتی که نزدیک به یک سده دیکتاتوری برش حاکم بوده، هر فردی یک رگهها و رسوباتی از اندیشه دیکتاتوری در خودش داشته باشد، چه روشنفکر ما، چه غیر روشنفکر ما، این در مورد همه صدق میکند که بخواهد دیگران را به تبعیت از برداشت خودش دعوت بکند و اگر اجابت نکرد دعوتش را، با تمام توان او را مجبور کند که اجابت کند.
ما خوشبختانه این دوره عدم تحمل آرای دیگران را با کمترین هزینه سپری کردیم. این را به عنوان یک روشنفکر قدر بدانیم. جامعهی ما این دوران را که دشمنان ملت ایران به آن چشم دوخته بودند و تصور می کردند که ملت ایرانی که اصلاً لیاقت ادارهی جامعه خودش را (به زعم آنها) ندارد و توان ادارهی خودش را ندارد.
آنها تصورشان این بود که ما در این مقطع زمینگیر خواهیم شد. درگیریهای فیزیکی خواهیم داشت و آن چنان مسایل تنشهای داخلی حاد خواهد شد که دستمان را مجدداً در برابر بیگانه دراز کنیم. یک سری لطماتی در این وادی داشتیم. من فکر میکنم لطمات بسیار بسیار کم بود، درحدی که به هیچ وجه منالوجوه نتوانست آن آرزوهای دشمن را تأمین بکند و دشمن هم در این زمینه به نظر من تلاش زیادی کرد که ما از این مرحلهی بسیار سخت نتوانیم گذر کنیم و الان به نظر من روابط و تفاهم روز به روز بهتر میشود...
دیروز من شاهد یک دیالوگ بودم از همین دوربینی که شما دارید و کنار شما هست و در واقع از ما هم فیلمبرداری میکند و توی سالن میچرخد. مثلاً با خانم لاهیجی داشتند یک گفتوگویی میکردند. توی آن گفتوگو برخوردشان با خانم لاهیجی قشنگ نبود. به عنوان تنها ناشری که از طرف نمایشگاه دعوت شده است، از او میپرسیدند چرا هر سال شما را دعوت میکنند. او هم میگفت، والا من نمیدانم...
حق ندارند سؤال کنند؟
چرا! ولی بعد به خانم سوزان باغستانی که مترجم آثار ادبی است، گفتند شما که معاندید. یعنی این که یک دفعه میبینید...
مثلاً در این تبادل نظرات در این حد هم هیچ بحثی نشود! یعنی از خانم لاهیجی کسی جرأت نکند سوال کند که چرا مثلا حتی همفکرهای خودتان را هم دعوت نمیکنند و فقط شما را دعوت میکنند؟ این مسأله را در یک فضای بسیار آرام به خانم لاهیجی میگوید و خانم لاهیجی هم استدلالش را میگوید و دیگران هم یا آن استدلال را میپذیرند یا نمیپذیرند.
براش حکم بريده اند که شما معاند هستيد...