آدرس: تهران - خيابان جنت آباد جنوبی - كوچه ریاحی- پلاك 55 - واحد 1- دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران. تلفن: 44617615 فكس: 44466450 ايميل: i n f o @ i r h i s t o r y .ir
جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳
  
      
 
 جستجو  
 عضویت در خبرنامه  - لغو
  
 
     يادداشتها و مقالات:  
 
 
اين «تاريخ سازي» است نه «تاريخ نويسي» - بخش دوم
  تاريخ: يكشنبه ۲۷ تير ۱۳۸۹
نام نویسنده: علی شکوهی
 
    ادامه بخش اول
نقدي بر نقد سليمي نمين بر كتاب «اوج دفاع» به قلم علی شکوهی
همراهي آمريكا با تز «جنگ جنگ تا يك پيروزي»؟!از نكات قابل نقد اظهار شده از سوي آقاي سليمي نمين، طرح اين ادعاست كه آمريكا براي جلوگيري از پيروزي كامل ايران در جنگ تحميلي، در محدوده استراتژي آقاي هاشمي رفسنجاني نقش‌آفريني كرد و به ايران، اسلحه فروخت. دقت كنيد:«آقاي هاشمي‌رفسنجاني به هر دليل مصر بودند تا به پشتوانه يك عمليات موفق و جلب نظر آمريكا از طريق سياسي به جنگ پايان دهند. آمريكايي‌ها نيز كه به هيچ‌وجه مايل نبودند ملت ايران در جبهه‌هاي نبرد به پيروزي نايل آيد از اين تز استقبال مي‌نمودند و آماده بودند در حد يك عمليات موفق از نظر تسليحاتي وارد معامله شوند. گفته مي‌شود اگر واشنگتن تمايل به تجديد روابط داشت چرا بعضاً در ارسال تجهيزات صداقت لازم را به خرج نداد؟ پاسخ اين چرايي را بايد در نگراني آمريكا از امكان بهره‌مندي ايران از تجهيزات براي دستيابي به پيروزي نهايي در جبهه‌ها يافت. از اين‌رو برخي سلاح‌هاي از رده خارج شده و غيركارآمد را نيز راهي ايران ساخت؛ بنابراين آمريكا نيز در محدوده استراتژي آقاي هاشمي مي‌خواهد نقش‌آفريني كند، يعني كمك به يك عمليات موفق و نه بيش از آن». (اوج دفاع، ص 60)براساس اين اظهارات، اولا استراتژي آقاي هاشمي در زمينه «جنگ جنگ تا يك پيروزي»، عامل شكست و ناكامي ما در مرحله دوم جنگ بوده است. ثانيا آمريكا هم كه نمي‌خواهد ايران به پيروزي كامل دست يابد، در چهارچوب استراتژي آقاي هاشمي وارد ميدان مي‌شود. طبعا از اين دو ادعا، نوعي همگرايي ميان آمريكا و آقاي هاشمي نتيجه گرفته مي‌شود كه هدف اصلي نقد آقاي سليمي‌نمين است. اما آيا اين ادعاها، از كمترين پشتوانه‌هاي استدلالي از جمله از منطق دروني برخوردارند؟قبلا گفتيم كه دليل ناكامي ايران در مرحله دوم جنگ تحميلي و مجازات صدام، حمايت همه‌جانبه شرق و غرب از عراق بود و نه شعار «جنگ‌جنگ تا يك پيروزي» كه خود مي‌توانست ما را يك گام به هدف نهايي در جنگ نزديك كند. همچنين تاكيد كرديم كه توان ملي كشور ما متاسفانه در حدي نبود كه بتوانيم حتي يك پيروزي قاطع نظامي ـ در حد فتح بصره و قطع ارتباط دريايي عراق ـ را به دست آوريم و تلاش مكرر ما در چندين عمليات براي رسيدن به اين هدف، بي‌ثمر ماند. طبعا وقتي كسب «يك پيروزي بزرگ» ميسر نباشد كسب «پيروزي كامل» هم به نحو اولي ممكن نخواهد بود. حال اگر مدعي شويم كه در اين شرايط، آمريكا در محدوده  استراتژي آقاي هاشمي، نقش‌آفريني مي‌كند به اين معناست كه اين كشور درصدد است به نفع جمهوري اسلامي وارد عرصه شود و دست‌كم در كسب «يك پيروزي بزرگ»، در كنار ايران قرار گيرد. البته اگر آمريكا چنين سياستي را در جنگ تحميلي در پيش مي‌گرفت، قطعا به سود جمهوري اسلامي بود چون با اين پيروزي مرحله‌اي، ايران گام بزرگي براي رسيدن به پيروزي كامل برمي‌داشت و حتي اگر پيروزي نظامي كامل در جنگ ميسر نمي‌شد، دستكم اين فرصت براي ايران فراهم مي‌شد كه در چانه‌زني سياسي احتمالي، دست برتر را داشته باشد و منافع ملي كشور را از موضع قدرت پي بگيرد اما آمريكا چنين سياستي را در پيش نگرفت. واقعيت اين است كه آمريكا اساسا با هدف پيروزي ايران در يك عمليات مهم، وارد مراوده با جمهوري اسلامي نشده بود. كاخ سفيد با توجه به وضعيت دو كشور ايران و عراق در منطقه و نيز با داشتن رقيبي مانند شوروي در جهان، به تضعيف طرفين جنگ مي‌انديشيد و هرگز حاضر نبود «ايران پيروز» در منطقه ايجاد شود و به همين دليل، يقين داشت كه فروش مقداري سلاح به ايران در ازاي آزادي گروگان‌هاي آمريكايي در لبنان، هرگز فاصله زياد تسليحاتي ميان ايران و عراق را كم نمي‌كند و ايران با اين مقدار سلاح نمي‌تواند يك پيروزي پراهميت در جنگ به دست آورد. آقاي سليمي نمين به گونه¬اي سخن مي¬گويد كه گويي انتظار داشته آمريكا به نفع ما در جنگ وارد ميدان شود در حالي كه ما معتقد بوديم صدام عليرغم داشتن قرارداد نظامي با شوروي و استفاده از تجهيزات روسي، به نفع آمريكا مي¬جنگيد و منافع درازمدت غرب را تامين مي¬كرد. در اين شرايط، طبعا آمريكا در حد رسيدن ايران به يك پيروزي مهم هم حاضر به دادن تسليحات به جمهوري اسلامي نبود. در جريان مك¬فارلين هم هيئت حاكمه اين كشور با اهدافي مانند آزادي گروگانهاي آمريكايي به قصد يافتن دست برتر تبليغاتي در رقابت انتخاباتي اين كشور، وارد معامله شد و اميد داشت كه بتواند با استفاده از ديپلماسي پنهاني و در يك روند تدريجي، ايران را به ايجاد رابطه با آمريكا و همراهي با سياستهاي اين كشور در منطقه بكشاند اما مسئولان جمهوري اسلامي با زيركي، امكان اين سوءاستفاده را از ميان برداشتند و ضمن تامين برخي از نيازهاي تسليحاتي، بحران سياسي بزرگي را براي هيئت حاكمه آن كشور ايجاد كردند.علي هاشمي – اخوي¬زاده ‌آقاي هاشمي رفسنجاني – كه بعد از شكست سفر مك¬فارلين به تهران، به قول خودش به صورت اتفاقي به مذاكره با آمريكايي¬ها كشيده شده، در مورد محتواي اظهارات طرف آمريكايي بر همين موضوع تاكيد مي¬كند و مي¬گويد: «آنها گفتند كه مطابق اطلاعات ما، روسيه و برخي كشورهاي غربي، حمايت تسليحاتي خودشان از عراق را بشدت افزايش داده¬اند و به زودي موازنه جنگ به نفع عراق كاملا تغيير خواهد كرد و ما نمي¬خواهيم اين اتفاق بيفتد. آنها البته اضافه كردند كه روشن و صريح مي¬گوييم كه مدنظر ما اين نيست كه شما يك پيروزي در عراق به دست بياوريد. بعد هم چند بار تاكيد كردند كه آنچه مدنظر ماست، يك «صلح شرافتمندانه» است». (مصاحبه با شهروند امروز، شماره 50، 26 خرداد 1387).بنابراين گزارش و با توجه به همه تحليلها و واقعيتهايي كه در جنگ ما شاهد آن بوديم، آمريكا با توجه به حمايت شوروي از عراق و نيز ادعاهاي ضداسرائيلي صدام، به پيروزي عراق راضي نبود. همچنين با توجه به ماهيت انقلابي ايران و هراس متحدان عرب آمريكا و با توجه به نگراني اسرائيل از انقلاب اسلامي، پيروزي ايران هم براي آمريكاييان مطلوب نبود. آنها مي¬خواستند كه اين جنگ، اساسا پيروز نداشته باشد و بويژه، ايران پيروز آن نباشد. بنابراين حتي حاضر به مراوده با ايران در حد كسب يك پيروزي بزرگ هم نبودند.
  قطعنامه 598 و جمهوري اسلاميبزرگترين و قابل اعتناترين سخن مسئولان نظام اسلامي در باره جنگ تحميلي اين بود كه ما خواستار جنگ نيستيم و صرفا دفاع مي¬كنيم و اگر يك پيشنهاد جدي از سوي مجامع جهاني ارائه شود كه در برگيرنده خواسته¬هاي جمهوري اسلامي باشد (بازگشت به مرزهاي بين¬المللي، تعيين طرف متجاوز و مجازات آن، تامين خسارات وارده به ايران)، ما قطعا آتش¬بس و صلح را مي¬پذيريم زيرا ما بيش از ديگران از كشته شدن مردم دو كشور و تخريب منابع مردم مسلمان ايران و عراق، ناراحتيم. همچنين ادعاي قابل اثبات مهم ديگر اين بود كه تا قبل از تصويب قطعنامه 598 شوراي امنيت، هيچ سند جدي حقوقي كه تا حدودي خواسته¬هاي ما را در برگيرد، وجود ندارد. با اين حساب، اين قطعنامه يكي از مهمترين راهكارها براي پايان جنگ به حساب مي¬آمد.از سوي ديگر، اين قطعنامه پس از پيروزي¬هاي رزمندگان اسلام در داخل خاك عراق و به قصد جلوگيري از سقوط احتمالي صدام تصويب شد اما با رايزني پشت¬پرده جمهوري اسلامي، مفادي را هم در بر داشت كه مي¬توانست به نفع ايران هم تمام شود و لذا ما به هنگام تصويب، اين قطعنامه را نپذيرفتيم اما آن را رد هم نكرديم. البته برخي مي¬گويند كه ما در همان زمان تصويب، به صورت غيرعلني آن را پذيرفته بوديم.دكتر محسن رضايي در مصاحبه با هفته¬نامه ميهن (به نقل از خبرگزاري فارس، تاريخ انتشار، 4 مهر 1388) در پاسخ به اين سئوال كه «اگر قطعنامه¬اي با محتوای قطعنامه 598 در سال 1362 به ‌ایران پیشنهاد می¬شد آیا مورد موافقت قرار می¬گرفت یا شرایط خاص سال 1367 باعث شد قطعنامه را بپذیرید؟» چنين پاسخ مي¬دهد:«به نظر من مشکلی نبود و ما می پذیرفتیم. به‌این دلیل که وقتی قطعنامه 598 صادر شد ‌ایران در سال 1366 قطعنامه را به صورت مشروط و غیرعلنی می پذیرد. ایران پذیرش خود را به سازمان ملل اعلام می¬کند و می¬گوید روی برخی از بندها‌ ایراد دارد. پذیرش غیرعلنی قطعنامه 598 نکته‌ای است که تا به حال مطرح نشده و در سطح جامعه مطرح نشده است اما 21 سال پس از پایان جنگ بد نیست  به آن پرداخته شود. خیلی¬ها فکر می¬کنند ‌ایران در سال 1367 قطعنامه 598 را پذیرفت اما ‌ایران یک سال قبلش قطعنامه را پذیرفته بود اما بنا نبود که‌این موضوع افشا شود تا مذاکرات پیش رود و مانعی برای ادامه مذاکرات پیش نیاید».خواه با اين نظر آقاي رضايي موافق باشيم و خواه مخالف، واقعيت اين است كه قطعنامه 598 با محتوايي تصويب شده بود كه نظر مساعد ايران را نيز به خود جلب كند و ما مي¬توانستيم با توسل به آن، برخي خطرات شكننده براي انقلاب و كشور را پشت سر بگذاريم. در شرايط سال 67 كه احتمال پيروزي در جنگ دور از دسترس قرار داشت و حتي دفاع از مرزهاي كشور با دشواري صورت مي¬گرفت و شرق و غرب دست صدام را براي انجام هر جنايتي باز گذاشته بودند و خود آمريكا هم با حمله به بنادر و سكوهاي نفتي و ناوچه¬ جنگي و هواپيماي مسافربري ايراني، وارد جنگ شده بود، پذيرش قطعنامه يك مسير حقوقي قابل قبول براي پايان جنگ تلقي مي¬شد. امام با توجه به همه اين شرايط، قطعنامه را پذيرفت و با تاكيد بر تعهد و دلسوزي و صداقت تمامي كارشناسان سياسي و نظامي موافق قبول قطعنامه، خطاب به مردم و رزمندگان چنين نوشت: «... اما در مورد قبول قطعنامه كه حقیقتا مسئله بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصا برای من بود، این است كه من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و كشور و انقلاب را در اجرای آن می¬دیدم، ولی به واسطه حوادث و عواملی كه از ذكر آن فعلا خودداری می¬كنم و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی كارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای كشور كه من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش¬بس موافقت نمودم و در مقطع كنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام می¬دانم». (پيام به مناسبت برگزاري مراسم حج سال 1367)آيت¬الله خامنه¬اي رئيس جمهوري وقت (رهبري كنوني) 4 روز پس از قبول قطعنامه در خطبه¬هاي نمازجمعه تهران هم در اين باره سخن مي¬گويد و تاكيد مي¬كند كه مصلحت¬انديشي مسئولان كه به تاييد حضرت امام رسيد، كاملا قابل دفاع است و در صورت بيان علل اين تصميم، نظر موافق همه مردم را  جلب مي¬كند:« مسأله را در آن حد مجملي كه مي‌شود گفت من در يك جمله عرض مي‌كنم و آن جمله را براي شما تبيين مي‌كنم. آن جمله اين است كه مسئولين نظام تشخيص دادند و امام بزرگوار بر اين تشخيص صحه گذاشتند كه امروز قبول قطعنامه به صلاح اسلام  و انقلاب و كشور است. حالا چطور به صلاح است، چه عواملي وجود دارد و چه حوادثي وجود دارد كه قبول قطعنامه امروز بنفع انقلاب است، همه مردم مشتاقند كه اين عوامل و حوادثي كه امام در پيامشان اشاره كردند، اينها را بدانند. بنده اين عوامل و حوادث را خوب مي‌دانم و مي‌توانم براي شما بيان كنم و هيچ جمله‌اي كه به مردم نشود گفت در اين عوامل و حوادث نيست... در حالي كه شما محرم‌ها اين مطلب را از دهان من مي‌شنويد، گوش‌هاي نامحرم هم متاسفانه خواهد شنيد. اگر ما مي‌توانستيم راهي ‌را پيدا كنيم يا بوجود آوريم كه آنچه را به شما گفته مي‌شود و ملت ايران محرم دانستن او هست،  فقط ملت ايران آن را بشنود و دشمن از او اطلاع پيدا نكند، اگر اين چنين فضايي را ما پيدا مي‌كرديم شك نداشته باشيد بنده و ديگر مسئولين نظام مي‌آمديم يكي، يكي عوامل و حوادث را مي‌گفتيم و مطمئنا نظر موافق همه را جلب مي‌كرد».البته امروزه تمامي مسائل مربوط به قبول قطعنامه، بيان و از جمله نامه حضرت امام به مسئولان در باره علل اتخاذ اين تصميم بزرگ، منتشر شده است و هيچ ابهامي در اين زمينه وجود ندارد. در عين حال چون امام از همان روزها، شرايطي را پيش¬بيني مي¬كرد كه برخي از افراد ولو با حسن نيت، قضاوت عجولانه و خلاف واقع كنند و مسئولان دلسوز و امين  نظام را زير سئوال ببرند، در همان پيام تاريخي خويش تاكيد كردند:«... فرزندان انقلابی¬ام، ... تاكید می¬كنم كه گمان نكنید كه من در جریان كار جنگ و مسئولان آن نیستم. مسئولین مورد اعتماد من می¬باشند. آنها را از این تصمیمی كه گرفته¬اند شماتت نكنید كه برای آنان نیز چنین پیشنهادی سخت و ناگوار بوده است».به همين دليل است كه معتقديم اگر جام زهري خورده شد نه صرفا از سوي امام كه از سوي همه كساني بود كه به پيروزي كامل در جنگ اميدوار بودند اما با قرار گرفتن همه ابرقدرتها در پشت سر صدام، اين هدف محقق نشد و تلخي اين ماجرا در كام همه آنان ماند. البته خداوند جبران كننده است و ديديم كه به نيت خالصانه امام و مسئولان و رزمندگان، بركت مضاعف داد و پس از چند سال، اتفاقاتي افتاد كه ايران را به قدرت منطقه¬اي مبدل ساخت و صدام را به مجازات جناياتش رساند.
  تقطيع و تفسير دلبخواه خاطرات هاشميسلیمی‌نمین به هنگام ذكر برخي از خاطرات آقاي هاشمي، به گونه¬اي به تقطيع عبارات مي¬پردازد كه بتواند تمامي نكات مثبت احتمالي در ذهن خواننده را از ميان بردارد و نتيجه دلخواه خود را بگيرد. مثلا وي وقتي از قول آقاي هاشمي، وضعيت شكست نظامي ايران در سال 65 را مطرح مي¬كند، اين عبارات را از خاطرات آقاي هاشمي نقل مي¬كند:«سال 65 تمام شد، اما اميدهايي كه به ختم جنگ با يك پيروزي قاطع داشتيم، ناتمام ماند. طراحي عمليات سرنوشت‌ساز و تجهيز پانصد گردان رزمي و دريافت ده‌ها ميليارد تومان با اجازه ويژه امام از بانك مركزي... و تامين موشك‌هاي دوربرد تاو و هاك و قطعات از آمريكا و... اما ناكامي در [عمليات كربلاي چهار مشكل آفرين شد.]» (ص504) حال به عبارات كامل خاطرات آقاي هاشمي توجه كنيد: «سال 65 تمام شد، اما اميدهايي كه به ختم جنگ با يك پيروزي قاطع داشتيم، ناتمام ماند. طراحي عمليات سرنوشت‌ساز و تجهيز پانصد گردان رزمي و دريافت ده‌ها ميليارد تومان با اجازه ويژه امام از بانك مركزي و بحث‌های طولانی در شورای عالی دفاع و جلسات سران قوا و بحث فراوان قرارگاهی و هماهنگی‌های ایجاد شده بین ارتش و سپاه و تامين موشك‌هاي دوربرد تاو و هاك و قطعات از آمريكا و تبدیل تعدادی از خطوط تولید صنایع مصرفی به تولید نیازهای پرمصرف جنگ، شرایط جنگ را به نفع ما تغییر داد اما ناكامي در [عمليات] كربلاي چهار مشكل‌آفرين شد و خوشبختانه با تصمیم خوب ادامه عملیات در قالب عملیات کربلای پنج، تاحدود زیادی ناکامی کربلای چهار را جبران کرد لکن نتوانستیم به همه اهداف کربلای پنج برسیم که کنترل کامل بصره و کوتاه کردن دست صدامیان از دریا بود.» (ص 504)با مقايسه اين دو متن و نحوه تقطيع عبارات خاطره آقاي هاشمي در روز آخر سال 65 ، سئوالاتي به ذهن تبادر مي¬كند. چرا نقل قول آقای هاشمی به شکلی تقطیع شد که تصمیمات جمعی در شورای عالی دفاع و سران قوا و مباحث کارشناسی قرارگاهی و تلاش برای ایجاد وحدت میان سپاه و ارتش و تدبیر تغییر خطوط تولید صنعتی به نفع تجهيز جبهه‌ها در آن مشاهده نشود؟ آیا قصد این گونه گزینش کردن این بود که هاشمی به عنوان مسئول اصلی جنگ، مسئول ناکامی مرحله دوم جنگ جلوه داده شود و تصميم¬گيري وي در جنگ، شخصي معرفي شود و پای دیگران به میان نیاید؟ آیا هدف این بود که تمهیدات عمومی نظام برای شکست صدام یکجا و در کنار هم نیاید تا بعدها ادعا شود که ما امکان پیروزی داشتیم اما کوتاهی شد؟ آیا حذف این جمله آقای هاشمی که این تمهیدات، «شرایط جنگ را به نفع ما تغییر داد»، به این منظور نیست که ناکامی روش آقای هاشمی در جنگ نتیجه گرفته شود تا هاشمی و استراتژی جنگی وی زیر سئوال برود؟ واقعا چه نيازي به اين گونه تقطيع هدفدار عبارات هاشمي است اگر مي¬خواهيم منصف باشيم و تاريخ را به دلخواه ننويسيم؟در موردي ديگر آقاي سلیمی‌نمین مي¬نويسد: «متأسفانه در كنار ايجاد تشكيك نسبت به شعارهاي محوري جنگ، برخي نزديكان آقاي هاشمي كه در جنگ نيز دستيار ويژه ايشان به حساب مي‌آمدند در پشت جبهه آشكارا به طرح صلح با عراق مي‌پردازند: «شب احمدآقا تلفني گفت به دنبال نامه‌ محسن رضايي به امام در مورد مطرح شدن صلح [با عراق] در جلسه نمايندگان با حضور دكتر روحاني، امام از من توضيح خواسته‌اند. گفتم فردا به زيارتشان مي‌آيم... صبح به زيارت امام رفتم... امام فرمودند طبق گزارش فرمانده سپاه، در جلسه‌اي جمعي از نمايندگان صحبت از مشكلات جنگ كرده و ختم جنگ را مطرح نموده‌اند. از من خواستند كه به آنها بگويم ما بايد تا آخرين فرد با صدام بجنگيم و صحبت از صلح نكنند». (ص113) هرچند آقاي هاشمي اين فراز از خاطرات خويش را بسيار مبهم و غامض مطرح ساخته است تا طرح كننده بحث صلح با صدام مشخص نگردد، اما تذكر امام به آقاي هاشمي تاحدودي مخاطب هشدار را روشن مي‌سازد. (ص 56)ظاهرا ما هیچ دلیل تاریخی مستقلی را برای این ماجرا در اختیار نداریم و اگر خاطرات خود آقای هاشمی نبود هرگز آقای سلیمی‌نمین این ادعا را مطرح نمی‌کرد که برخی از نمایندگان به موضوع صلح با عراق اشاره کردند و همین امر باعث اعتراض محسن رضایی شد و امام هم در این زمینه هشدار دادند. ای کاش خاطرات دیگران هم از دوره جنگ منتشر شده بود و اینک می‌توانستیم به چیزی بیشتر از خاطرات آقای هاشمی استناد کنیم. در عین حال این پرسش مطرح می‌شود که از کجای این خاطره به قول سلیمی‌نمین بسیار مبهم و غامض آقای هاشمی، چنین استنباط می‌شود که برخی نزدیکان آقای هاشمی که در جنگ نیز دستیار ویژه ایشان به حساب می‌آمدند (یعنی حسن روحانی)، صلح با عراق را مطرح کردند؟ از خاطرات آقای هاشمی تنها این نتیجه گرفته می‌شود که در جمع نمایندگان مجلس که آقای روحانی هم در آن جلسه حاضر بوده، این بحث مطرح شده است و هیچ دلیل و قرینه دیگری در این باب وجود ندارد. البته آقای سلیمی‌نمین از تذکر امام به آقای هاشمی نتیجه گرفته است که مخاطب هشدار امام تاحدودی! مشخص است اما این برداشت را باید به همان قضاوت از قبل موجود در ذهن آقای سلیمی‌نمین نسبت داد که در صدد است آقای هاشمی را متهم کند. مگر آقای هاشمی ننوشته است که  «امام فرمودند طبق گزارش فرمانده سپاه، در جلسه‌اي جمعي از نمايندگان صحبت از مشكلات جنگ كرده و ختم جنگ را مطرح نموده‌اند. از من خواستند كه به آنها بگويم ما بايد تا آخرين فرد با صدام بجنگيم و صحبت از صلح نكنند»؟ با این حساب «جمعی از نمایندگان» بودند نه آقای روحانی و اصلا معلوم نیست که آقای روحانی در این جمع، چه نظری را مطرح کرده است. ضمن آن که تذکر به آقای هاشمی از سوی امام به این دلیل بوده است که او رئیس مجلس است و طبعا ایشان باید نظر امام را به نمایندگان منعکس کند. همچنین آقای هاشمی در این زمان مسئول جنگ است و از این نظر هم می‌تواند واسطه انتقال نظرات امام باشد. پس به چه دلیل باید با بدبینی و خلاف صریح خاطرات ذکر شده و به صورت دلبخواه، مدعی شد که نزدیکان هاشمی، موضوع صلح را مطرح کردند در حالي كه تذکر امام به آقای هاشمی، به دليل رياست وي بر مجلس و نيز مسئوليت ايشان در جنگ آن هم براي انتفال نظرات امام به نمايندگان بود نه چيزي ديگر.درباره نظرات قابل نقد آقاي سليمي نمين درباره جنگ تحميلي، هنوز هم مطالب زيادي براي گفتن هست كه به دليل طولاني شدن اين بحث، از طرح آنها پرهيز مي¬كنيم. شايد وقتي ديگر!
¬ب - ماجراي مك¬فارلينماجراي مك‌فارلين، ديگر موضوعي است كه در نقد سليمي نمين مورد توجه بوده است. اين ماجرا، يكي از تجارب موفق ديپلماسي پنهان جمهوري اسلامي به حساب مي‌آيد كه در آن، آمريكا با آن همه تجارب مشابه، ‌كم آورد و گرفتار بحراني جدي شد. قبل از اين‌كه نقد روايت آقاي سليمي‌نمين از اين ماجرا را آغاز كنيم، ضروري است ابتدا به ترسيم اصل ماجرا بپردازيم. در طي سال‌هاي جنگ تحميلي، آمريكا و ديگر حاميان صدام براي اعمال فشار بر جمهوري اسلامي، اقدام به تحريم تسليحاتي ايران كردند و  تمامي راه‌هاي تهيه سلاح را حتي در بازار آزاد به روي ايران بستند. از آن پس ماموران ايراني تهيه تسليحات جنگي، مجبور شدند به دلالان مراجعه كنند و با چند واسطه و با قيمتي گران‌تر، اقلام مورد نياز كشور را فراهم آورند كه در مواقع بسياري منجر به دستگيري و زنداني شدن اين واسطه‌ها شد. در حين همين معاملات بود كه معلوم شد آمريكاييان، راهي را باز گذاشته‌اند تا به واسطه آن بتوانند وارد تعامل پنهاني با ايران شوند و از آن طريق، به اهداف خود برسند. ظاهرا اصلي‌ترين هدفي كه در ابتدا در جستجوي آن بودند، آزادي گروگان‌هاي آمريكايي در لبنان بود اما در ادامه اميدوار بودند موضوعاتي چون تهديدهاي شوروي و تجديد رابطه ايران و آمريكا را نيز به آن بيفزايند و انجام ملاقات ميان مسوولان ايراني و آمريكايي را نيز در دستور كار قرار دهند. در ابتداي اين ماجرا، با مشورت امام، قرار شد مسوولان ايراني به دو نكته زير توجه كنند: 1 ـ اين مذاكرات به موضوع تجديد رابطه دو كشور كشيده نشود و عادي‌سازي روابط هرگز در دستور كار قرار نگيرد. 2 ـ به گونه‌اي عمل شود كه ماجرا كاملا پنهان بماند و در صورت افشا شدن،  جمهوري اسلامي دست برتر را داشته باشد. بر همين سياق هم عمل شد و مسوولان جمهوري اسلامي با واسطه دلالان اسلحه، وارد گفتگوي پنهاني براي تهيه اسلحه شدند. قرار شد كه در ازاي تحويل اسلحه‌هاي مورد نياز ايران، ما نيز از نفوذ خود در لبنان استفاده و آزادي گروگان‌هاي آمريكايي در آن كشور را تسهيل كنيم. نكته مهم در اين ماجرا، نوع جهت دادن به مذاكرات از سوي دو كشور ايران و آمريكاست. ايران تمام تلاشش اين بود كه اين مذاكرات،‌ تنها در حد تهيه سلاح و آزادي گروگان‌ها باقي بماند، اما آمريكايي‌ها درصدد بودند كه اين مذاكره بتدريج به گسترش همكاري‌هاي ميان ايران و آمريكا و حتي عادي‌سازي روابط دو كشور بينجامد و به همين دليل، بر انجام ملاقات در تهران آن هم با مسوولان سياسي ايراني دست‌كم در حد وزير، اصرار داشتند و اين در حالي است كه ايران، تماما به مذاكره مسوولان رده چندم آن هم در خارج كشور، تمايل داشت. در خرداد ماه 65 با هماهنگي صورت گرفته، يك هيات آمريكايي براي تحويل سلاح‌ها و بررسي نيازهاي تسليحاتي ايران، سفري به تهران داشت. ابتدا با آمدن آنها مخالفت شده بود ولي به منظور مايوس نشدن آمريكاييها از ورود به اين ماجرا، به شرط تحويل بخشي از سلاحهاي مورد نياز ايران، جمهوري اسلامي موافقت كرد كه اين هيئت به ايران بيايد. پس از ورود هيات آمريكايي، معلوم شد كه مك‌فارلين، مشاور امنيت ملي كاخ سفيد هم در هيات آمريكايي است، ولي مسوولان ايراني در سطح بالا، حاضر به ملاقات و گفتگو با وي نشدند و اين هيات بدون رسيدن به هيچ هدف مهمي به آمريكا برگشت. از آن پس به شكلي ديگر اين روابط ادامه يافت و هم جمهوري اسلامي بخشي از تسليحات مورد نياز را  تامين كرد و هم چندين گروگان آمريكايي در لبنان آزاد شدند و البته خبر ديدار مك‌فارلين از تهران و حوادث مرتبط با آن، اعلام و افشا نشد. سرانجام ماجراي سفر مك‌فارلين در نشريه الشراع لبنان ـ ‌احتمالا از طريق مرتبطين بيت‌ آيت‌الله منتظري و دوستان سيد مهدي هاشمي ـ منتشر شد و بلافاصله به دستور امام خميني، در روز 13 آبان 65، آقاي هاشمي رفسنجاني در سخنراني خود در جمع دانشجويان،‌ ماجرا را تشريح و شكست ديپلماتيك آمريكا و دريوزگي اين كشور براي ايجاد رابطه با ايران را علني كرد و به اين وسيله يك بحران سياسي عظيم در آمريكا شكل گرفت. البته در ايران هم برخي از نمايندگان مجلس با طرح سوال از وزير امور خارجه، عملا درصدد ايجاد يك بحران سياسي داخلي بودند كه با تدبير و سخنان امام خميني، اين موضوع كنار گذاشته شد و مشكلي براي ما درست نشد. با اين مقدمات كلي از ماجراي موسوم به مك‌فارلين، به سراغ نقد نظرات آقاي سليمي‌نمين در اين زمينه مي‌رويم.
  اهداف دوگانه يا چهارگانه؟آقاي سليمي‌نمين ضمن اشاره به اين نكته كه به دليل منتشر نشدن همه اسناد و خاطرات اين ماجرا، نمي‌توان قضاوت و ارزيابي دقيقي ارائه داد و اكثر اظهارنظرها پيرامون آن، مبتني بر استنباطات و تحليل است، مي‌نويسد:«به طور كلي بايد براي نزديك شدن به واقعيت، اقداماتي را كه به نوعي با آمريكايي‌ها ارتباط پيدا مي‌كرد به چهار بخش متمايز از يكديگر تقسيم نمود: 1- تهيه تجهيزات نظامي آمريكايي از بازار سياه اين كشور و دلالان 2- مذاكره غيرمستقيم با آمريكايي‌ها براي دريافت تسليحات در قبال كمك به آزادي گروگان‌هاي آمريكايي در لبنان 3- رسيدن به نوعي تفاهم با آمريكا براي پايان بخشيدن به جنگ از طريق مذاكره سياسي 4- تلاش براي عادي كردن روابط في‌مابين دو كشور. قرائن و شواهد به وضوح حكايت از آن دارند كه همه مسئولان نظام در جريان جزئيات برنامه‌ها حول دو محور اوليه بوده‌اند، اما اين مسئله محل مناقشه است ‌كه آيا در ارتباط با اقدامات حول دو موضوع ديگر نيز هماهنگي‌هاي لازم بين سران نظام وجود داشته است يا خير؟ نامه معروف آقاي ميرحسين موسوي به امام خميني(ره) كه طي آن به صراحت از اين‌كه در جريان سفر مك‌فارلين قرار نگرفته ابراز گلايه‌مندي مي‌كند، حكايت از بي‌اطلاعي رئيس قوه مجريه دارد و وي قطعاً با توجه به مواضع سياسي‌اش به طريق اولي در جريان تلاش‌ها حول محور چهارم نيز نبوده است. رياست‌جمهوري وقت كه در آن زمان وفق قانون اساسي نقش هماهنگي بين قوا را به عهده داشته نيز در جريان فعاليت‌ها حول اين دو محور نبوده است و رئيس شوراي عالي قضايي هم؛ زيرا ايشان علاوه بر اين‌كه حساسيت ويژه در مورد اين موضوعات نداشتند صرفاً در جريان آن‌چه در جلسه سران مطرح مي‌شد قرار مي‌گرفتند. (ص 57)به نظر نگارنده، تمامي خطاهاي تحليلي آقاي سليمي‌نمين در اين ماجرا، به همين قضيه برمي‌گردد كه وي براي مخالفت با آقاي هاشمي رفسنجاني و متهم كردن ايشان به داشتن رابطه پنهاني با آمريكاييان براي تجديد رابطه، دو هدف را به صورت دلبخواه به اهداف اين ماجرا افزوده و چون دلايل عيني و قابل اعتنايي در اين زمينه وجود ندارد، به دليل‌تراشي مبادرت كرده است. در واقع در جريان مك‌فارلين، فقط دو هدف اول و دوم يعني تهيه سلاح در قبال آزادي گروگان‌ها پيگيري مي‌شد و مسوولان ايراني در مقابل تمايل آمريكايي‌ها به سوق دادن مذاكرات به سمت موضوعات ديگر، مقاومت مي‌كردند اما در عين حال درصدد بودند كه آمريكاييان را به ادامه اين مذاكرات پنهاني، اميدوار نگه‌دارند تا كانال تهيه سلاح براي جبهه‌ها، باز شود. آقاي هاشمي رفسنجاني در خاطرات روز 13 فروردين 65 مي‌نويسد:«شب سران قوا مهمان آيت‌الله خامنه‌اي بوديم. احمد آقا نيامده بود. پيشنهاد وزير خارجه عمان در خصوص پيغام آمريكا مبني بر كمك ما به آزادي گروگانهاي آمريكايي در لبنان در مقابل گرفتن نيازهاي تسليحاتي مطرح شد. با اينكه اصل مطلب را قبول داريم، چون از فاز ديگري در جريان است، قرار شد از طريق ديگري عمل نشود. رئيس‌جمهور تأكيد بر لزوم عدم يأس آمريكا داشتند و من پيشرفت كاري را كه از طريق [محسن] كنگرلو انجام مي‌شود، توضيح دادم و مورد تأئيد قرار گرفت. قرار شد آقاي وحيدي مسئول اطلاعات سپاه، با چهار آمريكايي كه به اين منظور به زودي به ايران مي‌آيند، صحبت كنند. (ص47)همان‌گونه كه مشخص است آمريكاييان علاوه بر كانال‌هاي غيررسمي، از طريق كانال‌هاي ديپلماتيك هم براي ايجاد رابطه با مقامات ايران با هدف آزادسازي گروگان‌‌هاي خود در لبنان وارد عمل شده بودند. همچنين معلوم است كه سران قوا، كاملا در جريان ماجرا هستند و آقاي هاشمي، همه جزئيات را با آنان در ميان مي‌گذارد. همچنين معلوم مي‌شود كه برخي كرشمه‌هاي مقامات ايراني در مقابل آمريكاييان، براساس اين سياست مطرح شده از سوي آيت‌الله خامنه‌اي (رئيس‌جمهور وقت)‌ بوده كه آمريكاييان را نبايد مايوس كرد. اين هدف فرعي، تا زمان افشاي ماجرا، ادامه يافت يعني بدون كوتاه آمدن ايران از سياست‌هاي اوليه و بدون موافقت مسوولان براي مذاكره سياسي با آمريكاييان، مقامات كاخ سفيد به اين ارتباط‌ها، اميدوار باقي ماندند و مذاكره در موضوع ارسال سلاح و آزادي گروگان‌ها، ادامه يافت. بنابراين، اساسا دو هدف سوم و چهارم كه از سوي آقاي سليمي‌نمين تراشيده شده‌اند، وجود نداشته‌اند و به نحو اولي، مطلع نبودن مقامات و مسوولان از جزييات اقدامات حول اين دو هدف فرضي هم موضوعيت ندارد. در مورد دو هدف اول و دوم هم كه آقاي سليمي‌نمين معترفند: «قرائن و شواهد بوضوح حكايت از آن دارند كه همه مسئولان نظام در جريان جزييات برنامه‌ها حول دو محور اوليه بوده‌اند.» (ص 57)‌
  تمايل به رابطه، يك جانبه يا دو جانبه؟سليمي‌نمين در نقد خود مي‌پذيرد كه آمريكا از سر استيصال، خواستار برقراري رابطه با ايران بود، اما براي متهم كردن آقاي هاشمي كه هدف اصلي نقد اوست، مدعي مي‌شود: «... به طور مشخص اين ابراز تمايل آمريكايي‌ها براي تجديد روابط با ايران به پشتوانه مواضع جرياني در داخل ايران طرح مي‌شد كه آنان را ميانه‌روهاي داخل نظام مي‌ناميدند. آيا ابراز تمايل جريان مورد بحث براي ترميم روابط با آمريكا يك تاكتيك فريب به منظور دريافت سلاح و تجهيزات جنگي بود؟ برخي مستندات، مويد اين امر است كه اعتقاد به برقراري روابط با واشنگتن به هيچ‌وجه فريب نبوده است. اين كه آمريكايي‌ها در مساله مك‌فارلين، اصل را بر تغيير موضع ايران نسبت به خود قرار داده‌اند، براساس تشخيص دقيق گرايش‌هاي موجود در ميان شخصيت‌هاي مختلف بعد از امام است.» (ص 58)‌در اين باره طرح نكاتي را ضروري مي‌دانيم:1 ـ همان‌گونه كه قبلا گفته شد اميدوار كردن آمريكا به احتمال رسيدن به برخي از اهداف، استراتژي فرعي جمهوري اسلامي بود كه رئيس‌جمهور وقت (رهبري كنوني)‌ آن را در جلسه سران مطرح كرده و مبناي رفتار مسوولان در مذاكره با آمريكاييان بود.2 ـ هيچ مستندي وجود ندارد كه اعتقاد به برقراري روابط با واشنگتن، چيزي جز فريب كاخ سفيد باشد. مستندات ادعايي آقاي سليمي‌نمين را بزودي مورد نقد قرار خواهيم داد.3 ـ آقاي هاشمي رفسنجاني در سال‌هاي 61 تا 67 در رديف ميانه‌روهاي درون حكومت قرار نداشت بلكه در حوزه‌هاي مختلف به عنوان يك روحاني متمايل به طيف چپ تصور مي‌شد. ميانه‌روهاي متمايل به ارتباط با آمريكا را ديگراني تشكيل مي‌دادند كه نام بردن از آنها، ضرورتي ندارد. آقاي هاشمي از سال 67 به بعد به عنوان يك ميانه‌رو قلمداد شد.4 ـ فرضا كه آمريكا به توهم وجود يك طيف ميانه‌رو در درون حكومت، بحث رابطه با ايران را مطرح كرده باشد آيا اين به معناي درستي برداشت اين كشور است؟ چگونه است كه در بسياري از موضوعات معتقديم كه آمريكاييان قادر به درك مسائل ايران نيستند، اما در اين مورد چون قصد متهم كردن آقاي هاشمي را داريم مدعي «تشخيص دقيق گرايش‌هاي موجود» از سوي آمريكا مي‌شويم؟بگذاريد صرفا به ادعاهاي آقاي سليمي‌نمين نپردازيم و به تنها مستندي كه از سوي ايشان ارائه شده استف نظري بيفكنيم.آقاي سليمي‌نمين در رد اين سخن كه درخواست رابطه، يك جريان يك‌جانبه از سوي آمريكاييان بوده و در داخل ايران و در سطح مسوولان اصلي نظام، طرفداري نداشته، مي‌گويد:« ايشان (هاشمي رفسنجاني) در خاطرات سال 65 خويش به صراحت از وجود گرايش به تجديد رابطه با آمريكا در ميان سران قوا بعد از سفر هيئت آمريكايي سخن مي‌گويد: «شب با سران ديگر قوا مهمان احمدآقا بوديم... درباره اصرار آمريكا به تجديد رابطه با ايران مذاكره كرديم. مخالف و موافق صحبت كردند. به نتيجه نرسيديم. بنا شد در جلسات بعد بحث و قبلاً با حضرت امام مذاكره شود.»(ص128)  هرچند راوي محترم مشخص نمي‌سازد در اين جلسه چه كساني موافق تجديد رابطه با آمريكا بودند و چه كساني مخالف، اما ساير قرينه‌ها و موضع‌گيري‌ها، جايگاه ايشان را در اين مباحث روشن مي‌سازد. با اين وجود چند نكته در اين فراز براي خواننده قابل تأمل خواهد بود: 1- طرح بحث تجديد رابطه با آمريكا در جلسه سران بلافاصله پس از سفر يك هيئت بلندپايه آمريكايي به ايران با يكديگر ارتباط دارد يا خير؟ 2- آيا طراح و مبتكر بسترسازي براي تجديد رابطه با آمريكا در داخل و خارج كشور بر اساس سياست كلان نظام عمل مي‌كرده است يا خير؟ 3- چرا بعد از اين‌ كه جلسه سران قوا تصميم مي‌گيرد اين بحث را با امام مطرح سازد آقاي هاشمي‌ ديگر سخني از اين مطلب به ميان نمي‌آورد و آن‌ را مسكوت مي‌گذارد؟ 4- آيا اين مسئله اتفاقي است كه عده‌اي در داخل كشور همزمان با اصرار آمريكايي‌ها براي تجديد رابطه همين سياست را پي مي‌گيرند؟ بنابراين به هيچ وجه نمي‌توان مدعي شد تمايل آمريكايي‌ها براي تجديد رابطه يك سويه بوده است».(ص 59)‌از ظاهر عبارت آقاي هاشمي چنين برمي‌آيد كه موضوع رابطه با آمريكا در جلسه سران قوا مورد بحث قرار گرفته، در حالي كه يك مورخ بايد دقيق‌تر به مساله توجه كند و دريابد كه منظور نويسنده خاطرات چيست و به كدام موضوع اشاره دارد.در پي سفر ناكام مك‌فارلين به ايران و نرسيدن آنها به اهداف مورد انتظار، شاهد سكوت ايران و آمريكا در اين زمينه هستيم. دلايل اين سكوت نزد دو كشور، تفاوت دارد. ايران، خبر را افشاء نمي‌كند چون اميدوار است از طريق تداوم ارتباط‌ها، همچنان راهي براي تهيه سلاح باز بماند. آمريكا هم دستاوردي نداشته كه جرات طرح آن را داشته باشد و نيز اميدوار است كه در مسير آزادي گروگان‌ها، اقدامي از سوي جمهوري اسلامي صورت گيرد. با همين هدف است كه آمريكاييان، دوباره به سراغ طرف ايراني براي مذاكره مي‌آيند. فراز فوق از خاطرات آقاي هاشمي درباره همين موضوع است و نه اصل ايجاد رابطه ميان دو كشور و آقاي سليمي‌نمين براي اين كه موضوع را به درستي دريابد، كافي است به خاطرات روزهاي قبل و بعد آن روز مراجعه كند.در روز 21 خرداد 65 آقاي هاشمي مي‌نويسد: «آقاي كنگرلو آمد. گزارش ادامه برخورد با آمريكايي‌ها درخصوص گروگان‌هاي لبنان را داد. شب با سران ديگر قوا مهمان احمد آقا بوديم... درباره اصرار آمريكا به تجديد رابطه با ايران مذاكره كرديم. مخالف و موافق صحبت كردند. به نتيجه نرسيديم. بنا شد در جلسات بعد، بحث و قبلا با حضرت امام مذاكره شود.»طبعا مرحوم سيداحمد آقا پس از اين جلسه بايد به حضرت امام، گزارش بدهد و نظر امام را به سران قوا، منتقل كند و همين اتفاق هم مي‌افتد. دو روز بعد آقاي هاشمي در خاطرات روز 23 خرداد 65 مي‌نويسد: «عصر احمد آقا آمد. گفت بحث مذاكرات با آمريكايي‌ها را با امام مطرح كرده، امام فرموده‌اند تاكنون ضرري نداشته ولي بايد خيلي مواظب بود كه آنها، كلاه بر سرمان نگذارند. آنها تجربه در شيطنت دارند.»با هم ديدن اين دو خاطره، نشان مي‌دهد كه موضوع بحث، صرفا اصرار آمريكا بر تجديد رابطه با ايران در مقوله آزادي گروگان‌هاي آمريكايي در لبنان است نه چيز ديگر و موافق و مخالف اين جلسه سران هم نه درباره اصل رابطه با آمريكا بلكه درباره همين موضوع يعني تعامل مجدد با آمريكايي‌ها در موضوع آزادي گروگان‌ها سخن گفته‌اند.خاطرات روزهاي بعد آقاي هاشمي هم مويد همين برداشت است. آقاي هاشمي در خاطره فرداي آن روز (24 خرداد 65)‌ مي‌نويسد: «آقاي (محسن)‌ كنگرلو تلفني گفت آمريكايي‌ها خواسته‌اند كه براي مذاكره درباره گروگان‌هاي لبنان، دوباره به ايران بيايند. گفتم موافقت نداريم كه بيايند. مذاكره ديگر لازم نيست. اگر قطعات هاك را بفرستند، براي نجات آنها اقدام مي‌كنيم.»بنابراين آقاي هاشمي در خاطرات اين 4 روز متوالي، اين نكات را مطرح كرده است:1 ـ آمريكاييان پس از سفر بي‌نتيجه مك‌فارلين، بار ديگر تماس گرفته و خواستار تجديد رابطه با ايران در قضيه آزادي گروگان‌ها در لبنان شدند.2 ـ اين درخواست در جلسه سران در حضور سيداحمدآقا خميني مورد بحث قرار گرفت و پس از بيان نظرات موافق و مخالف، قرار شد كه جريان را به امام، اطلاع دهند و در جلسات بعد، تصميم بگيرند.3 ـ حاج سيداحمد خميني، گزارش جلسه را به امام عرض مي‌كند و امام هم ضمن تاييد اصل مذاكره و ارتباط در اين قضيه، تاكيد مي‌كند كه بايد مواظب شيطنت‌هاي آمريكايي‌ها بود.4 ـ آقاي هاشمي با استفاده از همين رهنمود امام، فرداي آن روز به درخواست آمريكايي‌ها، جواب منفي مي‌دهد و با سفر مجددشان به ايران مخالفت مي‌كند.كجاي اين روند، محل اعتراض دارد؟ چرا آقاي سليمي‌نمين، يك عبارت از خاطرات آقاي هاشمي را بي‌ارتباط با مطالب قبل و بعد مورد بررسي قرار مي‌دهد كه اين چنين به اشتباه بيفتد؟ مگر امكان دارد كه در جلسه سران قوا و در منزل سيداحمد آقا درباره اصل رابطه با آمريكا و مثلا از سرگيري رابطه سياسي دو كشور صحبت شود؟ مگر قابل پذيرش است كه سيداحمد آقا مطالب اين جلسه را به امام بگويد و موضوع جلسه هم درباره اصل رابطه با آمريكا باشد و امام، آن گونه پاسخ دهد و بدون اعتراض به موافقان رابطه، ادامه ارتباط را تاييد كند؟ چرا اين موضوع، قبل و بعد از اين تاريخ هرگز در جلسه سران مورد بحث قرار نگرفت در حالي كه موضوع مذاكره براي تهيه سلاح در ازاي آزادي گروگان‌هاي آمريكايي در لبنان، بارها و بارها در جلسه سران مطرح شده است؟ اين گونه برداشت آقاي سليمي‌نمين از اسناد تاريخي، نشان نمي‌دهد كه وي قصد كشف حقيقت را ندارد بلكه به دنبال بهانه مي‌گردد تا آقاي هاشمي را مورد حمله قرار دهد؟ آيا توسل به اين سند آن هم بدون تفسير درست آن و در پيوند با بقيه مستندات، سستي تحليل‌ها و قضاوت‌هاي ايشان را نشان نمي‌دهد؟ با اين برداشت غلط، طبعا طرح آن پرسش‌ها درباره اين كه چه كسي طرفدار رابطه بود و ساير سئوالات، همه بي‌وجه است و نشان مي‌دهد كه ادعاي آقاي سليمي‌نمين كه آقاي هاشمي در پي عادي‌سازي رابطه با آمريكا بود، هيچ اساسي ندارد. در واقع آقاي هاشمي دقيقا در همان بستري به مذاكره با آمريكا ادامه داده بود كه سياست كلان نظام محسوب مي‌شد و صرفا در پي تهيه سلاح براي جبهه‌ها در ازاي تلاش براي آزادي گروگان‌هاي آمريكايي در لبنان بود.آقاي سليمي‌نمين براساس همين برداشت خلاف از خاطرات آقاي هاشمي، در جاي ديگري از نقد خود براي نشان دادن اين كه هيات آمريكايي توسط دلالان، رنگ نشده‌اند بلكه با هماهنگي و چراغ سبز برخي از مقامات كشور به ايران آمده¬اند، مي‌نويسد: «... اگر قصد رنگ كردن آمريكايي‌ها در ميان بوده و هيچ گونه تمايلي در برخي شخصيت‌هاي داخل كشور براي تجديد رابطه با آمريكا وجود نداشت چرا بايد بحث تجديد رابطه با آمريكا به طور همزمان در جلسه سران قوا مطرح مي‌شد؟ قطعا طرح چنين مباحثي در بالاترين سطوح، بيانگر آن است كه از جايگاهي رفيع و بسيار اطمينان‌بخش به آمريكايي‌ها، چراغ سبز نشان داده شده بود». (ص 61)با توجه به اين واقعيت كه در جلسه سران قوا، اساسا بحث رابطه با آمريكا، مطرح نشده بلكه اصرار آمريكاييان براي از سر گيري مذاكره و روابط در قضيه آزادي گروگان‌ها موضوع بحث بوده است، معلوم مي‌شود كه هيچ اراده‌اي در سطح مسوولان درجه يك نظام وجود نداشته كه رابطه سياسي با آمريكا را تجديد كند و طبعا كسي هم چراغ سبز به آنها نشان نداده بود و كاري جز رنگ كردن آمريكايي¬ها صورت نگرفته است.
  تحليل‌بافي جايگزين اسناد گويادر جاي جاي نوشته آقاي سليمي‌نمين، اتهاماتي مطرح شده‌اند كه دقيقا خلاف اسناد گويا و قابل توجه در هر موضوع هستند اما ايشان بدون ارائه هيچ سندي و حتي با آوردن اسناد خلاف، آن ادعاهاي غيرقابل اثبات را مطرح مي‌كنند. در واقع آقاي سليمي‌نمين، تحليل‌هاي شخصي خود را جايگزين اسناد عيني و گويا كرده‌اند. به مواردي از اين دست اشاره مي‌كنيم.
ـ اطلاع از حضور مك‌فارلين در هيات آمريكايي‌ها!سليمي‌نمين در مورد حضور مك‌فارلين در هيات آمريكايي، مدعي مي‌شود: «... در آستانه سفر هيات آمريكايي به تهران كه وي نمي‌تواند از تركيب آن بي‌اطلاع باشد...» (ص60)‌ و نيز مي‌گويد: «... با قطعي شدن اين سفر كه آقاي هاشمي از كم و كيف آن نمي‌توانسته بي‌اطلاع باشد...». (ص60)‌در جاي ديگري مي‌گويد: «... بسيار دور از ذهن است كه مك‌فارلين مشاور ويژه رئيس‌جمهور آمريكا، آميرام نير مشاور نخست‌وزير اسرائيل و چند مقام عالي‌رتبه ديگر براساس قول دلالان راهي ايران شده باشند... قطعا... از جايگاهي رفيع و بسيار اطمينان‌بخش به آمريكايي‌ها، چراغ سبز نشان داده شده بود...». (ص 61)‌ظاهرا آقاي سليمي‌نمين براي طرح ادعاهايي اينچنيني، نيازي به ادله و اسناد ندارد و گفتن خود را سند مي‌داند، اما واقعيت ماجرا خلاف تحليل‌بافي سليمي‌نمين است.1 ـ قرباني‌فر كه دلال دوجانبه اين ماجراست و رابط آمريكاييان و كنگرلو (به عنوان نماينده ايران)‌ به حساب مي‌آيد، قبل از سفر هيات آمريكايي به تهران، صورتجلسه‌هايي را تهيه مي‌كند كه در آن، صرفا به سفر يك هيات 11 نفره آمريكايي (و در مقطعي يك هيات 4 نفره) تاكيد شده و اسمي از اعضا در آن نيست. (رجوع شود به كتاب: ماجراي مك‌فارلين، محسن هاشمي ‌و حبيب‌الله حميدي، دفتر نشر معارف انقلاب، 1388، صص 85 تا 113)‌2 ـ كنگرلو به عنوان طرف ايراني مذاكره‌كننده و كسي كه تمامي اطلاعات مربوط به اين مذاكرات از طريق او به آقاي هاشمي رفسنجاني منتقل مي‌شود، از حضور مك‌فارلين در هيات بي‌اطلاع بوده است. وي درباره سفر هيات آمريكايي، گزارش مفصلي ارائه كرده و در بخشي از آن نوشته است: «... در فرودگاه و در قسمت پاويون دولتي با كمال تعجب مشاهده نمودم كه يكي از مسافران كه سرپرستي ديگران را بر عهده دارد، رابرت مك‌فارلين مشاور امنيت ملي سابق ريگان مي‌باشد...». (ماجراي مك¬فارلين، ص 116)‌3 ـ آقاي هاشمي رفسنجاني حتي به هنگام افشاي خبر سفر مك‌فارلين در تاريخ 13 آبان 65، با ترديد درباره مك‌فارلين سخن مي‌گويد چون هنوز هيچ مقام آمريكايي در اين باره، اظهارنظر نكرده بود و شايد فرد مورد نظر، مك‌فارلين نبوده باشد. هاشمي رفسنجاني مي‌گويد: «قيافه يكي از آنها به قيافه مك‌فارلين شبيه بود. البته ما هنوز صددرصد مطمئن نيستيم كه همان بوده است يا نه، چون كسي تا حالا صحبت نكرده است و كساني كه از طرف ما با آنها روبه‌رو بودند همان ماموران امنيتي ما در منطقه هستند و يكي از كساني كه در خريد اسلحه با آن دلال‌ها بود...» (روزشمار جنگ ايران و عراق، ج 44، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، سال 1380، ص 585)‌.4 ـ در گزارش تاور نوشته شده است كه مك‌فارلين در سفرش به تهران تا هنگامي كه به اسرائيل رسيد نمي‌دانست قرار است يك اسرائيلي به نام «نير» كه مشاور نخست‌وزير اسرائيل در امور مربوط به تروريسم بود، او را در سفر به تهران همراهي كند (ماجراي مك‌فارلين، ص 119)‌. حال چگونه است كه آقاي هاشمي رفسنجاني از تركيب هيات مطلع بوده است؟واقعيت اين است كه دشمني آقاي سليمي‌نمين با آقاي هاشمي در حدي است كه او را از اعتدال خارج كرده و باعث شده كه او نه‌تنها بدون ادله سخن بگويد و حتي خلاف مستندات حرف بزند بلكه به تهمت و نسبت‌هاي خلاف واقع هم روي بياورد. ادعاي اطلاع داشتن آقاي هاشمي از تركيب هيات و نيز چراغ سبز نشان دادن ايشان به آمريكايي‌ها و فراتر از سياست‌هاي كلان نظام عمل كردن در قضيه مك‌فارلين، نمونه‌هاي بارز اين اتهامات است.
ـ بي‌اطلاع گذاشتن سران نظام از سوي هاشمي رفسنجاني!يكي ديگر از اتهامات سليمي‌نمين به آقاي هاشمي رفسنجاني و در واقع يكي ديگر از تحليل‌بافي‌هاي وي، اين است كه آقاي هاشمي در اين قضايا، مسوولان نظام ازجمله امام و سران قوا را در جريان مذاكرات قرار نمي‌داد. البته وي در اين زمينه دچار تناقض‌گويي‌ است يعني از سويي مي‌پذيرد كه امام و سران نظام در جزييات مذاكرات در محور اول و دوم قرار داشتند و از سوي ديگر به صورت كلي، مدعي عدم اطلاع سران و پنهان‌كاري آقاي هاشمي مي‌شود و طبعا در توجيه خواهد گفت كه آنان در جريان مذاكرات حول محور سوم و چهارم قرار نمي‌گرفتند، محورهايي كه اساسا وجود خارجي ندارند.  به برخي از اين اتهامات توجه كنيد:ـ «... رهبري انقلاب هرگز در جريان برخي مراودات سياسي براي بهبود روابط و اين كه با اين هدف قرار است يك هيات بلندپايه آمريكايي به ايران بيايد، نبوده است...». (ص 61)‌ـ « تلاش‌هاي آقاي هاشمي در اين وادي از سال 64 آغاز مي‌شود، اما در آستانه سفر هيئت آمريكايي به تهران كه وي نمي‌تواند از تركيب آن بي‌اطلاع باشد، ناگزير است خبر سفر چند آمريكايي را به تهران، به همراه سلاح‌هايي مورد معامله قرار گرفته در جريان ميانجي‌گري و مذاكرات غيرمستقيم با آمريكايي‌ها به جلسه سران بدهد».(ص 60)- «ايشان كه اهداف ديگري در سر دارد، حضور هيئت آمريكايي را در تهران بسيار حائز اهميت مي‌داند؛ لذا اين موضوع را همچنان پي مي‌گيرد، اما تحت اين عنوان كه چند آمريكايي مي‌خواهند سلاح‌هاي خريداري شده را به ايران بياورند».(ص 60)- «در انتقال اطلاعات به ساير سران قوا صرفاً بحث آن است كه چند آمريكايي مي‌خواهند بخشي از سلاح‌هاي خريداري شده را به ايران منتقل سازند و براي ارسال بقيه آن براساس زمان‌بندي آزادي گروگان‌ها برنامه‌ريزي كنند». (ص 60)ـ «از طرفي بعضي از مسائل هم رخ داد كه براي امام يك هشدار بود. مثل مساله مك‌فارلين كه خب تنها كسي كه از آن خبر داشت آقاي هاشمي بود و اين مساله‌اي بود كه امام متوجه شد كه هيچ كس غير از آقاي هاشمي از قضيه مك‌فارلين اطلاع ندارد و اين براي امام خيلي مثبت نبود.» (مصاحبه با روزنامه وطن امروز، 29 بهمن 88، به نقل از سايت عصر ايران)همان گونه كه قبلا برشمرديم اولا در مذاكرات با آمريكا، صرفا دو هدف اول و دوم مورد نظر بود و هيچ دليلي وجود ندارد كه فراتر از تهيه سلاح در ازاي آزادي گروگان‌هاي آمريكايي، هدف ديگري پيگيري شده باشد. ثانيا اين آمريكايي‌ها بودند كه تلاش مي‌كردند مذاكرات را به سوي مسائل سياسي سوق دهند و طرف ايراني مذاكره كننده، دائما از اين امر پرهيز و مباحث را به آزادي گروگان‌ها و تهيه سلاح، محدود مي‌كرد. ثالثا تمام قرائن نشان مي‌دهد كه آمريكايي‌ها بدون اطلاع مقامات ايراني، هيات عالي‌رتبه خود را اعزام كردند و انتظار اوليه اين بود كه يك هيات فني براي تحويل سلاح‌ها و تنظيم برنامه آزادي گروگان‌ها به ايران بيايد. اين موارد تماما با اطلاع امام و سران قوا صورت مي‌گرفت و آقاي هاشمي با واسطه ماموران امنيتي و اطلاعاتي و دلالان بين‌المللي سلاح، مجري تصميماتي بود كه در سطح سران قوا و با نظر امام تصويب مي‌شد. به موارد زير توجه كنيد:ـ «به زيارت امام رفتم. مشكلات بين ارتش و سپاه، اختلاف افسران نيروي زميني با آقاي صياد فرمانده نيرو و ادامه گزارش‌هاي قبلي دربارة مذاكرات غيرمستقيمي كه با آمريكايي‌ها بر سر كمك به آزادي گروگانهاي آمريكايي در لبنان در مقابل گرفتن امكانات نظامي داريم را گزارش كردم. در مورد دوم موافقند و دستور احتياط مي‌دهند».(ص39)ـ «شب سران قوا مهمان آيت‌الله خامنه‌اي بوديم. احمد آقا نيامده بود. پيشنهاد وزير خارجه عمان در خصوص پيغام آمريكا مبني بر كمك ما به آزادي گروگانهاي آمريكايي در لبنان در مقابل گرفتن نيازهاي تسليحاتي مطرح شد. با اينكه اصل مطلب را قبول داريم، چون از فاز ديگري در جريان است، قرار شد از طريق ديگري عمل نشود. رئيس‌جمهور تأكيد بر لزوم عدم يأس آمريكا داشتند و من پيشرفت كاري را كه از طريق [محسن] كنگرلو انجام مي‌شود، توضيح دادم و مورد تأئيد قرارگرفت. قرار شد آقاي وحيدي مسئول اطلاعات سپاه، با چهار آمريكايي كه به اين منظور به زودي به ايران مي‌آيند، صحبت كنند».(ص47)ـ «شب با سران قوا مهمان آقاي موسوي اردبيلي بوديم.... درباره پيشنهاد آمريكا مبني بر آمدن يك هيأت آمريكايي به ايران براي مذاكره درباره كمك ما به آزادي گروگانهاي آمريكايي در لبنان و در مقابل پرداخت قطعات اسلحه‌هاي آمريكايي به ما، با آمدن هيأت رسمي آمريكايي قبل از تحويل لوازم هاك، مخالفت شد. قرار شد بگوئيم اول با ارسال 240 قطعه هاك، صداقت خودشان را ثابت كنند و سپس بيايند و موضوع بحث هم در محدوده فوق است، به اضافه دادن اطلاعات در مورد توطئه¬هاي روسها عليه ما كه آمريكايي¬ها ادعا دارند». (ص59)ـ «آقاي [محسن] كنگرلو تلفني اطلاع داد كه آمريكايي‌ها گفته‌اند روز هفده ماه مي [28 ارديبهشت] نصف قطعات درخواستي [موشك] هاك را با هيأت ظاهراً آلماني به ايران مي‌آورند و پس از تنظيم برنامة آزادي گروگانها در لبنان، بقيه را مي‌آورند. شب رئيس‌جمهور و نخست‌وزير مهمان من بودند. در مورد مقابله به مثل عليه عراق و خريد كالا و آمدن آمريكايي‌ها توافق شد». (ص92)ـ «به آقاي كنگرلو گفتم با آقاي وحيدي در مورد امنيت آمريكايي‌هايي كه بناست بيايند، هماهنگ كنند. البته بعيد است كه بيايند. به نظر مي‌رسد سياست صبر و انتظار را دنبال مي‌كنند». (ص95)همه موارد فوق نشان مي‌دهد ماجراي موسوم به مك¬فارلين بر اساس يك تصميم جمعي سران نظام طراحي و اجرا شده است و همه مسئولان از امام گرفته تا سيداحمدآقا خميني تا سران قوا و نخست¬وزير و حتي مسئولان اطلاعاتي و امنيتي در جريان امور قرار داشتند و آقاي هاشمي هم مسائل مذاكره با آمريكاييان را مطابق نظر امام و سران قوا پيش مي‌برد و اين گونه نيست كه هدفي فراتر از فريب دشمن و تهيه سلاح و تجهيز جبهه، مورد توجه مسوولان نظام از جمله آقاي هاشمي رفسنجاني بوده باشد.
ـ مذاكرات سياسي؟سليمي‌نمين با طرح اين ادعا كه هاشمي رفسنجاني براي آوردن آمريكاييان به تهران و انجام مذاكرات روياروي سياسي، تلاش مي‌كرده، بدبيني خود به ايشان را به نمايش مي‌گذارد و تحليل‌بافي در اين زمينه را به اوج مي‌رساند. وي مي¬گويد:«رهبري و سران قوا جملگي بر تلاش حول دو محور تهيه تسليحات از بازار سياه آمريكا و ميانجي‌گري براي آزادي گروگان‌هاي آمريكايي در لبنان براي دريافت سلاح متفق بودند. اما آن‌چه مشكلاتي را موجب مي‌شود نقش‌آفريني آقاي هاشمي‌رفسنجاني حول دو محوري است كه براساس استراتژي خود، آن‌ها را دنبال مي‌كند. تلاش‌هاي آقاي هاشمي در اين وادي از سال 64 آغاز مي‌شود، اما در آستانه سفر هيئت آمريكايي به تهران كه وي نمي‌تواند از تركيب آن بي‌اطلاع باشد، ناگزير است خبر سفر چند آمريكايي را به تهران، به همراه سلاح‌هايي مورد معامله قرار گرفته در جريان ميانجي‌گري و مذاكرات غيرمستقيم با آمريكايي‌ها به جلسه سران بدهد: «شب با سران قوا مهمان آقاي موسوي اردبيلي بوديم... درباره پيشنهاد آمريكا مبني بر آمدن يك هيأت آمريكايي به ايران براي مذاكره درباره كمك ما به آزادي گروگانهاي آمريكايي در لبنان و در مقابل پرداخت قطعات اسلحه‌هاي آمريكايي به ما، با آمدن هيأت رسمي آمريكايي قبل از تحويل لوازم هاك، مخالفت شد.» (ص59) در اين روايت هرچند صرفاً هدف از سفر هيئت آمريكايي مذاكره پيرامون مسئله گروگان‌ها در لبنان عنوان مي‌شود با اين وجود اكثريت سران قوا با آن مخالفت مي‌كنند، اما آيا آقاي هاشمي‌ تلاش خود را در اين زمينه متوقف مي‌سازد؟ ايشان كه اهداف ديگري در سر دارد، حضور هيئت آمريكايي را در تهران بسيار حائز اهميت مي‌داند؛ لذا اين موضوع را همچنان پي مي‌گيرد، اما تحت اين عنوان كه چند آمريكايي مي‌خواهند سلاح‌هاي خريداري شده را به ايران بياورند: «آقاي [محسن] كنگرلو تلفني اطلاع داد كه آمريكايي‌ها گفته‌اند روز هفدهم ماه مي [28 ارديبهشت] نصف قطعات درخواستي [موشك] هاك را با هيأت ظاهراً آلماني به ايران مي‌آورند و پس از تنظيم برنامه‌ آزادي گروگانها در لبنان، بقيه را مي‌آورند. شب رئيس‌جمهور و نخست‌وزير مهمان من بودند. در مورد مقابله به مثل عليه عراق و خريد كالا و آمدن آمريكايي‌ها توافق شد.» (ص92) چنان‌چه اشاره شد، در انتقال اطلاعات به ساير سران قوا صرفاً بحث آن است كه چند آمريكايي مي‌خواهند بخشي از سلاح‌هاي خريداري شده را به ايران منتقل سازند و براي ارسال بقيه آن براساس زمان‌بندي آزادي گروگان‌ها برنامه‌ريزي كنند. همچنين با قطعي شدن اين سفر كه آقاي هاشمي از كم و كيف آن نمي‌توانسته بي‌اطلاع باشد دايره افراد در جريان قرار گرفته لاجرم افزايش مي‌يابد. از اين زمان سپاه نيز به منظور حفاظت از اين هيئت وارد حلقه اطلاع يابندگان مي‌شود: «به آقاي كنگرلو گفتم با آقاي وحيدي (مسئول اطلاعات سپاه) در مورد امنيت آمريكائيهائي كه بناست بيايند هماهنگ كنند.» (ص95) اين در حالي است كه آقاي هاشمي از موضع امام در اين زمينه و چارچوب‌هاي تعيين شده بي‌اطلاع نيست: «به زيارت امام رفتيم. مشكلات بين ارتش و سپاه، اختلاف افسران نيروي زميني با آقاي صياد فرمانده نيرو و ادامه گزارشهاي قبلي درباره مذاكرات غيرمستقيمي كه با آمريكايي‌ها بر سر كمك به آزادي گروگانهاي آمريكايي در لبنان در مقابل گرفتن امكانات نظامي داريم، را گزارش كردم. در مورد دوم موافقند و دستور احتياط مي‌دهند». (ص39) اما آقاي هاشمي كه به ابتكار خود بحث‌ها را از اين چارچوب فراتر برده كاملاً بر اين مسئله واقف است كه حضور يك هيئت بلندپايه آمريكايي در تهران قطعاً داراي دو ويژگي‌ بارز است؛ اولاً مذاكرات مستقيم خواهد بود، ثانياً بحث به مراتب فراتر از مسئله گروگان‌ها خواهد رفت». (صص 60 و 61)اين روايت از ماجراي مك¬فارلين اساسا برداشت درست از خاطرات آقاي هاشمي و اسناد موجود نيست. آقاي سليمي نمين مي¬گويد سران قوا با آمدن هيئت آمريكايي مخالفت كردند در حالي كه با اصل آمدن آنها موافق بودند اما آن را منوط به تحويل سلاحهاي درخواستي ايران كرده بودند. همچنين آقاي هاشمي رفسنجاني هم با آمدن اين هيئت قبل از تحويل سلاح، مخالف بود و اين را قبل از تصميم سران به رابط اين مذاكرات گفته بود (صص58-59). آقاي سليمي نمين اين فراز از خاطره آقاي هاشمي را حذف مي¬كند: «قرار شد بگوئيم اول با ارسال 240 قطعه هاك، صداقت خودشان را ثابت كنند و سپس بيايند و موضوع بحث هم در محدوده فوق است، به اضافه دادن اطلاعات در مورد توطئه¬هاي روسها عليه ما كه آمريكايي¬ها ادعا دارند». (ص59) چرا؟ چون معلوم مي¬شود كه قرار بود مذاكرات درباره مسائل سياسي نباشد و فقط درباره گروگانها مذاكره كنند و اين البته خلاف تحليل آقاي سليمي نمين است. ايشان با بدبيني كامل نسبت به آقاي هاشمي و انگيزه وي سخن مي¬گويد. به تعابيري مانند: «ناگزير است كه ...»، «ايشان كه اهداف ديگري در سر دارد»‌، «آقاي هاشمي از كم و كيف آن نمي‌توانسته بي‌اطلاع باشد» و ... توجه كنيد. اين موارد همان پيش¬فرضهاي ذهني آقاي سليمي نمين است كه مانع از تحليل درست خاطرات آقاي هاشمي شده است. آيا خاطرات ذكر شده در فراز فوق، مويد تحليل‌هاي آقاي سليمي‌نمين است؟ قطعا چنين نيست و ما با استقاده از همين خاطرات ذكر شده، ماجراي سفر مك¬فارلين را به شكل واقعي، بازنويسي مي¬كنيم تا معلوم شود كه در تحليل آقاي سليمي نمين، حرف اصلي را همان پيش¬¬فرضها مي¬زنند نه اسناد و مدارك. توجه كنيد:به دنبال درخواست آمريكايي‌ها براي سفر به ايران براي مذاكره درباره آزادي گروگان‌هاي آمريكايي در لبنان، اين موضوع در اجلاس سران قوا مطرح مي‌شود. بناست با توجه به رهنمود امام مبني بر احتياط در اين مذاكرات از سويي و نظر رئيس‌جمهوري وقت (رهبري كنوني) مبني بر مايوس نكردن آمريكايي‌ها از سوي ديگر، به گونه‌اي عمل شود كه اول سلاح‌هاي مورد نياز به ايران منتقل و سپس با آمدن آنها موافقت شود.«آقاي [محسن] كنگرلو آمد. پيشنهاد جديد آمريكايي‌ها را در رابطه با گروگانهاي لبنان آورد. معلوم است كه دارند بازي مي‌كنند و به فكر فريبند. گفتم بگويد قبل از هرچيز بايد قطعات هاك را بفرستند و سپس وارد صحبت شويم. (صص58-59)آقاي هاشمي اين پاسخ را براي آمريكاييها مي¬فرستد ولي شب همان روز در جلسه سران قوا، همين سياست‌ آقاي هاشمي به تصويب سران قوا مي¬رسد:«شب با سران قوا مهمان آقاي موسوي اردبيلي بوديم.... درباره پيشنهاد آمريكا مبني بر آمدن يك هيأت آمريكايي به ايران براي مذاكره درباره كمك ما به آزادي گروگانهاي آمريكايي در لبنان و در مقابل پرداخت قطعات اسلحه‌هاي آمريكايي به ما، با آمدن هيأت رسمي آمريكايي قبل از تحويل لوازم هاك، مخالفت شد. قرار شد بگوئيم اول با ارسال 240 قطعه هاك، صداقت خودشان را ثابت كنند و سپس بيايند و موضوع بحث هم در محدوده فوق است، به اضافه دادن اطلاعات در مورد توطئه¬هاي روسها عليه ما كه آمريكايي¬ها ادعا دارند». (ص59)بنابراين آقاي هاشمي تاكيد مي‌كند كه آمدن آمريكايي¬ها به ايران پس از ارسال سلاحهاي مورد نياز صورت خواهد گرفت و مذاكره با آنها هم صرفا در چهارچوب آزادي گروگان‌ها و نه مسائل سياسي خواهد بود و البته دريافت اسناد و مدارك ادعايي آمريكاييان مبني بر حمله قريب‌الوقوع شوروي به ايران هم مورد توجه بوده است. در اين فاصله، آمريكايي‌ها پيام دادند كه محموله موشك هاگ آماده است اما آقاي هاشمي همچنان بر مواضع تصويب شده در جلسه سران قوا تاكيد مي‌كند و لزوم احتياط در مذاكره را به كنگرلو، يادآور مي‌شود:«آقاي [محسن] كنگرلو آمد و گزارش داد كه آمريكايي‌ها مي‌گويند قطعات هاك آماده تحويل است ولي مي‌خواهند قبل از تحويل با كنگرلو ملاقات كنند. گفتم مانعي ندارد ولي ظاهراً آنها با اغراض خاص جريان را به تأخير مي‌اندازند و حسن نيت ندارند. در گذشته هم از اين فيلم‌ها، بازي كرده‌اند.(صص78-79)ملاقات كنگرلو با مقامات مذاكره‌كننده آمريكايي صورت مي‌گيرد و قرار مي‌شود نصف اسلحه درخواستي ايران را به همراه يك هيات ظاهرا آلماني بفرستند. آقاي هاشمي موضوع را در جلسه سران قوا مطرح مي‌كند و سران در اين مقوله، توافق مي‌كنند.«آقاي [محسن] كنگرلو تلفني اطلاع داد كه آمريكايي‌ها گفته‌اند روز هفدهم ماه مي [28 ارديبهشت] نصف قطعات درخواستي [موشك] هاك را با هيأت ظاهراً آلماني به ايران مي‌آورند و پس از تنظيم برنامه‌ آزادي گروگانها در لبنان، بقيه را مي‌آورند. شب رئيس‌جمهور و نخست‌وزير مهمان من بودند. در مورد مقابله به مثل عليه عراق و خريد كالا و آمدن آمريكايي‌ها توافق شد.» (ص92)البته آقاي هاشمي رفسنجاني هنوز باور نمي‌كند كه آمريكاييان به ايران بيايند و به پيشنهاد آنها مشكوك است.«به آقاي كنگرلو گفتم با آقاي وحيدي در مورد امنيت آمريكايي‌ها كه بناست بيايند، هماهنگ كند. البته بعيد است كه بيايند. سياست صبر و انتظار را دنبال مي‌كنند.» (اوج دفاع،‌ص 95)سرانجام روز 4 خرداد 65، هيات آمريكايي با گذرنامه‌هاي ايرلندي به تهران آمد. حضور مك‌فارلين مشاور ويژه ريگان، همه مسوولان ايراني را غافلگير كرد. اما سياست رسمي و تعيين شده سران قوا در اين باره، مبناي عمل قرار گرفت. آمريكايي‌ها خواستار مذاكره در موضوعات سياسي بودند اما مسوولان ايراني آن را در حد خريد سلاح و آزادي گروگان‌ها،‌ محدود نگه داشتند.«آقايان [محسن] كنگرلو [مشاور نخست‌وزير] و [احمد] وحيدي [مسئول اطلاعات سپاه] آمدند. گزارش وضع هيأت آمريكايي را دادند. يك چهارم قطعات هاك در خواستي را آورده‌اند. آقاي مك‌فارلين مشاور ويژه ريگان و شخصيت‌هاي حساس ديگر آمريكا در هيأت‌اند. براي سران كشور ما كلت و شيريني، هديه آورده‌اند و خواهان ملاقات با سران هستند. قرار شد هديه را نپذيريم و ملاقات ندهيم و مذاكره را در سطح دكتر هادي و دكتر روحاني و مهدي‌نژاد مخفي نگهداريم و [مذاكرات] محدود به مسأله گروگانهاي آمريكايي در لبنان و دادن قطعات هاك و چند قلم ديگر اسلحه [باشد]. آنها بيشتر خواهان مذاكره در مسائل كلي و سياسي‌اند. (صص108-107)طبعا آمريكاييان از اين وضع ناراضي هستند و به موضوعاتي اشاره مي‌كنند تا توجه مسوولان ايراني را جلب و آنها را به ملاقات با مك‌فارلين و مذاكره مستقيم ترغيب كنند. يكي از اين مسائل، احتمال حمله شوروي به ايران است. علي‌رغم طرح اين ادعاها، آقاي هاشمي دستور مي‌دهد كه فقط دكتر هادي با آمريكايي‌ها مذاكره كند و از نظر سران قوا، عدول نشود.«در منزل بودم. دكتر هادي و دكتر روحاني آمدند و پس از توصيه آنها در مورد مسائل قابل بحث، قرار شد دكتر هادي با هيأت آمريكايي مذاكره كنند. عصر آمدند و گفتند مك‌فارلين ناراضي است و مدعي است به او توهين شده كه چرا مقامات با او حرف نمي‌زنند و چرا هديه‌اش را نمي‌پذيريم و مي‌گويد اگر من براي خريد پوست گربه به روسيه بروم، گورباچف در روز دو بار با من ملاقات مي‌كند. ديشب موضوعات مهمي را مطرح كرده‌اند كه قابل گفتگو است و مدعي‌اند كه روسيه قصد حمله به ايران را دارد. باز هم موضوع قابل بحث را مشخص كردم و گفتم مانعي ندارد كه دكتر هادي با همراهان او صحبت كند، ولي سران كشور ما ملاقات و مذاكره با آنها را نمي‌پذيرند. قرار شد به آنها بگويند به خاطر تخلف‌ها و بدقولي‌هايشان، اعتماد به آنها نيست و تا عملاً جلب اعتماد نكنند، مذاكره رسمي ممكن نيست، اين نظر سران قوا است.(ص109)فرداي آن روز، آقاي هاشمي رفسنجاني، يادداشت‌هاي قرباني‌فر را به دكتر هادي مي‌دهد تا در مذاكره با آمريكايي‌ها، به آن استناد كند و بگويد كه آمريكايي‌ها در اين سفر هم به تعهداتشان عمل نكردند.«بعد از افطار آقايان خامنه‌اي و [موسوي] اردبيلي به خانه ما آمدند و درباره مسائل هيأت آمريكايي مذاكره كرديم. بر گفته‌هاي قبلي تأكيد نموديم... دكتر هادي آمد و گزارش مذاكره سه ساعت و نيمه ديشب را با آمريكايي‌ها داد... معتقد بود تا حدي آنها را قانع كرده كه روش آنها نادرست است و توقعات آنها بي‌جاست. نوشته‌هايي كه در گذشته [منوچهر قرباني‌فر] شخص رابط دربارة اين سفرو تعهدهاي آنها نوشته بود، به دكتر هادي دادم كه به آنها استناد كند... بعد ازظهر خبر داد كه جلسة امروزشان بي‌نتيجه بوده و آنها مي‌گويند امشب بدون اخذ نتيجه خواهند رفت. گويا اختلاف بر سر اين است كه نمي‌خواهند قبل از آزادي گروگانها، قطعات را تحويل دهند.(صص110-109) «عصر دكتر هادي آمد. گزارش مذاكره با مك‌فارلين را داد. مطلب مهمي نداشت. آنها مي‌خواهند گروگانها قبل از تحويل سلاح آزاد شوند و ما برعكس، قرار شد فرمول تدريج را بگيريم. (ص111)سرانجام مذاكرات به نتيجه نمي¬رسد و آمريكايي‌ها بدون هيچ دستاوردي از ايران مي‌روند. وضعيت به امام اطلاع داده مي‌شود.«در منزل بودم. هنگام سحري خوردن، دكتر هادي اطلاع داد كه مذاكره با آمريكايي‌ها به بن‌بست رسيده و آنها عازم ترك ايرانند. پيش از آن آقاي كنگرلو اطلاع داد كه آنها رفته‌اند و [منوچهر] قرباني‌فر را گذاشته‌اند كه دنبال كار را بگيرد. عصر احمدآقا آمد. در جريان مذاكرات با آنها قرار گرفت كه خدمت امام بگويد. (ص112)در اين مقطع آقاي هاشمي رفسنجاني به امام پيشنهاد مي¬دهد كه اين خبر را خودمان منتشر كنيم تا دست بالا را داشته باشيم اما امام مخالفت مي¬كند:«صبح به زيارت امام رفتم. گزارش وضع جبهه‌ها و آمدن هيأت آمريكايي را دادم. پيشنهاد كردم كه براي جلوگيري از پخش خبر توسط آنها به‌گونه‌اي كه ما را در موضع دفاعي قرار دهند، خودمان خبر آمدن آنها را ابتدا پخش كنيم؛ امام موافق نبودند». (ص 113)آنچه گفتيم روايت عيني و واقعي و مستند سفر مك¬فارلين بر اساس خاطرات آقاي هاشمي رفسنجاني است اما آقاي سليمي نمين در جستجوي حقيقت اين ماجرا نيست و به جاي حقيقت، تحليلهاي خود را كه از سر مخالفت سياسي با آقاي هاشمي رفسنجاني بافته شده¬اند، نشانده است.
- محسن رضايي و علي هاشمي،‌ بازي در زمين هاشمي رفسنجاني!يك نمونه ديگر از تاريخ¬سازي آقاي سليمي نمين به جاي تاريخ نويسي، اتهاماتي است كه در باره ورود علي هاشمي و محسن رضايي به ماجراي مك¬فارلين از سوي وي مطرح شده است. سليمي نمين مدعي است كه اين دو نيز از طريق آقاي هاشمي رفسنجاني وارد ماجرا شدند كه كاملا خلاف واقع است. سليمي نمين در اين باره مي نويسد: - « جناب آقاي هاشمي بعد از مواجه شدن با موضع قاطع امام، مذاكرات را مجدداً به خارج كشور منتقل مي‌سازد؛ به عبارتي به دنبال خارج شدن هيئت آمريكايي از ايران در تاريخ 7/3/65 تا زمان علني شدن سفر هيئت بلندپايه آمريكايي به تهران در 12 آبان همان سال باب مذاكرات نه تنها مفتوح نگه داشته مي‌شود، بلكه براي تقويت اين حركت، افراد داراي موقعيت‌هاي حساس ديگري نيز در اين ماجرا دخالت داده مي‌شوند. دور جديد مذاكرات كه ظاهراً با محوريت آقاي علي هاشمي (برادرزاده‌ آقاي هاشمي‌رفسنجاني) آغاز مي‌شود فرمانده وقت سپاه را نيز در اين قضيه درگير مي‌سازد». (ص 62)- «همه كانالها در دور دوم هم كاملا در اختيار آقاي هاشمي¬اند. از اخوي¬زاده تا كاردار ايران تا آقاي وردي¬نژاد كه بيشتر از اين كه سپاهي باشد و در خدمت آقاي محسن رضايي، جزو نيروهاي مورد اعتماد آقاي هاشمي به حساب مي¬آيد». (ص 65)- «در اين زمينه آقاي محسن رضايي همانند برخي مقاطع ديگر به ويژه در مورد پايان جنگ، در ميداني عمل كرده كه طراحي كلان آن با آقاي هاشمي بوده است». (ص 65)- «متأسفانه زمانی هم كه امام(ه) گفت‌وگو را در رابطه با مك فارلین منع می‌كنند، آقای هاشمی باز هم ارتباط‌گیری را در این رابطه انجام می‌دهد و حتی برادرزاده خود و برخی از فرماندهان جنگ را در این قضیه داخل می‌كند كه این اثرات بسیار سوئی در جبهه داشت و تمركز بسیاری از فرماندهان جنگ را به هم می‌زد». (مصاحبه با روزنامه وطن امروز، 29 بهمن 88، به نقل از سايت عصر ايران)
اين قضاوتها نيز غلط است و با واقعيت تاريخي انطباق ندارد. پس از سفر ناكام مك فارلين به ايران، در حالي كه انتظار مي‌رفت آمريكا به صورت كامل، مايوس شده و مذاكره فروش اسلحه در ازاي آزادي گروگان‌ها، متوقف شود، مشاهده كرديم كه آمريكايي‌ها با واسطه‌هاي جديد، مجددا ارتباط‌هايي را با مقامات ايراني برقرار كردند تا تلاش ايران براي آزادي گروگان‌هاي آمريكايي در لبنان، متوقف نشود. علت اين امر را بايد در رقابت‌هاي داخلي دو حزب دمكرات و جمهوريخواه در انتخابات اين كشور جستجو كرد. به نوشته كتاب «ماجراي مك فارلين»، در سفر هيات آمريكايي به تهران، «در طول مذاكرات بنا به اظهارات شركت‌كنندگان ايراني، هيات آمريكايي از همان جلسه اول تاكيد جدي بر آزادي همزمان گروگان‌ها داشت و بعد هم تحويل جسد گروگان مقتول قبلي (ويليام باكلي)‌ نيز به ليست تقاضاهايشان اضافه شد... هيات مي‌گفت كه ما در اين رابطه آبرو گذاشته‌ايم و رئيس‌جمهور كشورمان به خانواده گروگان‌ها قول داده است كه آنها را آزاد كند. جناح مخالف ما در كاخ سفيد، منتظر عدم موفقيت ما در اين كار است و اگر گروگان‌ها آزاد شوند ما توانايي و اختيار و امكان هرگونه همكاري و تعهد را داريم و از سوي دولت خود و شخص رئيس‌جمهور قول مي‌دهيم.» (ص 120)‌براي رسيدن به هدف ايجاد رابطه دوباره با مقامات ايراني و درخواست از آنان براي آزاد كردن گروگان‌هاي آمريكايي در لبنان، راهكار جديدي در دستور كار آنان قرار گرفت. آنان گمان مي-كردند كه ارتباط از طريق دلالان سلاح، راه مناسبي نيست و شايد وعده¬هاي دلالان را نشود به حساب مسئولان حكومت گذاشت. اين امر با توجه به نحوه برخورد مسئولان ايراني با مك¬فارلين، قابل تامل بود و آنان را نسبت به كانالهاي قبلي ارتباطي دچار ترديد كرده بود. ارتباط از طريق دولتهاي ثالث هم قبلا صورت گرفته بود و مقامات ايران، پيام آمريكاييان از طريق دولت عمان را جدي نگرفته بودند. بنابراين به سراغ كانالهاي تازه¬اي رفتند تا مطمئن باشند كه پيام آنان به مسئولان ايراني مي¬رسد. بر اين اساس، آمريكايي‌هاي تشنه ايجاد رابطه با ايران، در اروپا به سراغ علي هاشمي - اخوي‌زاده آقاي هاشمي ـ مي‌روند تا از طريق او مطالبي را به اطلاع آقاي هاشمي برسانند و بدين شكل پاي علي هاشمي به ميان مي‌آيد: «من به همراه چند تن از دوستان در آن زمان سفري به بلژيك داشتم. شهريور 1365 بود و من 25 سال بيشتر نداشتم. در آنجا تماسي با من گرفته شد و گفتند كه ما مي¬خواهيم مسائلي را با شما در ميان بگذاريم تا به گوش آقاي هاشمي رفسنجاني برسد. من به آنها گفتم كه مسئوليتي ندارم و آنها گفتند كه ما صرفا مي¬خواهيم كه شما پيام¬مان را به گوش آقاي هاشمي برسانيد و به دنبال چيز ديگري نيستيم. ملاقاتي در بلژيك داشتيم و وقتي ملاقات انجام شد مشخص شد كه آن افراد، مقام حكومتي نيستند اما كساني هستند كه با شوراي امنيت آمريكا كار مي¬كنند». (مصاحبه علي هاشمي با شهروند امروز، شماره 50، 26 خرداد 1387)وي پس از بازگشت به ايران به سراغ آقاي هاشمي رفسنجاني رفت و گزارش ماجرا را گفت:«ظهر، علي اخوي‌زاده كه از اروپا برگشته آمد. از طريق كاردارمان در لندن، دو نفر از مقامات آمريكايي با او ملاقات كرده‌اند. خواستار رفع تيرگي روابط شده‌اند و از ما براي آزادي گروگانهايشان در لبنان استمداد كرده‌اند و در مورد جنگ از موضع قبلي دشمني‌شان با ما نرمشي نشان داده‌اند. در مورد كانالهايي كه در گذشته به ما پيغام داده‌اند، پرسيده‌اند. توسط احمدآقا به حضرت امام گزارش دادم. گفتم متن اظهارات آنها را بنويسد كه در جلسه سران سه قوه مطرح كنيم.(اوج دفاع، ص241)«شب مهمان نخست‌وزير بوديم. رئيس‌جمهور براي شركت در كنگره غيرمتعهدها در زيمبابوه است. گزارش كامل پيغام‌هاي آمريكايي‌ها را كه توسط علي ـ اخوي‌زاده ـ داده‌اند، مورد بحث قرار داديم. آمريكايي‌ها براي برقراري روابط با ما دست و پا مي‌زنند و به هر وسيله‌اي متشبث مي‌شوند و اعلان آمادگي براي دادن امكانات نظامي مي‌نمايند و اين بار مدعي طرفداري از ما در مقابل عراق هستند. مدعي‌اند روس‌ها با تمام قوا از عراق حمايت مي‌كنند. قرار شد از دكتر (محمدعلي)‌ هادي بخواهيم كه در اين باره با آنها صحبت كند و در حد كمك براي آزادي گروگان‌هاي آنها در لبنان در مقابل گرفتن نيازهاي نظامي، مذاكره نمايند.» (اوج دفاع، ص 243 و 245)‌پس از آن، كاردار كشورمان در لندن كه آن ملاقات را در بلژيك ترتيب داده بود از طريق علي هاشمي، نتيجه انتقال پيام آمريكايي¬ها را پيگيري مي¬كند اما با واكنش منفي هاشمي رفسنجاني مواجه مي¬شود: «عصر علي- اخوي‌زاده- براي پيگيري پيام كاردارمان در لندن در خصوص پيام آمريكاييان آمد. گفتم تعقيب نكند و از مطرح كردن مسأله ممنوعش كردم. خوب نيست به خاطر رابطه فاميلي، علي در موضوع وارد شود». (ص252)پس از اين مرحله و عليرغم نهي آقاي هاشمي، علي با راهنمايي برخي دوستانش در بيت امام، به سراغ محسن رضايي مي‌رود و ضمن پرسش درباره اين كه آيا واقعا مك¬فارلين به ايران سفر كرده يا نه، گزارش ديدارش با آمريكاييان را به او مي¬دهد. علي هاشمي درباره مسائل مطرح شده در ديدارش با محسن رضايي مي¬گويد: «با اين شرايط به ديدار آقاي رضايي رفتم و موضوع را توضيح دادم. آقاي رضايي تكذيب نكرد و گفت آنچه گفتي اتفاق افتاده است. ما هم اگر بتوانيم از نظر استراتژيك از آنان كمك بگيريم، اين همه تلفات نخواهيم داشت و پيروزي در جنگ بيشتر مي‌شود. ما از طريق واحدهاي سپاه به جريان كمك مي‌كرديم و حالا شما هم كاري به اين موضوع نداشته باش. فقط سرنخ‌هايت را به بچه‌هايي كه من معرفي مي‌كنم وصل كن تا كار ادامه پيدا كند. از اين مقطع به بعد من ديگر شخصاً مداخله‌اي نداشتم و فقط سفري به خارج داشتم تا نيروهايي كه سپاه معرفي كرده بود را به نيروهاي آمريكايي وصل كنم». (شهروند امروز، شماره 50، سال سوم، 26 خرداد 87)البته اين اقدام آقاي محسن رضايي در فرستادن علي هاشمي براي مذاكره با آمريكايي‌ها، با اعتراض هاشمي رفسنجاني مواجه مي‌شود: «آقاي محسن رضايي آمد و براي توجيه فرستادن علي- اخوي‌زاده- براي مذاكره با آمريكايي‌ها در مورد گروگان‌هاي لبنان حرف زد كه قانع‌كننده نبود و گفتم اشتباه كرده است. اما از جهتي به ايشان حق دادم، زيرا احساس نياز به سلاح را بيشتر از ديگران دارد و از طرفي پي برده كه فاز اول در آستانه بن‌بست است و فكر كرده با در صحنه قرار گرفتن برادرزاده من، پيشرفت كار بهتر خواهد بود». (ص356)گفتني است كه آقاي محسن رضايي، بعدها اعلام كرد كه مخالف افشا شدن مساله مك فارلين بود و ترجيح مي¬داد كه جمهوري اسلامي، باز هم بايد به اين مذاكرات ادامه مي‌داد: «البته در رابطه با ماجراي مك فارلين ما بهتر مي¬توانستيم عمل كنيم و به جاي افشاگري مي¬توانستيم از آنها فيلم-برداري كنيم كه اگر خواستند كاري بكنند ما سند و مدرك داشته باشيم و مي¬توانستيم از همان فيلم استفاده كنيم و پشت صحنة جنگ، ارتباطات را ادامه دهيم و اين ارتباطات هرگاه هم توسط خودمان افشا مي¬شد، زلزله¬اي در منطقه پشت سر صدام بوجود مي¬آورد و ما مي¬توانستيم بهتر آن را ادامه دهيم كه تأثيري در موضع¬گيري‌هاي انقلابي ما نداشته باشد اما آن موقع سيستم ديپلماسي كشور آن قدر پيچيده نبوده كه اكنون است». (مصاحبه با ويژه¬نامه خبرگزاري فارس در هفته دفاع مقدس، اول مهر 1387)در تمامي خاطرات و مصاحبه‌هاي ذكر شده در اين بخش، شاهديم كه محسن رضايي و علي هاشمي بدون ارتباط با آقاي هاشمي، در اين ماجرا حضور دارند و حتي در چندين مورد، آقاي هاشمي رفسنجاني اقدام به نهي، تذكر، انتقاد و توبيخ آن دو نفر كرده است. با اين حساب معلوم نيست به چه دليل قابل اعتنايي، آقاي سليمي نمين مدعي كشانده شدن اين دو نفر به روند مذاكره، با هدايت و خواست آقاي هاشمي رفسنجاني مي‌شود و به جاي اسناد گويا، تحليل‌هاي خود را مي‌نشاند.
‌  شاهكار آقاي سليمي‌نمين اوج تفسير دلبخواه و تاريخ‌نويسي وارونه را در اين عبارات آقاي سليمي نمين كه از جزوه ايشان در نقد «اوج دفاع» مي¬آورم (ص 65 و 66) مي‌توان مشاهد كرد:«محوريت مذاكرات علي هاشمي براساس روايت آمريكائيها و حتي شخص ايشان بر تجديد ارتباط دور مي‌زده است. اين مسئله حتي در مورد مذاكرات آقاي وردي‌نژاد نيز صادق بوده لذا تذكر سران قوا و شخص امام را در پي داشته است: «عصر آقاي [فريدون] مهدي‌نژاد آمد. توصيه كردم كه در مذاكره با آمريكايي‌ها، درباره مسائل سياسي حرف نزند و درباره جنگ هم چيزي نگويد... در جلسه سران قوا و مشورت با امام، اين تصميم اتخاذ شده است.»(ص 354) مسائل سياسي و مسئله جنگ دو محوري بود كه آقاي هاشمي شخصاً آن‌را پيگيري مي‌كرد. اين روايت به خوبي مؤيد اين مسئله است كه ديگر شخصيت‌ها با ورود به اين دو محور موافق نبوده‌اند. متاسفانه با وجود اين تأكيدات همچنان نيروهاي عمل كننده و در صحنه‌ آقاي هاشمي همان ديپلماسي پنهان را پي مي‌گيرند تا آن كه به طور كلي اين مسئله از آنان گرفته مي‌شود: «آقاي مهدي‌نژاد آمد و گزارش مذاكره با ماموران آمريكايي را پيرو مبادله گروگان‌هاي آمريكايي‌ داد. كار را به وزارت خارجه محول كرده و افراد سابق را خلع نموده‌اند.» (ص382) علي‌رغم اتخاذ شدن چنين تصميماتي در سطح كلان نظام، آقاي هاشمي حتي در آخر بهمن ماه اين سال راه ديگري را براي حفظ اين ارتباطات در پيش مي‌گيرد: «شب آقاي مهدي‌نژاد و دكتر هادي آمدند. درباره پيشنهاد تعمير موشك‌هاي فونيكس توسط مهندسين خارجي از طريق يك ايراني آمريكايي شده، مذاكره شد. قرار شد پذيرفته شود.» (ص470) درباره اين اظهارات آقاي سليمي نمين، نكات زير قابل تامل است:1ـ علي هاشمي 25 ساله از طرف آقاي هاشمي رفسنجاني با آمريكاييان تماس نگرفته بود و همان‌گونه كه قبلا گفته شد، در ابتدا با نظر كاردار ايران در لندن و سپس با نظر فرمانده وقت سپاه پاسداران (محسن رضايي)‌ به اين ماجرا كشيده شد و اين در حالي است كه هم هاشمي رفسنجاني وي را از ورود به ماجرا منع كرده بود و هم محسن رضايي به خاطر وارد كردن علي هاشمي به اين ماجرا، از سوي هاشمي رفسنجاني مورد انتقاد قرار گرفته بود. 2ـ علي هاشمي هرگز ماموريتي براي ايجاد رابطه نداشت و صرفا به خاطر نسبت خانوادگي با هاشمي رفسنجاني، او را وارد ماجرا كردند تا بتوانند رابطه مجدد براي موضوع اسلحه ـ گروگان را ايجاد كنند. در واقع هم آمريكايي‌ها و هم افرادي مانند محسن رضايي، چنين تصور مي‌كردند كه ورود علي هاشمي مي‌تواند مجددا اين ارتباط شكست‌خورده را احيا كند و البته هر دو طرف با انگيزه متفاوت، به اين رابطه نياز داشتند. يكي در جستجوي تهيه سلاح براي جبهه‌ها و ديگري خواستار آزادي گروگان‌هايش در لبنان بود. 3ـ فريدون وردي‌نژاد (مهدي‌نژاد)‌ هم مذاكرات مربوط به تهيه سلاح و آزادي گروگان‌ها را پي مي‌گرفت نه تجديد رابطه با اين كشور را. البته آمريكايي‌ها دائما در تلاش بودند كه فروش سلاح به ايران را به مسائل سياسي و جنگ و دشمني شوروي با انقلاب ايران و منافع مشترك ايران و آمريكا بكشانند اما مذاكره‌كنندگان ايراني، هميشه از ادامه اين مباحث، طفره مي‌رفتند و ممكن بود گاهي، اظهارنظري هم بكنند، اما عموما از پرداختن به اين مباحث دوري مي‌كردند. آقاي هاشمي رفسنجاني هم در همين زمينه به وردي‌نژاد تذكر مي‌دهد و به او براساس تصميم سران قوا و مشورت با امام، توصيه مي‌كند كه «در مذاكره با آمريكايي‌ها، درباره مسائل سياسي حرف نزند و درباره جنگ هم چيزي نگويد. اگر آنها حرفي زدند، گوش بدهد. فقط درباره جدول معاوضه گروگان‌ها با نيازها صحبت شود.» البته سليمي نمين اين عبارت آخري توصيه آقاي هاشمي را حذف كرده است تا بهتر بتواند او را متهم كند. همچنين در حالي كه اين توصيه، يك تذكر پيشيني براي هدايت مذاكرات است، اما آقاي سليمي‌نمين بدون هيچ مدركي، مدعي مي‌شود كه مذاكرات آقاي وردي‌نژاد، تذكر شخص امام و سران قوا را در پي داشته است. 4- پس از اين برداشت غلط و بي‌سند، سليمي‌‌نمين پا را از اين هم فراتر مي‌گذارد و مدعي مي‌شود كه مسائل سياسي و مساله جنگ دو محوري است كه آقاي هاشمي شخصا آن را پيگيري مي‌كرد. اين ادعا يعني چه؟ يعني آقاي هاشمي، وردي‌نژاد را از ورود به اين دو مقوله نهي كرده است تا خود شخصا آن را پيگيري كند؟ مگر آقاي هاشمي شخصا با آمريكايي‌ها مذاكره مي‌كرد؟ اين مذاكرات هم از طرف ايران و هم آمريكاييان، با واسطه مسوولان امنيتي و دلالان سلاح صورت مي‌گرفت نه مقامات سياسي و طبعا آقاي هاشمي، شخصا نمي‌توانست به موضوع جنگ و سياست در مذاكره با آمريكايي‌ها بپردازد در حالي كه ديگران هم از اين اقدام منع شده بودند. اگر منظور سليمي‌نمين اين است كه هاشمي موافق ورود به مذاكرات پيرامون مسائل سياسي و جنگ بود و ديگر سران قوا، مخالفت مي‌كردند، اين نيز يك ادعاي بي‌پشتوانه است. از كجا معلوم كه در جلسه سران قوا، آقاي هاشمي همين سياست را مطرح نكرده باشد و سران قوا هم به نظر ايشان راي نداده باشند؟5 ـ آقاي سليمي‌نمين مدعي مي‌شود كه سرانجام در سطح كلان نظام، تصميم گرفته مي‌شود كه نيروهاي عمل‌كننده و در صحنه آقاي هاشمي خلع شوند و كار به وزارت امور خارجه سپرده شود. اين ادعا ديگر اوج تاريخ‌سازي آقاي سليمي‌نمين است زيرا اتفاقي كه در آمريكا رخ داده بود و تيم مذاكره‌كننده آن كشور را خلع كرده بودند، به جمهوري اسلامي و تصميم در سطح كلان نظام ايران نسبت داده مي‌شود. به عين عبارت خاطرات آقاي هاشمي ـ كه سليمي‌نمين آن را تقطيع و تحريف كرده است ـ توجه كنيد:«عصر به مجلس آمدم. آقاي مهدي‌نژاد آمد و گزارش مذاكره با ماموران آمريكايي را پيرو مبادله گروگان‌هاي آمريكايي داد. كار را به وزارت خارجه محول كرده و افراد سابق را خلع نموده‌اند. اختلاف عميقي بين سردمداران آمريكا بروز كرده است. نمي‌توانند طرح سابق را اجرا كنند. وقت‌گذراني مي‌كنند كه ارتباط قطع نشود. برخورد از موضع ضعف دارند.» (ص 382)آيا اين عبارات آقاي هاشمي رفسنجاني، درباره وضعيت ايران است. يا آمريكا؟ با چه هدفي سليمي‌نمين اين تحريف آشكار را انجام داده است؟ متهم كردن هاشمي رفسنجاني به عدول از خط امام و سياست‌هاي كلان نظام و ادعاي تلاش‌ پنهاني وي براي ايجاد رابطه با آمريكا، هدف اصلي سليمي‌نمين است و در اين مسير، همه حقايق را جور ديگري مي‌بيند و جور ديگري ارائه مي‌دهد. او خاطرات هاشمي را تقطيع مي‌كند تا عباراتي به نفع وي باقي نماند. اسناد را به دلخواه تفسير مي‌كند تا به هدفش برسد. يك سند را بدون ارتباط با خاطرات قبل و بعد آن مورد توجه قرار مي‌دهد تا معناي مخالف را القا كند و حتي تحولات درون حكومت آمريكا را به داخل مي‌آورد تا هاشمي را متهم به تلاش پنهاني كند. آيا اين همه نمي‌تواند اثبات كند كه آقاي سليمي‌نمين در جستجوي حقيقت نيست بلكه مي‌خواهد يك توهم را جايگزين حقيقت كند؟البته مي‌توان خوش‌بينانه‌ نيز به اين موضوع نگاه كرد و اين تحريف آشكار را عمدي ندانست. در آن صورت بايد اين امر را به ضعف درك و تحليل تاريخي سليمي‌نمين و ناتواني ايشان در تفسير درست يك سند عادي تاريخي نسبت داد. من ترجيح مي‌دهم كه خوش‌بين باشم.
***براي اين كه نمونه¬اي ديگر از روش تاريخ¬نويسي دلبخواه آقاي سلیمی‌نمین را مورد توجه قرار دهيم، به دو مورد مستقل اشاره مي¬كنيم كه از سوي ايشان در محافل دانشجويي يا مصاحبه‌هاي مطبوعاتي مطرح شده‌اند.
  نمونه اولسلیمی‌نمین يكي از موارد فريب خوردن ميرحسين موسوي از سوي هاشمي رفسنجاني را چنين بيان مي‌كند: «... موسوي در جريان انتخابات رياست جمهوري نهم، فريب هاشمي را خورد و وارد عرصه شد و...»اين قضاوت صد در صد غلط است. آنچه روشن است و بنده خود در جلسه‌اي مفصل از زبان آيت‌الله هاشمي رفسنجاني شنيدم، اين است كه وي، احمدي‌نژاد را شايسته رياست جمهوري ايران نمي‌دانست و بر اين باور بود كه احمدي‌نژاد نمي‌تواند بحران‌هاي موجود را مديريت كند و حتي بر حجم مشكلات انقلاب و كشور خواهد افزود. اين هم سخن درستي است كه ايشان، مهندس موسوي را بر احمدي‌نژاد ترجيح مي‌داد اما شخصا تمايل داشت كه آقاي خاتمي به صحنه بيايد زيرا او را اهل تعامل و داراي سابقه رياست جمهوري و برخوردار از بسترهاي آماده اجتماعي و راي شكل گرفته مي‌دانست و از جهات مختلف ديگر، خاتمي را بر موسوي ترجيح مي‌داد. البته بايد تاكيد كنم كه نظريه اوليه و اصلي آيت‌الله هاشمي رفسنجاني براي رياست جمهوري اين دوره، ايجاد يك دولت وفاق ملي بود كه به نظر ايشان براي اين مقطع از تاريخ انقلاب ضرورت داشت. دولتي كه در راس آن مي‌توانست يك فرد مورد قبول رهبري (از جمله آقايان ولايتي يا لاريجاني يا ناطق نوري)‌ قرار مي‌گرفت و با حمايت همه وفاداران انقلاب اعم از اصلاح‌طلبان و اصولگرايان، فعاليت مي‌كرد. تنها پس از نپذيرفتن اين نظر آيت‌الله هاشمي رفسنجاني از سوي رهبر معظم انقلاب بود كه نامزدي آقاي خاتمي، مورد حمايت غيررسمي و غيرعلني هاشمي قرار گرفت.نكته مهم و پراهميت اين است كه آقاي خاتمي تحت فشارها و انتظارات دوستان و هوادارانش، پيش از آقاي موسوي، اعلام نامزدي كرد و در آن زمان، همگان به اين باور رسيده بودند كه اين امر، به معناي انصراف آقاي ميرحسين موسوي از آمدن به ميدان رقابت است. با اعلام نامزدي آقاي خاتمي، كانديداي مورد نظر آقاي هاشمي به صحنه آمده بود و ديگر دليلي وجود نداشت كه وي براي نامزدي فرد ديگري تلاش كند.از سوي ديگر، موسوي در اعلام نامزدي‌اش به گونه‌اي عمل كرد كه استقلال كامل و تصميم¬گيري كاملا فردي‌اش را نشان مي‌داد. وي پس از اعلام كانديداتوري آقاي كروبي و خاتمي و پس از آن كه بسياري از احزاب، گروه‌ها، شخصيت‌هاي اصلاح‌طلب و مستقل، از اين دو روحاني اصلاح‌طلب، اعلام حمايت كردند، به صحنه آمد و علي‌رغم رنجش خاتمي و دوستانش، در صحنه ماند و بتدريج كار را به كناره‌گيري خاتمي كشاند. به دليل همين روند اعلام نامزدي ميرحسين موسوي بود كه دوستان خاتمي، به حمايت از موسوي راضي نبودند و سرانجام از سر اكراه و ناچاري به حمايت از او برخاستند و با لطايف‌الحيل، ميرحسين موسوي را به عنوان يك اصلاح‌طلب در ميدان هواداران ديرباور خود معرفي كردند. اين همه، نشان مي‌دهد كه آقاي هاشمي، هيچ نقشي در به صحنه آمدن موسوي نداشت و خاتمي را بر او ترجيح مي‌داد و طبعا به رقيب‌تراشي براي خاتمي، اقدام نمي‌كرد. موسوي هم پس از اعلام نامزدي خاتمي، اعلام حضور كرد تا بر همگان حجت تمام شود كه او كاملا مستقل است نه نامزد اصلاح‌طلبان. البته اين سخن درستي است كه پس از كانديداتوري موسوي و كنار رفتن آقاي خاتمي، چاره‌اي براي آيت‌الله هاشمي رفسنجاني جز حمايت ضمني از ميرحسين موسوي وجود نداشت. (ضروري است اين نكته را بيفزايم كه آقاي سلیمی‌نمین در جلسه دوستانه با بنده، منكر بيان اين جمله بود و تاكيد داشت كه او صرفا معتقد است كه آقاي موسوي در صورت پيروزي در انتخابات، مجبور بود در زميني بازي كند كه آقاي هاشمي تدارك ديده است. بنده با مراجعه مجدد به اصل مصاحبه، عين همين عبارت را در اظهارات آقاي سليمي‌نمين يافتم و اتفاقا مشاهده كردم كه عين اين خبر در سايت «دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران» يعني سايت متعلق به خود آقاي سليمي‌نمين هم به نمايش درآمده است. به همين دليل، مجاب شدم كه اين مورد را در اين نوشته متذكر شوم و نقد كنم.)
  نمونه دومآقاي سلیمی‌نمین در بهمن‌ماه 88 در مصاحبه با روزنامه وطن‌امروز، درباره نظر امام(ره)‌ درباره تغيير نخست‌وزيري مهندس موسوي در سال 64 كه منجر به بروز اختلافاتي شده بود، چنين اظهارنظر كرده است: «ببينيد! آنها (حاميان تداوم نخست‌وزيري مهندس موسوي)‌ پايگاه‌هاي مختلفي را در اختيار داشتند و امام مي‌دانستند كه آنها  در مقابل تغيير، لجوجانه ايستادگي مي‌كنند و اين كار (تغيير مهندس موسوي)‌ را صلاح نمي‌دانستند و از يك تنش كه البته تنش قابل توجهي هم بود به خاطر در دست داشتن پايگاه‌هاي مختلف، جلوگيري كردند تا جنگ، مديريت شود و ما در جنگ، شكست نخوريم».واقعا نمي‌دانم در مقابل اين گونه قضاوت‌هاي غيرمنصفانه و بي‌دليل، چه بايد گفت و نمي‌دانم ايشان روز قيامت، جواب امام را چه خواهد داد كه اين نسبت‌هاي ناروا را به ايشان داده است. از صحبت‌هاي آقاي سليمي‌نمين، چنين برمي‌آيد كه امام خميني، نگران كارشكني و لجاجت حاميان موسوي بود كه پايگاه‌هاي مختلفي را در اختيار داشتند و در مقابل تغيير نخست‌وزير، مي‌ايستادند و همين امر منجر به تنش مي‌شد و جنگ را به شكست مي‌كشاند. اما واقعيت، درست معكوس است. آن كساني كه مخالف موسوي بودند لجوجانه به تغيير ايشان، اصرار مي‌كردند و با نوشتن نامه به امام يا در ملاقات حضوري با ايشان و اعمال فشار بر رئيس‌جمهور وقت، خواستار تغيير دولت مي‌شدند و چندين تنش تاثيرگذار بر جبهه و جنگ را پديد آوردند. بارها حضرت امام به آنان اعتراض و انتقاد كرد كه چرا به تضعيف دولت مي‌پردازند و چرا در مجلس يا روزنامه‌ها، عليه دولت سخن مي‌گويند. ايشان حتي جلوي توزيع روزنامه رسالت در جبهه‌ها را گرفتند تا رزمندگان اين روزنامه را نخوانند. امام بر اين باور بود كه با توجه به شرايط و امكانات، دولت موسوي موفق بوده و اگر دولت جديدي روي كار آيد، معلوم نيست كه در همين حد هم بتواند موفق شود. امام تصريح مي‌كرد كه بسياري از مخالفان دولت موسوي، عرضه اداره يك نانوايي را هم ندارند چه رسد به كشور و طبعا راضي به تغيير دولت نمي‌شد. ايشان خود عامل رشد حاميان دولت در همه اركان حكومت مي‌شد و از قدرت يافتن مخالفان دولت، جلوگيري مي‌كرد. مگر ايشان در همين سال‌ها، آيت‌الله موسوي خوئيني‌ها را به سمت دادستان كل كشور برنگزيد؟ مگر آقاي كروبي را نماينده خود در امور حج و زيارت قرار نداد؟ مگر در سال‌هاي بعد با طرح اسلام ناب ـ اسلام آمريكايي و حمايت ضمني از تشكيل «مجمع روحانيون مبارز»، بسترساز پيروزي اين طيف در انتخابات مجلس سوم نشد؟ پس به چه دليل بايد نگران لجبازي حاميان دولت باشد در حالي كه لجبازي مخالفان را براي تضعيف دولت، بارها مورد حمله قرار داده بود؟ براي اين كه انگيزه امام را بدرستي دريابيم و بي‌اعتباري انگيزه‌تراشي آقاي سليمي‌نمين براي امام را برملا كنيم، بخشي از يك سند تاريخي را مي‌آوريم كه خود به اندازه كافي، گويا و روشن است.در تاريخ 5 مهرماه 1364 تعداد 135 نفر از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در نامه‌اي به حضرت امام، نظر خود را درباره ضرورت حفظ مهندس موسوي در پست نخست‌وزيري، اعلام و از ايشان تقاضاي وقت ملاقات و اعلام رهنمود كردند (صحيفه امام، جلد 19، صص 391 تا 393)‌. ادله نمايندگان مجلس در دفاع از اين پيشنهاد را در چند محور زير مي‌توان خلاصه كرد: ـ داشتن سابقه انقلابي و ارزندگي شخصيت نخست‌وزيرـ شرايط بحراني كشور و پيامدهاي منفي تغيير دولت در اين شرايط ـ تغيير دولت از سوي كساني حمايت مي‌شود كه هدفشان كنار زدن نيروهاي انقلاب است. ـ‌ با تغيير دولت، انتظارات جديدي در مردم ايجاد مي‌شود كه امكان برآورده كردن آن وجود ندارد.ـ‌ دولت جديد فاقد امكانات و تجربه كافي و فاقد اكثريت قاطع در مجلس است و پايگاه مردمي تخواهد داشت و بنابراين پيشاپيش محكوم به شكست است.ـ دولت موسوي علي‌رغم همه مشكلات و كارشكني‌هاي عمدي، دولت موفقي است.ـ تغيير دولتي كه تماما در خدمت جنگ است، به زيان دفاع مقدس است.حضرت امام در پاسخ نمايندگان مجلس چنين مرقوم فرمودند: «بسم‌الله الرحمن الرحيم. با تشكر از حضرات آقايان، اينجانب چون خود را موظف به اظهارنظر مي‌دانم، به آقاياني كه نظر خواسته‌اند، از جمله جناب حجت‌الاسلام آقاي مهدوي و بعضي آقايان ديگر، عرض كردم آقاي مهندس موسوي را شخص متدين و متعهد و در وضع بسيار پيچيده كشور، دولت ايشان را موفق مي‌دانم و در حال حاضر، تغيير آن را صلاح نمي‌دانم، ولي حق انتخاب با جناب آقاي رئيس‌جمهور و مجلس شوراي اسلامي محترم است. 5 مهر 64. روح‌الله‌ الموسوي الخميني».اين اظهارات صريح حضرت امام در بيان علت واقعي و اصلي ايشان در حمايت از دولت ميرحسين موسوي و مخالفت با تغيير نخست وزير، كاملا گوياست. اما آقاي سليمي¬نمين به اين مدارك كاري ندارد و به شيوه دلبخواه خود تاريخ‌نويسي مي¬كند. به اسناد و مدارك صريح توجه نكردن، انگيزه‌هاي دلبخواه را به امام نسبت دادن، لجاجت مخالفان موسوي را به حاميان او منسوب كردن، ناتواني و ناكارآمدي و كارشكني مخالفان دولت موسوي را نديدن، موفقيت و كارآمدي دولت موسوي را ناديده انگاشتن، نظر صريح فرماندهان دفاع مقدس در مخالفت با تغيير دولت موسوي را نگفتن و از همه مهم‌تر به ارزيابي صريح و روشن حضرت امام در دفاع از عملكرد و شخصيت ميرحسين موسوي، هيچ‌گونه اشاره نكردن. آيا اين روش درست تاريخ‌نويسي است؟
  موخرهتاريخ‌نويسي سليمي‌نمين، از روش علمي تبعيت نمي‌كند. وي از طريق «ادله» و مستندات و دلايل مستقل و داده‌هاي تاريخي به نتيجه نمي‌رسد بلكه نتيجه را پيش از آن‌كه به سراغ ادله تاريخي برود، در اختيار دارد و درصدد اثبات آن نتيجه است. با اين حساب، وي تنها آن دسته از مدارك و اسناد را مي‌بيند كه به كار اثبات مدعاي سياسي يا فكري او مي‌آيند و بقيه مطالب را نه مي‌بيند و نه مي‌تواند ببيند. سلیمی‌نمین، در صورت نياز، ده‌ها قرينه و شاهد و مثال صريح را كنار مي‌گذارد اما يك سند خاص را به دلخواه تفسير مي‌كند تا به نتيجه مورد نظر خود برسد. در واقع او كار تاريخي نمي‌كند بلكه كار سياسي مي‌كند و با تغيير واقعيات تاريخي، درصدد رسيدن به اهداف سياسي خاص خود است. اظهارات تاريخي وي وقتي از نوشتار به گفتار سير مي‌كند، سطحي‌تر و بي‌منطق‌تر مي‌شود. سخنان او در مناظرات يا پرسش و پاسخ دانشجويي درباره مسائل تاريخي، مصداق اين امر است. وي در محافل دانشجويي، رسما يك تحليل‌گر سياسي داراي جهت‌گيري روشن است و انگيزه اصلي خود در نقدهاي تاريخي‌اش را برملا مي‌كند و نشان مي‌دهد كه درصدد اثبات كدام ادعا و كدام تحليل سياسي روز به مدد نقب به حوادث تاريخي و تفسير دلخواه رويدادهاست. دقيقا به همين دليل است كه در اين محافل، ادعاهاي سليمي‌نمين درباره موضوعات تاريخي، سطحي‌تر و بي‌منطق‌تر مي‌شوند.نكته مهم اين است كه سير از «نتيجه» به سوي «ادله»، محصولي جز تحريف تاريخ ندارد زيرا در مسائل تاريخي، كافي است شما از ميان ده‌ها عامل موثر بر يك رويداد، تنها به بزرگنمايي يك عامل بپردازيد و نتيجه دلخواه خود را بگيريد، اما اين امر، قطعا منجر به تحريف تاريخ مي‌شود. براي رسيدن به نتايج درست تاريخي، حتما بايد از «ادله» به سوي «نتيجه» حركت كرد و همه عوامل دخيل در يك رويداد را در كنار هم قرار داد و درباره نقش يك عامل، بزرگنمايي نكرد و سهم همه عوامل را به عدالت ادا كرد. متاسفانه كار سليمي‌نمين كاملا از اين روش درست تحليلي، فاصله دارد و او صرفا درصدد اثبات نتايجي است كه در عالم «سياست» به آن رسيده ولو آن كه به «تاريخ» متوسل شود و نقد تاريخي كند.سليمي‌نمين با اين شيوه تحليل و نگارش تاريخ، نمي‌تواند به نتايج و لوازم آن نيز تن دهد و دستكم نخواهد پسنديد اگر با همين روش، به سراغ چهره‌هاي مقبول و مورد حمايت وي برويم و تاريخ سياسي و مواضع فكري آنها را در طي 30 سال گذشته، با همين روش به قضاوت بنشينيم. آيا او حاضر است يك يا چند مورد از عملكرد و مواضع برخي چهره‌‌هاي مورد قبول خود را در دوره امام، برجسته كند و با همان روش تحليل تك¬عاملي، به قضاوت بپردازد و همان قضاوت را به كل شخصيت و عملكرد و مواضع او تعميم دهد؟ آيا او مي‌پذيرد كه انگيزه برخي از بزرگان را در دوره امام، واكاوي كنيم و تمام عملكرد پس از دوره امام آنان را به همان انگيزه ترسيمي، منتسب سازيم و نتيجه بگيريم كه آن بزرگان در طي 20 سال گذشته درصدد تحقق تدريجي هدفي بوده‌اند كه امام در گذشته مانع تحقق آن تلقي مي‌شد؟ به نظر نمي‌رسد به‌كارگيري اين روش تاريخ‌نويسي، مطلوب باشد و آقاي سليمي‌نمين هم نخواهد پذيرفت كه اين شيوه، تعميم يابد و قانون شود.

 
     
 
 
      ديدگاهها:  
 

پست الکترونيک:



حروف عکس را با رعایت بزرگ و کوچکی حروف تایپ کنید

 
بازگشت

 






info[at]irHistory.ir Copyright All right Reserved