آدرس: تهران - خيابان جنت آباد جنوبی - كوچه ریاحی- پلاك 55 - واحد 1- دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران. تلفن: 44617615 فكس: 44466450 ايميل: i n f o @ i r h i s t o r y .ir
يكشنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۳
  
      
 
 جستجو  
 عضویت در خبرنامه  - لغو
  
 
     يادداشتها و مقالات:  
 
 
نامه سرگشاده سيدحميد روحاني به هاشمي رفسنجاني
  تاريخ: دوشنبه ۷ دي ۱۳۸۸
نام نویسنده: دفتر تدوین تاریخ
 
    حميد روحاني طي نامه‌اي در پاسخ به واكنش هاشمي رفسنجاني درباره افشاگري‌هاي اخير، نوشت: اين نخستين‌بار نيست كه جنابعالي براي به زير سؤال بردن كساني كه به نقد از كار و كردار شما برخاسته‌اند به اتهام‌ زني روي مي‌آوريد و تلاش مي‌كنيد كه زبان‌ها را ببنديد و قلم‌ها را بشكنيد.
به گزارش رجانيوز، حجت‌الاسلام سيد حميد روحاني در پاسخ به اظهارات آيت الله هاشمي رفسنجاني نامه‌اي را منتشر كرده كه متن كامل آن بدين شرح است:
حجت‌الاسلام و المسلمين جناب آقاي حاج شيخ اكبر هاشمي رفسنجاني با سلام
نامه منتسب به دفتر جنابعالي را، پيش از آنكه به دستم برسد در برخي از روزنامه‌هاي گمنام، مطالعه كردم. از آنجا كه مي‌دانم اين نامه اگر به قلم جنابعالي نباشد، بي‌ترديد زير نظر شما نگارش يافته است، رخصت مي‌خواهم پاسخ را خطاب به شما بنگارم و پيش از پرداختن به پاسخ، بايد عرض كنم اي كاش شرايط به گونه‌اي بود كه مي‌توانستم در برابر اين نامه سكوت مي‌كردم و آن را بي‌پاسخ مي‌گذاشتم تا به جريان‌هاي اختلاف برانگيز كشيده نشوم اما چه كنم كه سكوت من مايه گستاخي بيشتر دشمنان مي‌شود و آنان را بيش از پيش جري‌تر مي‌كند و به انقلاب، اسلام، امام و رهبر مظلوم و مقاوم ملت ايران آسيب مي‌رساند و چه بسا تاريخ را نيز خدشه‌دار سازد و ناحق را حق بنماياند و حق را باطل جلوه دهد. درباره اين نامه و برخي از مطالب آن يادآوري نكاتي بايسته است:
1ـ‌ انتظار اين بود كه در پاسخ مطالب و مسائلي كه در سخنراني اينجانب در شهرستان خمين آمده است، به موضوعاتي مي‌پرداختيد كه جنبه اصولي و ريشه‌اي دارد و روشن شدن آن مي‌تواند در ديدگاه و داوري ملت ايران نسبت به جنابعالي تأثير بسزايي داشته باشد. در سخنراني اينجانب در مورد نامه سرگشاده سركار عالي به مقام معظم رهبري (اطال الله عمره) به اين نكته اشاره شده است كه "تمام مصيبت‌هايي كه در جريان انتخابات و پس از انتخابات بر سر اين كشور آمد از آن نامه سرگشاده بود كه آتش نفاق و اختلاف را روشن كرد و نسل جوان و مردم را به جان هم انداخت. " در آن سخنراني به برخي از تحريف‌گري‌هايي كه در كتاب خاطرات آن‌جناب به چشم مي‌خورد نيز اشاره شده است. بي‌ترديد آن نادرستي‌ها در كتاب خاطرات شما مايه تاسف و نگراني "قاطبه دلسوزان انقلاب اسلامي " و علاقه‌مندان به حضرت امام (سلام الله عليه) مي‌باشد و اين دغدغه را ايجاد مي‌كند كه "هنوز بيش از سي سال از پيروزي انقلاب اسلامي نگذشته است " مبادا "منافع زودگذر باندي "، شخصي و دنيوي، دانسته و ندانسته مايه دستبرد به واقعيت‌هاي تاريخي شود و اعتبار خاطره‌نگاري و تاريخ‌نويسي را به زير سؤال برد. هر چند طي سال‌هاي گذشته بسياري از كتاب‌هايي كه به نام "خاطرات " و تاريخ انقلاب به بازار آمده ـ‌ و مي‌آيد ـ‌ آكنده از خطا و اشتباه و بعضاً دروغ و تحريف و وارونه‌نويسي و خلاف‌گويي مي‌باشد و بار ديگر ژرف‌نگري و آينده‌بيني رهبر كبير انقلاب اسلامي، امام عزيز را نمايان مي‌سازد كه هنوز انقلاب اسلامي به پيروزي نــرسيده بود هشدار داد:
"... لازم است براي بيداري نسل‌هاي آينده و جلوگيري از غلط‌نويسي مغرضان، نويسندگــان متعهد با دقت تمام به بررسي دقيق تاريخ اين نهضت اسلامي بپردازند ... ما كه هنوز در قيد حيات هستيم و مسائل جاري ايران را كه در پيش چشم همه ما به روشني اتفاق افتاده است دنبال مي‌كنيم، فرصت‌طلبان و منفعت‌پيشگاني را مي‌بينيم كه با قلم و بيان و بدون هراس از هر گونه رسوايي، مسائل ديني و نهضت اسلامي را برخلاف واقع جلوه مي‌دهند... و شكي نيست كه اين نوشتجات بي‌اساس به اسم تاريخ در نسل‌هاي آينده آثار ناگواري دارد... امروز قلم‌هاي مسموم درصدد تحريف واقعيات هستند، بايد نويسندگان امين اين قلم‌ها را بشكنند... " (صحيفه امام، ج 3، ص 434)
جنابعالي به جاي پاسخگويي به پرسش‌ها، شبهه‌ها و نگراني‌هايي كه نامه سرگشاده و خاطره‌نويسي‌هاي بعضاً ناآراسته شما در ميان مردم پديد آورده است، روي برخي مسائل ناچيز انگشت گذاشته‌ايد و از اينكه در سخنان من آمده است: "در انتخابات رياست جمهوري نهم با سر و مغز زمين خورده " خــرده گرفته‌ايد كه قبول دارم بايد از جمله مناسب‌تري استفاده مي‌شد، مانند شكست خورد و يا به تعبير فوتباليست‌ها "قدرت را به حريف واگذار كرد "! و... در هر صورت از اين بابت پوزش مي‌خواهم ليكن اين نكته را نتوان ناديده گرفت كه با "سابقه ذهني جامعه از حجت‌الاسلام " هـاشمي بهرماني، به عنوان "يار امام و رهبري " برازنده و ارزنده نباشد به گونه‌اي موضع‌گيري كند كه در ميان مردم چنين وانمود شود كه به ولايت و رهبري پشت كــرده و در صف نامحرمان ايستاده است. آن نامه سرگشاده با آن اولتيماتوم سخيف:
سرچشمه شايد گرفتن به بيل چوپر شد نشايد گرفتن به پيل
اگر از سوي تكنوكرات‌ها و ليبرال‌هاي معاند و مغرض (كه امروز به دروغ سنگ آقــاي هاشمي را به سينه مي‌زنند) و اپوزوسيون نظام، منتشر مي‌شد ، هضم آن براي دوستان و دوستداران انقلاب آسان بود، اما بالا زدن آستين همت توسط بعضي براي برآورده كردن آرزوي محال دور كردن مردم از ولايت و اعلان جنگ نيمه‌رسمي به مقام معظم رهبري، از سوي كساني كه داعيه "ارادت به شخصيت حقوقي و حقيقي ولايت " دارند "از تناقض‌هاي عجيب و غريب روزگار است "!
2ـ شما در نامه خود به "ذوق‌زدگي بعضي از خبرگزاري‌ها و روزنامه‌هاي ريز و درشت " از سخنان من اشاره كرده و آن را به اصطلاح ملاك نادرستي آن سخنان دانسته ايد !!؟ بايد دانست " ذوق زدگي " يا استقبال از گفتار من از سوي برخي از نيروهاي خودي شگفت‌آور و ناروا نيست ليكن "ذوق زدگي " رسانه‌هاي غربي و سازمان‌هاي جاسوسي بين‌المللي و محافل صهيونيستي و قدرت‌هاي استكباري از نامه و سخنراني‌هاي سرگشاده جنابعالي زنگ خطر را به صدا درمي‌آورد؛ آيا مي‌دانيد نامه سرگشاده شما چه خون جگري براي دلسوزان انقلاب و رهروان راستين راه امام به همراه داشت و اشك‌هايشان را جاري ساخت؟ آيا مي‌دانيد دشمنان اسلام و انقلاب اسلامي از آن نامه سرگشاده چه شادي‌ها كردند و چه سر و صداهايي در دنيا بر پا كردند و چه تبليغات زهرآگين و ناهنجاري بر ضد مقام معظم رهبري به راه انداختند ؟!
آقاي هاشمي!
"باور اين جمله به نقل از شما در رسانه‌ها سخت است " كه: " جمهوري اسلامي حمايت مردم را از دست داده است "!! (گاردين سايت بي بي سي، 27 / تيرماه / 88 ) آيا ميدانيد كه استكبار جهاني و در رأس آن شيطان بزرگ اگر روزي اين دروغ را باور كنند كه "جمهوري اسلامي حمايت مردم را از دست داده است " در يورش به ايران درنگ نمي‌كنند ؟ آيا اين گونه سياه‌نمايي‌ها آب به آسياب دشمن نمي‌ريزد؟ و دشمن را به طمع نمي‌اندازد؟
3ـ نوشته‌ايد "... به خـاطر دستمالي، قيصريه را به آتش نكشيد "!!؟ كاش توضيح مي‌داديد كه منظورتان از "دستمالي " كه به خــاطــر آن ممكن است "قيصريه را به آتش بكشم " چــه مي‌باشد؟ شما خوب مي دانيد كه من در درازاي 30 سال كه از انقلاب اسلامي مي‌گذرد ، به رغم اينكه زمينه به دست آوردن پست و مقـــام براي من فراهم بود، هيچ مسئوليتي نپذيرفتم و دنبال قدرت ندويدم؛ من نيز مي‌توانستم وكيل، وزير، سفير و ... شوم ليكن اين كار را نكردم چون مسئوليتي مقدس‌تر ، ارزشمندتر و مهم‌تر بر دوش دارم؛ رسالت مقدس تدوين تاريخ، رويارويي با تحريف‌گري‌ها و پاسداري از خط امام، بزرگ‌ترين مسئوليتي است كه بر دوش من سنگيني مي‌كند كه انجام آن را با سخت كوشي، پايداري و استواري دنبال مي‌كنم. من بــراي اينكه به مجلس شوراي اسلامي راه يابم و مثلاً رئيس مجلس شوم به آب و آتش نــزدم، من بــراي اينكه رئيس جمهور شوم، گريه نكردم و صحنه ساختگي تدارك نديدم و مشتي بازيگر و هنرپيشه را گـرد نياوردم تا هنرنمايي كنم و صحنه‌هايي دور از شأن يك روحاني باسابقه خلق كنم. من بر سر دنيا و مشتهيات دنيوي با كسي سرجنگ ندارم؛ مركز اسناد انقلاب اسلامي با اينكه حاصل عمرم بود و جوانيم را روي آن گذاشته بودم، آن گاه كه به راه ناصواب رفت براي اينكه "به خاطر دستمالي قيصريه را به آتش نكشم " از حق خود چشم پوشيدم و بي سر و صدا از آن جدا شدم و دوري گزيدم و "عطاي آن را به لقايش بخشيدم "؛ من براي اينكه وامدار هيچ گروه، مقام و شخصي نباشم با زندگي طلبگي ساختم، ساده‌زيستي پيشه كردم، و افتخار مي‌كنم كه سنگي روي سنگ نگذاشتم و سرمايه‌اي نيندوختم. من برآنم كه دريابم نظـر جنابعالي از اينكه "به خاطر دستمالي قيصريه را به آتش نكشيد " چه مي‌باشد و اين "دستمال " ناقابل چيست كه من از آن بي‌خبر و بيگانه‌ام.
اگر دفاع از كيان روحانيت، خط امام و رهبري و پاسداري از آرمان‌هاي انقلاب اسلامي و رويارويي با تحريف‌گري‌هـا و دروغ‌پردازي‌ها از ديد جنابعالي "دستمالي " است كه نبايستي "به خاطر آن قيصريه را به آتش كشيد " بايد بگويم زهي تأسف.
"اين تأسف موقعي عميق‌تر مي‌شود كه بدون عبرت گرفتن از حـوادث دو قرن اخير، به ويژه حوادث پس از مشروطه، به عنوان يك فرد روحاني، خواسته يا ناخواسته توطئه شوم اسلام‌ستيزي و ولايت‌گريزي و القاي اتهام به رهبري را در يك نامه "كاملاً احساسي" و غرض‌مندانه "تسهيل نماييد"!
4ـ جنابعالي در اين نامه از پروژه "هاشمي ستيزي " و "روحانيت ستيزي" خبر داده‌ايد و اين دو جريان را به هم ارتباط داده‌ايد؛ انگار هر گونه خرده‌گيري و انتقاد از جناب هاشمي مساوي با "روحانيت‌ستيزي است"!!؛ اولاً بايسته است توضيح مي‌داديد كه آقاي هـاشمي رفسنجاني امروز چه ويژگي‌ها و برجستگي‌هايي دارند كه دشمنان اسلام و انقلاب اسلامي از آن احساس خطر مي‌كنند كه به "هاشمي ستيزي " برخاسته‌اند؟! آيا به نظر جنابعالي همانگونه كه دشمن از خط امام وحشت دارد و دير زمانيست توطئه امام‌زدايي را در دست اقدام دارد، امروز از خط هاشمي رفسنجاني نيز انديشناك است و بر آن است كه آن خط خطرناك براي جهانخــواران را از ميان ببرد؟ راستي اين "خط برجسته و آراسته هاشمي " چرا و چگونه تا اين پايه ناديدني و پنهان است كه ملت ايران به رغم رشد و آگاهي والا نتوانسته‌اند به آن پي ببرند، و تنها استكبار جهاني و دشمنان درون‌مرزي و برون‌مرزي اسلام از آن آگــاهي يافته‌اند؟! در خور نگرش است كه امروز قلم به مزداني كه با امام و آرمان‌هاي انقلاب اسلامي سر ناسازگاري دارند و بر آنند خط و راه و انديشه امام را به موزه تاريخ بسپارند، از خطـر "هاشمي ستيزي" اظهار نگراني مي كنند و هشدار مي‌دهند؟!
ثانياً مي‌دانيم و مي‌دانيد كه جامعه روحانيت و پايه‌هاي استوار آن هيچ گاه وابسته به فرد نيست؛ رفتن يك فـرد يا سقوط فرد ديگر نمي‌تواند اركان روحانيت را متزلزل سازد، چنانكه سقوط آقاي سيد كاظم شريعتمداري با آن دبدبه و كبكبه و بيرون رفتن آقاي منتظري از صف طلايه‌داران انقلاب اسلامي با آن پيشينه درخشان و انقلابي، نتوانست به كيان روحانيت آسيب برساند و زمينه را براي توطئه "روحانيت‌ستيزي " هموار سازد . اگر بنا بود اساس روحانيت وابسته به فرد باشد، بي‌ترديد تاكنون اركان جامعه روحانيت فرو پاشيده و از ميان رفته بود و آثاري از آن نمانده بود تا تداوم آن به وجود آقاي هاشمي بستگي داشته باشد.
ثالثاً آنچه امروز مايه دغدغه و نگراني جنابعالي شده است، اينجانب از زمان‌هاي دور آن را دريافته و خطر آن را طي مصاحبه‌اي به شكل غير مستقيم به شما گوشزد كردم، و طي مصاحبه‌اي با خبرنگار جهان‌نيوز در تاريخ 17/شهريور/1386 يادآور شدم:
... اميدوارم كه آقاي هاشمي نسبت به اطرافيان خودشان مقداري هوشيار باشند كه عوامل مرموز باعث ايجاد مشكل براي ايشان نشوند... آنچه مايه نگراني است، اين است كه شخصيت‌هاي روحاني ما بر اثر يك سلسله موضع‌گيري‌هاي نابجا و ادعاهاي ناروا و اغراق‌آميز به زير سؤال بروند و زحمات طولاني آنها در مبارزه به هدر برود.
رابعاً اين اعمال و رفتار و گفتار و كـردار شخصيت‌ها و چهره‌هاست كه مايه سقوط يا صعود آنان مي‌شود. اين سناريوي زننده و فيلم انتخاباتي شكننده جناب هاشمي رفسنجاني با كارگرداني سازنده فيلم مارمولك است كه زمينة هاشمي‌ستيزي را هموار مي‌كند. اين كارهاي سؤال‌برانگيز آقازاده‌ها و نورچشمي‌ها، به ويژه كردار نامناسب و زننده صبيه جناب آقاي هاشمي است كه مايه بي‌آبرويي و بي‌اعتباري ايشان در ميان جامعه مي‌شود.
بزرگ‌ترين خطر براي انسان آن است كه به دست خود زمينه سقوط خود را فراهم كند ليكن نتواند دريابد كه مشكل كار كجاست و چه عواملي مايه آسيب‌پذيري او شده است و ديگران را مقصر ببيند. بايد دانست مردم امروز با نسل‌هاي گذشته تفاوت كلي دارند؛ مردم امروز رشد يافته، آزموده، ورزيده، سياستمدار، آدم‌شناس و آگاه و دانا مي‌باشند و بيراهه‌پويي‌ها، كژانديشي‌ها و نامردمي‌ها را به درستي در مي‌يابند و بر نمي‌تابند؛ از اين رو، سره را از ناسره به خوبي باز مي‌شناسند و در برابر ناراستي‌ها و بي‌مبالاتي ها بي‌درنگ موضع مي‌گيرند و دست رد بر سينه نامحرمان مي زنند. اين روزها اينجا و آنجا زمزمه‌هايي شنيده مي شود كه بله؛ "دست‌هايي در كار است كه ياران امام را از صحنه حذف كند و به ياران امام اهانت مي‌شود " بايد دانست آنهايي كه به راستي در خط امام‌اند و راه امام را دنبال مي‌كنند در دل و جان مردم جا دارند. ملت ايران همانگونه كه به امام عشق مي‌ورزند، ياران امام را نيز با دل و جـان ارج مي‌نهند ليكن برخي از ياران نايار "سربازان متمردي‌اند " كه سنگر را رها كرده از صحنه گريخته‌اند و يا به سنگر عناصر ضد انقلاب پناه برده‌اند. مردم به آن دسته از سست‌عناصري كه تاب مقاومت ندارند و از تداوم راه خسته شده و بيراهه گزيده‌اند، به چشم دشمنان امام و انقلاب مي‌نگرند و آنان را از دشمنان برون‌مرزي و استكبار جهاني، براي كشور و ملت خطرناك‌تر مي‌دانند. ملت ايران به درستي دريافته‌اند كه امروز، خطري كه انقلاب اسلامي را تهديد مي‌كند از امريكا نيست؛ "آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند " امروز خطر از ناحيه كساني است كه داعيه خط امامي دارند، ليكن شهوت مقام آنان را كور كرده است و "براي دستمالي قيصريه را به آتش مي‌كشند "! و يا با ادعاي خط امام و يار امام به شيوه‌اي منافقانه انديشه‌هاي ليبراليستي را ترويج مي‌كنند؛ از "تشنج‌زدايي "! دم مي‌زنند، از "عرف بين‌المللي " سخن مي‌گويند، با كساني كه شعار "نه غزه، نه لبنان " مي‌دهند هم‌مسيرند و از حمايت صهيونيست‌ها، سلطنت‌طلبان، منافقان، عوامل امريكا و انگليس برخوردارند و به آن مي‌بالند. خطر جدي و ريشه‌اي براي اسلام، انقلاب و استقلال ايران اين فرصت‌طلباني هستند كه نان را به نرخ روز مي‌خورند، "ابن‌الوقتند "؛ يك روز عليه آقاي منتظري نامه سرگشاده مي‌نويسند و روز ديگر نه تنها راه و كار او را خود تكرار مي‌كنند، بلكه سر در آستانه او مي سايند؛ اين كسان را نمي‌توان با دستاويز يار امام تقديس كرد. ملت روشن‌ضمير ايران، مانند برخي از فرقه‌هاي اسلامي نيستند كه بر اين باور باشند كه "صحابه " و كساني كه روزگاري را با پيامبر اكرم (ص) گذرانده‌اند، از هرگونه لغزش و خطا مصون‌اند و به هر كار ناشايستي دست بزنند، نبايد مورد طعن و نقد قــرار گيرند. امروز برخي كژانديشان و بيراهه‌پويان بر اين باورند كساني كه روزي و روزگاري در كنار امام زيسته و يا با امام ديدارها و گفت وگوهايي داشته‌اند و از ياران امام به شمار مي‌روند ، به اصطلاح معروف از هفت دولت آزادند؛ هر جا بروند و هر كاري بكنند چون زماني در خدمت امام بوده و از ياران امام شمرده مي‌شده‌اند، شايسته نيست كه مورد اعتراض و خرده‌گيري قرار بگيرند؛ اين ديد با مكتب تشيع همخواني ندارد . پيروان علي(ع) و در واقع پيروان اسلام ناب محمدي(ص) تنها به پيشينه افراد براي داوري بسنده نمي‌كنند و موضع روز آنان را نيز مورد نظر قرار مي‌دهند و آنچه امام اعلام كرد: "ميزان، حال فعلي افراد است " سخن برحق و برجسته‌اي است كه ريشه در مكتب اسلام راستين و مكتب تشيع دارد كه نبايستي از آن غفلت كرد. بنابراين، كساني كه امروز مورد حمله، طعنه، خشم و نفرت مردم قرار دارند ياران از راه برگشته‌‌اند، نه پاكباختگان وفادار و پيروان راستين راه امام كه پيوسته با مردم‌اند، با مردم حركت مي‌كنند، صف خود را از مردم جدا نمي‌كنند و خود را وامدار مردم مي‌دانند و شيفتگان خدمت‌اند نه تشنگان قدرت.
5ـ نوشته‌ايد كه داستان حمايت شما از منافقان در دوران مبارزه را من كشف نكرده‌ام و شما آن را خيلي مفصل‌تر در خـاطرات خود آورده‌ايد . اينجانب هيچگاه ادعــا نكردم كه پديده‌اي را كشف كرده و ناگفته‌اي را يافته و بازگو كرده‌ام و نيز هيچگاه بر آن نيستم كه جنابعالي را به سبب حمايت از منافقان در آن روز و روزگار، خداي نخواسته مورد شماتت، سرزنش و نكوهش قـرار دهم. اين واقعيت به درستي روشن و آشكار است كه بسياري از روحانيان، از روي ساده انديشي، زود باوري، سهل‌انگاري و احساسات آني، فريب اين گروهك مكار و فريب‌كار را خوردند و به ياري آنان شتافتند، ليكن نكته اين است كه جنابعالي با اين اشتباه آشكار كه در زندگي سياسي خود داريد، چگونه خود را در حد امام مي‌نمايانيد؟! امام را در جريان بني‌صدر به زير سؤال مي‌بريد و ادعا مي‌كنيد كه امام به سبب اينكه در جامعه حضور نداشت از ماهيت بني‌صدر آگاهي نيافت و جنابعالي چون در ميان مردم بوديد و در اجتماع حضور فيزيكي داشتيد، بني صدر را به درستي شناخته بوديد و خطر او را دريافته بوديد ليكن امام خطر را برنمي‌تافت! و از بني‌صدر حمايت مي كرد و سرانجام دريافت كه نظر شما درست و مطابق با واقع است! و ...
جنابعالي اگر به راستي اين ادعا را باور داريد كه امام به سبب اينكه در اجتماع حضور نداشت، بني‌صدر را به درستي نشناخته بود و به ماهيت او پي نبرده بود، بايد عرض كنم كه هنوز امام را نشناخته‌ايد؛ البته امام در دوران زندگي پرافتخار خويش آن گونه كه بايد و شايد شناخته نشد؛ امروز نيز شناخته نشده است. بي‌ترديد آيندگان بهتر مي توانند دريابند كه آن مرد خدا نابغه دهر بوده است و در كياست، و مديريت مسئولان و ياران در تاريخ كمتر همسان و همانندي داشته است. امام براي شناخت اشخاص و گروه‌ها به حضور فيزيكي در اجتماع نيازي نداشت، اگر جز اين بود، امام هيچگاه نمي‌توانست در دوران زيستن در نجف اشرف نهضت اسلامي ايران را رهبري كند و از هـرگونه لغزش و خطايي دور بماند. امام با اينكه در ايران نبود و با بنيانگذاران و سردمداران سازمان منافقان از نزديك آشنا نبود، تنها با چند جلسه ديدار و گفت و گو با نمايندگان آن سازمان توانست آنان را بشناسد و به ماهيت منافقانه آنان پي ببرد ، ليكن جنابعالي و ديگر روحانياني كه با همه نيرو و توان به حمايت از سازمان برخاسته بودند، به اصطلاح در ميان جامعه بوديد و زمان‌هاي طولاني با اعضا و بنيانگذاران آن سازمان سرو كار داشتيد و با وجود اين نتوانستيد آنان را به درستي بشناسيد و فريب آنان را نخوريد.
در مورد بني صدر، حمايت امام از او، نه براي اين بود كه از ماهيت او شناخت نداشت و به او ايمان داشت. امام، بني صدر را پيش از آنكه براي رياست جمهوري كانديد شود شناخته بود و نسبت به او ذهنيت منفي داشت؛ از اين رو، چنانكه نامبرده در خاطرات خود آورده است، آن گاه كه آمادگي خود را براي نامزدي رياست جمهوري با امام در ميان گـذاشت، پاسخ منفي شنيد. امام با صراحت به او گوشزد كرد كه صلاحيت براي رياست جمهوري نظام اسلامي را ندارد، ليكن حمايت امام از او در دوران رياست جمهوري او احترام به رأي مردم بود. امام مانند بسياري از سياست‌بازان نبود كه تا روزي كه به مقام و منصب نرسيده‌اند فراوان از مردم دم مي‌زنند، ليكن آن گاه كه به قدرت مي‌رسند مردم را فراموش مي‌كنند و رأي و نظر مردم را ناديده مي‌گيرند.
بني‌صدر از يازده ميليون رأي برخوردار بود. شما انتظار داشتيد كه امام از قدرت و موقعيت خود استفاده كند و بني‌صدر را با ناديده گرفتن رأي مردم كنار بزند، ليكن امام بر خود وظيفه مي‌دانست كه رأي ملت را پاس بدارد و به نظر مردم احترام بگذارد و از رئيس جمهور منتخب مردم حمايت كند، تا مردم خود او را بشناسند و رأي خود را از او پس بگيرند. تفاوت يك رهبر مردمي با انسان‌هايي كه هنوز دچار منيت هستند در همين نكته باريك‌تر ز مو نهفته است كه آنــان در مسند قدرت كمتر به مردم مي‌انديشند، ليكن آن رهبري كه به ملتش عشق مي ورزد، پا به پاي مردم حركت مي كند و از آنان فاصله نمي‌گيرد.
6ـ نوشته‌ايد: "... آن زمان بسياري از پيشگامان مبارزه (جز معدودي) از آنها [منافقين]، حمايت مي‌كردند (حتي خود شما)! چنانكه پيش‌تر اشاره كردم بسياري از مبارزان روحاني به سبب سطحي‌نگري، ساده‌انديشي و سهل‌انگاري، فريب اين گروهك و سردمداران آن را خوردند و به حمايت از آنان برخاستند و شايد خفقان حاكم فرصت كنكاش و جستار درباره اين گروهك مكار را نيز به آنان نمي‌داد ليكن در اين ميان آنچه تأسف را افزون مي‌سازد اين است كه اين پيشگامان مبارزه، رهبري عارف و دانا و حكيمي فــرزانه و توانا ، همانند حضرت امام (سلام الله عليه) را پيش روي خود داشتند و مي‌توانستند با بهره‌گيري از ديدگاه‌ها، رهنمودها و رهبري‌هاي حكيمانه او به چنين ورطه خطرناكي نيفتند و آلت دست منافقان قرار نگيرند؛ ليكن با وجود اين به بيراهه رفتند و "ديدند سزاي خويش ". اين جـريان نشان از اين واقعيت دارد كه بسياري از روحانيان و به گفته جنابعالي "پيشگامان مبارزه " از آن دوران و زمان به اصل ولايت فقيه پايبند نبودند و رهبري امام را بر نمي‌تافتند و شايد برخـي از آنان خود را از امام داناتر، سياستمدارتر، مدير و مدبرتر مي‌پنداشتند! و امروز نيز مي‌پندارند! (چنانكه از خاطره نويسي هاي آنان بر مي آيد.)
اينكه اشاره كرديد كه "حتي خود شما " ! بايد بگويم اينجانب به رغم گرايش به حركت مسلحانه و علاقه باطني به گروه‌هايي كه به عمليات پارتيزاني دست مي‌زدند ، روي تعبد به نظريات و انديشه‌هاي امام و اينكه پيروي از امام را بر خود وظيفه مي‌دانستم، هيچگاه از سازمان حمايت نكردم و در ماهنامه 15 خرداد كه در نجف اشرف انتشار مي‌دادم كوچك‌ترين سخني و مطلبي در پشتيباني از آنان نياوردم و با بـرخي از همكاران و همرزمان كه نسبت به سازمان سمپاتي داشتند، بر سر اين مسئله كه برخلاف نظر امام در خدمت اين گروهك قرار گرفته بودند، اختلاف شديد داشتم. اين نكته نيز بايسته يادآوري است كه آن "معدودي " كه بنا به گفته جنابعالي در آن روز از سازمان شناخت داشتند و از همكاري با برخي از "پيشگاماني " كه در خدمت سازمان قرار داشتند، خودداري مي‌ورزيدند، امروز از سوي برخي از آن "پيشگامان "! متهم مي‌شوند كه از مبارزه رويگردان شده بودند و مبارزه را قبول نداشتند! و از خط امام منحرف شده بودند!! امروز تاريخ، داوري خواهد كرد كه چه كساني از راه و انديشه امام دور شده بودند؛ آنها كه از سازمان حمايت مي‌كردند و وجوهات شرعي را به كام منافقان مي‌ريختند؟ يا كساني كه حمايت از سازمان را بيراهه پويي و خطرناك مي‌دانستند و از آنان دوري مي‌گزيدند؟
7ـ آورده‌ايد "... سابقه ذهني جامعه از آقاي زيارتي (سيد حميد روحاني) فردي است كه حتي حاضر است مرحوم شريعتي را در جهت تقويت حوزه‌ها يك‌بار ديگر به مسلخ تاريخ ببرد، اما ناگهان در چرخش 180 درجه‌اي شخصيت‌هاي انقلاب و زبرالحديدهاي نهضت امام خميني (ره) را به مذبحي مي‌برد كه سلاخان دين ستيز آن را براي استحاله انقلاب در بعضي از رسانه‌هاي مرموز بنا كرده‌اند "!!
جناب آقاي هاشمي!
اين نخستين‌بار نيست كه جنابعالي براي به زير سؤال بردن كساني كه به نقد از كار و كردار شما برخاسته‌اند به اتهام‌ زني روي مي‌آوريد و تلاش مي‌كنيد كه منتقدان را با لجن‌پراكني و پيرايه‌تراشي خاموش سازيد، زبان‌ها را ببنديد، قلم‌ها را بشكنيد و همگان را به تسليم و كرنش واداريد. شما در پي رحلت امام عزيز آن روز كه بر تخت رياست جمهوري تكيه زديد و بر اين باور بوديد كه حرف و سخن و رأي و نظر شما بايد "فصل الخطاب " باشد! آيا به ياد داريد كه با برخي از همسنگران ديرينه خود به جرم اينكه در برابر حرف و نظر شما حرف داشتند و به نقد و نظر مي‌پرداختند چه رفتاري كرديد؟ آيا به ياد داريد كه به آقاي كروبي چه نسبت‌هاي ناروا داديد؟! آيا مي‌دانيد كه نسبت به حاج خانم كروبي، آن بانوي سخت كوش، دلسوز و وفادار به كانون خانواده كه همه توان خود را در راه خدمت به كشور و ملت به كار گرفته بود، چه ظلم و جفايي كرديد؟! آيا بر اين باوريد كه تاريخ اين ناروايي‌ها و جفاكاري‌ها را به دست فراموشي مي‌سپارد؟ البته چوب اين رفتار ناشايست خود را نيز خورديد و آنچه را كه به ناحق به ديگران نسبت داديد دامنگير خودتان شد؛ اما دريغ كه درنيافتيد، به خود نيامديد و باور نكرديد كه "دار دنيا دار مكافات است ".
شما پنداشتيد با آوردن اين فراز كه " ... مرحوم شريعتي را در جهت تقويت حوزه‌ها يك‌بار ديگر به مسلخ تاريخ ببرد "! به اصطلاح به يك كرشمه چند كار مي‌كنيد؛ تاريخ نگاري اينجانب را مغرضانه! و غير مسئولانه! مي‌نمايانيد و دار و دسته شريعتي را نيز به سوي خود مي‌كشانيد! و به روحانيان نيز مي‌باورانيد كه من امروز به ضرر جامعه روحانيت قلم مي‌زنم! و موضع مي‌گيرم! و بدين گونه بر هواداران خود مي‌افزاييد!
راستي جنابعالي از كجا مي‌دانيد كه "سابقه ذهني جامعه " نسبت به اينجانب چه مي‌باشد؟ آيا جامعه از نظر جنابعالي، آقازادگان، نورچشمان و بادمجان دور قاب‌چين‌هايي هستند كه جنابعالي را در ميان گرفته‌اند؟! اگر امروز جنابعالي از جامعه شناخت داشتيد، بي ترديد در رفتار، گفتار و كردار خود تجديد‌نظر مي‌كرديد؛ دست كم درصد رأي جامعه را نسبت به خود مي‌دانستيد و به اين روز نمي‌نشستيد.
در پي پيروزي انقلاب اسلامي آن روز كه من به بررسي جريان شريعتي نشستم حوزه‌ها در اوج قدرت و محبوبيت بود و سيل دانشجوي دختر و پسر براي تحصيل علوم اسلامي به حوزه‌ها سرازير بود و براي تقويت حوزه‌ها نيازي نبود كه كسي يا كساني به مسلخ كشيده شوند. اگر بنا بود طبق اوضاع و شرايط حوزه ها شريعتي به مسلخ كشيده شود، بايستي در جلد نخست كتاب نهضت امام خميني كه در دوران طاغوت تدوين شد، اين كار صورت مي گرفت كه حوزه‌ها و علما دوران غربت را مي گذراندند و در ميان بسياري از مردم به زير سؤال بودند؛ ليكن مي بينيم كه در آن كتاب از او تجليل و ستايش شد و واپسگراياني كه در جامعه روحاني بودند سخت مورد نكوهش قرار گرفتند.
اينجانب در نگارش تاريخ هيچگاه چرخشي نداشته و آنچه را كه آورده است بر پايه واقعيت‌هايي است كه در جامعه روي داده و بنابر شواهد و مدارك و سندهاي متقن و معتبري است كه در دسترس قرار دارد . اگر من نيز همانند تحريف‌گران تاريخ واقعيت‌ها را درز مي‌گرفتم، مردم را در ناآگاهي نگاه مي‌داشتم و نان را به نرخ روز مي‌خوردم . در نجف اشرف در آن شرايطي كه انديشه‌ها بر ضد شريعتي دور مي‌زد، به او مي‌تاختم و در ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي آن روز كه او در ميان برخي از قشرهاي جامعه، به ويژه برخي از اصحاب قدرت از جايگاه والايي برخوردار بود، به ستايش او مي‌نشستم و تاريخي خنثي تحويل جامعه مي‌دادم؛ بي‌ترديد امروز از ديد باندها، گروه‌ها و جريان‌هايي كه راهشان از ملت جداست، از جايگاه ويژه‌اي برخوردار بودم، سري در سرها داشتم، از پشتيباني مراكز قدرت برخوردار بودم، مركز اسناد انقلاب اسلامي به اين روز نمي‌افتاد ، كتاب‌هاي من در بازار بايكوت نمي‌شد و گمنام نمي‌ماند. ليكن چون برخلاف مسير آب شنا كردم، چهره‌ها ، مهره‌ها، گروه‌ها و جريان‌هايي كه از يك ملت بيدار و هشيار مي‌ترسند ، بر ضد اظهارات من موضع گرفتند و از هر شيوه و شگردي براي به زير سؤال بردن نوشته‌هاي من بهره‌برداري كردند ـ‌ و مي‌كنند ـ‌ صد البته " بر دامن كبريايش ننشيند گرد "
شما ادعا كرده‌ايد كه اينجانب "در چرخش 180درجه‌اي شخصيت‌هاي انقلاب و زبرالحديدهاي نهضت امام خميني را به مذبحي مي‌برد كه سلاخان دين‌ستيز آن را براي استحاله انقلاب در بعضي از رسانه‌هاي مرموز بنا كرده‌اند "!! بي‌ترديد از ديد جنابعالي شخصيت‌هاي انقلاب و "زبرالحديدهاي نهضت امام " جز شخص شما كسي نمي‌تواند باشد! و چون اينجانب به نقد از كار و كردار شما پرداخته است "زبرالحديدها " را "به مذبحي مي‌برد كه... "!! ليكن واقعيت اين است كه امروز سلاخان دين‌ستيز "براي استحاله انقلاب " در خدمت جنابعالي قرار گرفته اند و چشم به راه‌اند كه كلمه‌اي از دهان دُرَربار شما بيرون بيايد تا آن را با آب و تاب از آن " رسانه‌هاي مرموز "! كه اشاره كرديد پخش كنند و پوشش دهند و از اينكه گاهي سكوت مي‌كنيد و سخنان ضد انقلاب‌پسند بر زبان نمي آوريد، سخت آشفته و انديشناك مي‌شوند و آمار و ارقام مي‌دهند كه بله؛ "اكنون چند هفته است كه "آيت‌الله هاشمي رفسنجاني " بر كرسي نماز جمعه ننشسته و در فشاني نكرده است "! آيا به نظر نمي‌رسد كه جنابعالي با اشاره به "رسانه‌هاي مرموز " به اصطلاح معروف پيش‌دستي مي‌كنيد و با اين شگرد مي‌خواهيد حمايت رسانه هاي بيگانه را از خودتان از ديدها و ذهن‌ها بپوشانيد؟!
8 ـ از من خواسته‌ايد يك سند ارائه دهم كه جنابعالي جوانان مسلمان را تشويق كرده‌ايد كه به سازمان مجاهدين (منافقين) بپيوندند! بگذريم از اينكه در آن روز برخي از جوانان ايراني در لبنان و سوريه به اينجانب مراجعه مي‌كردند و مي‌خواستند در بازگشت به نجف از امام بپرسم كه مي‌توانند به سازمان بپيوندند و اظهار مي داشتند كه آقاي هاشمي به ما توصيه و تأكيد كرده است با سازمان همكاري كنيم و نيز بگذريم از اينكه يكي از برادران روحاني ما در نجف اشرف كه سر در راه سازمان گذاشت و عضو آن شد، حجت او بر اين كار توصيه آقاي هاشمي رفسنجاني بود؛ اما زنده‌ترين سند؛ پرداخت وجوه شرعي به آن سازمان از سوي جنابعالي است كه جوانان مسلمان را به پيوستن به آنان تشويق مي‌كرد و دغدغه‌ها را برطرف مي‌ساخت . آن گاه كه جنابعالي سازماني را تا آن پايه متعهد و وارسته مي‌دانيد كه وجوه شرعي را در اختيار آنها قرار مي‌دهيد آيا براي يك جوان مسلمان دين‌باور ديگر ترديدي در صلاحيت، اصالت و قداست آن سازمان باقي مي‌ماند؟ آيا اين جوان براي پيوستن به آن سازمان تشويق نمي‌شود؟
امام مساعدت مالي به منافقين را به شدت رد مي‌كرد و پرداخت وجوه شرعي از جانب شما به آنها را با احتمال اينكه از روي بي‌اطلاعي باشد و منافقين شما را اغفال كرده باشند، به صورت تلويحي به شما هشدار دادند. امام در پاسخ استفتاي حجت‌الاسلام والمسلمين حاج آقاي هاشميان (امام جمعه محترم رفسنجان) در تاريخ 14رمضان 1383 (ششم آبان 1352) نوشتند:
... راجع به اشخاصي كه جناب آقاي هاشمي به جنابعالي مراجعه نموده‌اند، اين اشخاص مختلف هستند، بعضي‌ها اهل علم يا كاسب متدين[اند] كه در اين قضايا يا گرفتاري اعم از حبس پيدا كرده‌اند؛ اينجانب كراراً به تهران و قم دستور داده‌ام كه با خانواده‌ها و خودشان همراهي نمايند... و جمعي از آنها كه محبوس هستند و ارتباطي با قضاياي ديني ندارند، بلكه انحراف نيز دارند نمي‌شود از وجوه به آنها كمك كرد... آقاي شيخ علي اكبر هاشمي ممكن است مطلع نباشند از جريان امور و ممكن است بعضي‌ها ايشان را اغفال نموده‌اند چون در اين بين علي المحكي جمعي هستند كه به اسم اين اشخاص از مردم وجوه مي‌گيرند... "
9ـ پرسيده ايد "... واقعاً با چه قياسي اين جمله را مي‌گوييد كه اينكه هاشمي مي گويد 50 سال با آيت‌الله خامنه‌اي رفيقم از قدرت طلبي و خودخواهي منشا مي گيرد "؟! به دنبال نامه سرگشاده جنابعالي به مقام معظم رهبري و اولتيماتومي كه در آن نامه داده بوديد، نيروهاي انقلابي و حزب‌اللهي و دلسوزان و وفاداران به نظام جمهوري اسلامي نگران و انديشناك شدند كه مبادا جنابعالي در انديشه جدايي از رهبري و مخالفت با ايشان باشيد. در پي آن مطرح شدن شوراي رهبري و زمزمه آن از سوي جنابعالي اين نگراني را بيش از پيش قوت بخشيد كه جنابعالي نقشه‌هايي در سر داريد. بسياري از موضع گيري هاي مردمي بر ضد شما نيز ريشه در اين رفتار نامناسب شما داشت. در چنين شرايطي خرد و مصلحت اقتضا مي‌كرد كه جنابعالي پيروي خود را از مقام رهبري و لزوم اطاعت از ايشان را با صراحت و بي‌پرده اعلام كنيد و به نگراني‌ها پايان دهيد، ليكن جنابعالي نه تنها اين كار را نكرديد بلكه اعلام كرديد كه "من 50 سال با آيت‌الله خامنه‌اي رفيقم "! و بدين گونه از روشن كردن موضع خود در برابر رهبري سر باز زديد. آيا مخاطب از اين جملة شما اين برداشت را نمي‌كند كه به اصطلاح معروف در ميان دعوا نرخ تعيين كرديد و جايگاه خود را نشان داديد؟! و انگار با زبان بي‌زباني خواستيد بگوييد كه من نيز در سطح ايشان و در همان قد و قواره‌ام؟! و مي توانم در همان جايگاه قرار بگيرم؟!
10ـ شما اين ديدگاه را كه مقام معظم رهبري از دست نزديكان، همراهان و كساني مانند جنابعالي خون جگر مي‌خورند، رد كرده و آن را "توهم " دانسته‌ايد. اميدوارم كه چنين باشد و رهبر ملت كه امروز از دست فتنه‌گراني كه خيز برداشته اند تا ايران را به ويرانه‌اي جغدنشين بدل كنند ، خون جگر مي‌خورند ، ديگر از دست خودي‌ها ننالند و همانند امام نگويند : "سعدي از دست دوستان فرياد "
11ـ طبق سنت و سيره هميشگي خود كه به انتقادهاي مشفقانه و برادرانه با حربه تهمت، رويارويي مي‌كنيد، اينجانب را با "القاعده " مقايسه كرده و به فرو غلطيدن "در تنگناي لجن‌زار تندروي " متهم كرده‌ايد؛ البته اين گونه واژه‌ها و جملات با ادبيات حوزه و اهل علم و انديشه همخواني و سازگاري ندارد ليكن چه توان كرد كه از همنشيني و همدستي با دگرانديشاني كه راه عاشوراييان را خشونت‌طلبي و شهادت را حركتي انتحاري و دور از خرد مي‌نمايانند و هر گونه سخن قاطع، صريح و انقلابي را "القاعده‌وار " مي خوانند، جز اين نمي‌توان انتظار داشت. من به مصداق و اذا مروا باللغو مروا كراما از اين مي‌گذرم و يادآور مي‌شوم كه شايد يكي از انگيزه‌هاي شيطان بزرگ از به وجود آوردن گروهك‌هاي "القاعده " و "طالبان " و ... همانا رويارويي با ادبيات عاشورا و رواج اين گونه ادبيات سخيف و ليبراليستي باشد.
12ـ ادعا كرده ايد كه اينجانب در سخنراني خود "خواسته يا انشاءالله ناخواسته توهيني نثار آيت‌الله خامنه‌اي " كرده‌ام! و براي شوراندن ملت ايران بر ضد اينجانب با لحني تحريك‌آميز آورده‌ايد: "مطمئناً معتقدين حقيقي به اصل ولايت فقيه سخنان سخيف ...(به) رهبر انقلاب را هر چند در لواي تحليل و تفسير بر نمي تابند "!! چقدر اين نظر و برداشت همسان است با آنچه در داستان‌ها آمده است كه حافظ شيرازي(ره) را به جرم سرودن اين نيم‌بيت : " واي اگر از پس امروز بود فردايي " منكر معاد دانستند و كافر خواندند. اين گونه حربه‌هاي زنگ‌زده از يادگارهاي فرهنگ شاهنشاهي و نظام‌هاي طاغوتي است كه از انديشه و فرهنگ برخي از ايرانيان ما هنوز زدوده نشده است. در دوران ستم‌شاهي چه بسيار كساني در درگيري با يكديگر براي شكست حريف يكباره فرياد مي‌زدند : "به اعليحضرت اهانت مي كني "؟! و بدين گونه به اصطلاح معروف "حريف را اوت مي كردند "! براي من مايه تأسف است كه جناب آقاي هاشمي براي بازداشتن اينجانب از نقد و نظر خيرخواهانه، از چنين شيوه و شگرد زشت و زننده‌اي بهره بگيرد؛ اين روش علاوه بر اين كه مفيد نيست دون شأن يك روحاني مي‌باشد.
13ـ توصيه فرموده‌ايد "... براي خوشايند عده‌اي كه ديروز و امروزشان معلوم است و همه مي دانيم براي فرداي اين مملكت چه خيال هاي شومي در سردارند، آيينه تاريخ را بيش از اين غبار آلود ننماييم و ... "
بايد بگويم "جانا به زبان ما سخن مي‌گويي "! شما خوب مي‌دانيد كه من "عده " و "عُده‌اي " ندارم كه بخواهم براي "خوشايند " برخي، كاري صورت دهم. امروز ليبراليست‌ها، ناسيوناليست‌ها، سوسياليست‌ها و گروهك هاي مرموز ضد انقلاب در اطراف من گرد نيامده‌اند و براي من سوت و كف نمي‌زنند. رسانه‌هاي صهيونيستي و امپرياليستي و صداي آمريكا و كفتار پير انگليس ، گفته‌ها و نوشته‌هاي مرا با به به و چه‌چه و با شاخ و برگ فراوان انتشار نمي‌دهند . بي‌بند و بارهاي افسار گسيخته و روزه خواران فريب خورده و نمازگزاران با كفش، پاي سخنراني من هورا نمي كشند و شعار نمي‌دهند. بنابراين، روشن است چه كسي بايسته است كه در روش خود تجديد نظر كند و براي خوشايند مشتي ضد انقلابي كه تا ديروز او را "عالي‌جناب سرخ پوش " مي‌خواندند، آيينه تاريخ را، جامعه روحانيت را، امام را، انقلاب را، اسلام را، كشور و ملت را به مذبحي كه سلاخان دين‌ستيز براي در هم شكستن انقلاب اسلامي بنا كرده اند نكشاند و آن تبهكاران، فزون‌خواهان و جنايت‌پيشگاني را كه به قيمت ريخته شدن خون شهدا و فداكاري ملت ايران از اين كشور بيرون رانده شده‌اند ، با ندانم كاري‌ها و خودخواهي‌ها و قدرت‌طلبي‌ها خداي نخواسته به ايران باز نگرداند.
جناب آقاي هاشمي!
شما خود به درستي مي‌دانيد كه روز و روزگاري نور چشم ملت ايران به شمار مي‌آمديد. مردم ـ به ويژه نسل جوان ـ ‌به شما عشق مي‌ورزيدند و شما را با همه وجود دوست داشتند و شما مايه اميد بوديد. اينجانب نيز به رغم ظاهري خشك و بي‌تفاوت از عمق قلب به شما علاقه‌مند بودم و شما را دوست داشتم ـ و دارم ـ چنانكه آقاي منتظري را نيز با همه نيرو و توان دوست داشته و به او علاقه‌اي ويژه داشتم. او و خانواده بزرگوارش حق بزرگي به گردن من دارند كه من هيچ گاه نمي‌توانم "از عهده شكرش به درآيم " چنانكه محبت‌هاي برادرانه آقاي كروبي نيز بيشتر از آن است كه من بتوانم آن را بيان كنم. بايد بگويم تلخ‌ترين لحظه‌هاي زندگي من آن ساعاتي است كه به نقد خاطرات منسوب به آقاي منتظري مي‌نشينم و يا ناگزير مي‌شوم چنين پاسخ‌نامه‌هايي بنگارم. شما و ديگر سروران و مبارزان راه امام براي من عزيز و محترميد ليكن اسلام، امام و انقلاب بي‌ترديد براي من عزيزتر و مقدس‌تر است. من نمي‌توانم به سبب مسائل عاطفي، از آرمان‌هاي امام و از اهداف مقدس انقلاب چشم بپوشم و هدف و عقيده را ناديده بگيرم. آرزوي من اين است كه به خود آييد، لحظه‌اي انديشه كنيد و از سرنوشت ديگران عبرت بگيريد. از شما انتظار است همراه با مردم بر سر مردم‌فريبان و انقلاب‌فروشان و متمردين از خط و راه و آرمان‌هاي امام فرياد برآوريد و اميد دشمنان اسلام و انقلاب اسلامي را به يأس بدل كنيد و همواره راه امام پوييد، رضاي خدا جوييد و براي رهبر و ملت، يار و همراه باشيد.
شما مطمئن باشيد اگر مردم از مسئولان انقلاب و چهره‌هاي برجسته نظام صداقت، صفا، يكرنگي، راستي و درستي ببينند، با همه نيرو آنان را حمايت مي‌كنند و به آنان وفادار مي‌مانند. مردم امروز از آگاهي، هشياري و زيركي بالايي برخوردارند. امروز ديگر نمي‌توان با تبليغات، جوسازي‌ها، شايعه‌پراكني‌ها و... شخصيت‌ها را در ميان مردم ساقط و بي‌اعتبار كرد. آن چه مردم را از برخي مقامات دلسرد و نوميد مي‌كند، تبعيض، دوگانگي حرف و عمل، بي‌صداقتي، رفاه‌طلبي، تجمل‌گرايي و ديگر خصلت‌هاي زشت و ناپسندي مي‌باشد كه برخي‌ از مقامات و مسئولان به آن دچارند. از يك طرف در نماز جمعه مردم را به قانون توصيه مي‌كنند و تنها راه حل را پاي‌بندي به قانون مي‌شمارند و از سوي ديگر نزديكان و اعضاي خانواده‌شان در صف قانون‌شكنان و فتنه‌گران قرار مي‌گيرند و آتش فتنه را دامن مي‌زنند تا آنجا كه برخي از آنان دستگير مي‌شوند؛ و دريغ از يك كلمه برائت آقاي هاشمي از اين قانون‌شكني‌ها و فتنه‌گري‌هاي برخي از اعضاي خانواده خود كه چنين رفتاري داشتند. اي كاش به دستور قرآن كريم عمل مي‌كردند كه مي‌فرمايد: "قوا انفسكم و اهليكم نارا "
مردم به آن كساني كه براي رسيدن به قدرت و مقام دست و پا مي‌زنند، پشت مي‌كنند و از حمايت آنان خودداري مي‌ورزند. اين چهره‌ها و شخصيت‌ها هستند كه با رفتار و كردار خود مي‌توانند توده‌ها را گردآورند و با خود همراه سازند و يا از خود برانند و تنها و بدنام بمانند. اگر راستي، ساده‌زيستي، صداقت، صفا، و يكرنگي پيشه كردند و آرمان‌هاي انقلاب و امام را پاس داشتند، بي‌ترديد از اعتبار ويژه‌اي در ميان مردم برخوردارند و مورد حمايت آنان هستند و اگر به باندبازي، سازشكاري، رياكاري، چندگانگي، ناراستي و نادرستي، رفاه‌طلبي،‌ تجمل‌گرايي، خودخواهي و خودنمايي روي آوردند و آرمان‌هاي مردمي را به مسلخ كشيدند، طبيعي است كه جز سقوط و بي‌آبرويي در ميان مردم، دستاوردي ندارند و راه به جايي نمي‌برند.
آن روز كه حضرت آيت‌الله خامنه‌اي به مقام رهبري رسيدند، بودند كساني كه اين مقام ايشان را برنمي‌تافتند و درباره ايشان ابهاماتي داشتند. خود من از كساني بودم كه نسبت به ايشان "تأمل " داشتم، ليكن آن چه مايه اعتماد، ايمان، علاقه‌مندي و پيوند ناگسستني مردم با ايشان شد، خلوص، صفا، صداقت، ساده‌زيستي، دوري‌گزيني از زرق و برق زندگي، استواري در راه امام، سرسختي و سازش‌ناپذيري در برابر دشمنان، زورمداران و جهانخواران و پاسداري از اصول انقلاب است كه امروز شمار زيادي از مردم را شيفته و فدايي جان بر كف ايشان ساخته است. امروز بزرگ‌ترين سرمايه ملت، كشور و انقلاب نيروهاي بسيجي و حزب‌اللهي هستند و اين سرمايه عظيم از سربازان جان بر كف و گوش به فرمان مقام معظم رهبري به شمار مي‌آيند. اين سرمايه گرانبها و مقدس را تنها كساني مي‌توانند به دست آورند كه يكپارچه خدايي باشند، از خود رسته و به مردم پيوسته باشند، از خودخواهي، خودنمايي، غرور، رفاه‌زدگي، تجمل‌گرايي و... بپرهيزند، با مردم با راستي و درستي و صفا و صداقت برخورد كنند، خط امام را پاس دارند، در برابر استكبار جهاني و زورمداران فزون‌خواه بين‌المللي سازش‌ناپذير، استوار و پايدار بمانند، عقب‌نشيني نكنند، در روابط بين‌المللي عزت، حكمت و مصلحت را مد نظر قرار دهند و در يك كلام مردمي زيست كنند.
امروز بزرگ‌ترين خطري كه پيروان خط امام را تهديد مي‌كند افزون بر غرور، خودخواهي و خودبزرگ‌بيني و فرو افتادن در ورطه سياست شوم ليبراليستي است كه خطر آن براي حوزه‌هاي اسلامي و مقامات روحاني از خطر ماركسيسم به مراتب بيشتر و شكننده‌تر است؛ چنانكه تحجرگرايي نيز براي روحانيت از زهر هلاهل خطرناك‌تر مي‌باشد، ليكن آن چه امروز ياران امام را به سقوط و بي‌آبرويي تهديد مي‌كند و از مردم جدا مي‌سازد، انديشه استعماري ليبراليستي است كه حتي بزرگاني چون آقاي منتظري را از امام و انقلاب گرفت و از مردم جدا كرد و امروز نيز مي‌بينيم كه چهره‌هايي انقلابي،‌ با پيشينه درخشان خط امامي را، به كام خود فرو برده و روياروي مردم قرار داده است.
يكي از آثار شوم گرايش به ليبراليسم جدا شدن از مردم است. ليبراليست‌ها هيچ گاه با مردم حركت نمي‌كنند، در صف مردم حضور ندارند، در تظاهرات و راهپيمايي‌هاي مردمي ديده نمي‌شوند، زبان مردم را درك نمي‌كنند، خصلت مردمي ندارند، از مردم فراوان دم مي‌زنند، ليكن از راه و مرام مردم بيگانه‌اند نمونه آشكار اين جريان "نهضت آزادي " است كه از روز موجوديت خود تا به امروز (جز در مقطع كوتاهي كه به ظاهر پشت سر امام ايستاد) هيچ گاه نتوانسته است پايگاه مردمي به دست آورد، همراه با مردم حركت كند و در صف مردم بايستد. امروز مي‌بينيم كه شماري از كساني كه از ياران امام شمرده مي‌شدند به دنبال فرو غلطيدن به ورطه ليبراليسم و پيوستن به باند "تسليم‌طلبان "، به كلي از مردم جدا شده‌اند، در تظاهرات ميليوني كه در روزهاي اخير در اعتراض به هتك حرمت به امام در سراسر كشور برپا گرديد، از اين جناح ـ‌ به ويژه در تهران‌ـ در ميان راهپيمايان و تظاهركنندگان كسي ديده نشد و خواهان مجوز براي راهپيمايي مستقل شدند!! انگار ننگ داشتند كه در تظاهرات مردمي شركت كنند! و همراه و همگام با مردم باشند! لابد تظاهرات ميليوني مردم در سراسر كشور را از مشتي "لباس‌شخصي‌ها " مي‌پندارند!! و "مردم " از ديد آنان كساني هستند كه به باند "تسليم‌طلبان " وابسته باشند و در مقابل بيگانگان ـ به ويژه شيطان بزرگ‌ـ كرنش كنند و تسليم باشند و در برابر نظام اسلامي گردنكشي، يكدندگي و ستيزه‌جويي به خرج دهند و به اصطلاح "عرف بين‌المللي " را رعايت كنند و بي‌جهت براي ايران دشمن نتراشند!!!
امام با پيش‌بيني اين روز سياه براي شماري از كساني كه در كنار امام بودند در واپسين‌ ماه‌هاي زندگي پرافتخار خويش اعلام كردند:
... من به طلاب عزيز هشدار مي‌دهم كه علاوه بر اين كه بايد مواظب القائات روحاني‌نماها و مقدس‌ماب‌ها باشند، از تجربه تلخ روي كار آمدن انقلابي‌نماها و به ظاهر عقلاي قوم كه هرگز با اصول و اهداف روحانيت آشتي نكردند عبرت بگيرند كه مبادا گذشته تفكر و خيانت آنان فراموش و دلسوزي‌هاي بي‌مورد و ساده‌انديشي‌ها سبب مراجعت آنان به پست‌هاي كليدي و سرنوشت‌ساز نظام شود... ما هنوز چوب اعتمادهاي فراوان خود را به گروه‌ها و ليبرال‌ها مي‌خوريم... تا من هستم نخواهم گذاشت حكومت به دست ليبرال‌ها بيفتد... (صحيفه امام، ج 21، ص 286 ـ 285)
آري؛ امام به درستي پيش‌بيني مي‌كرد كه ليبراليست‌هاي مرموز و در خط امريكا با نزديك شدن به ياران امام مي‌توانند شماري از آنان را از خط انقلاب و اسلام ناب محمدي(ص) دور سازند و به صف "تسليم طلبان " بكشانند و همسو و هم‌صدا با استكبار جهاني، صهيونيسم بين‌المللي،‌ منافقين، سلطنت‌طلبان و ديگر عناصر ضد انقلاب روياروي ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي وادارند؛ مصيبتي كه اكنون مي‌بينيم به وقوع پيوست و جمعي از روحانيان مبارز از مردم جدا شد و مورد خشم و انزجار ملت قرار گرفت و اين برايند پشت كردن به خط امام و گرايش به ليبراليسم است.
هر كه گريزد ز‌ خراجات شهرخاركش غول بيابان شود
سيد حميد روحاني

 
     
 
 
      ديدگاهها:  
 

پست الکترونيک:



حروف عکس را با رعایت بزرگ و کوچکی حروف تایپ کنید

 
بازگشت

 






info[at]irHistory.ir Copyright All right Reserved