يادداشتها و مقالات:  
 
 
نامه سرگشاده سلیمی‌نمین خطاب به قوچانی
 
کد مطلب: 495
تاريخ: يكشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۰
منبع:
درجه: فوري

يادداشت: مدیردفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران درباره انتقاد از مقاله‌ «مبدع سیاست ایرانشهری» نامه‌ای سرگشاده خطاب به محمد قوچانی سردبیر ماهنامه مهرنامه منتشر کرد. عباس سلیمی نمین نامه‌ای سرگشاده خطاب به محمد قوچانی سردبیر ماهنامه مهرنامه منتشر کرد که در ادامه می‌آید:
 
 
 
 
  بابت گشودن پرونده‌ای علی‌القاعده با هدف پرداختن عمیق‌تر به تاریخ باستان ایران عزیزمان در آن جریده به بهانه تجمعی در پاسارگاد سپاس­گزارم، اما نمی­توانم تأسف خود را از قرار گرفتن مطلبی تحت عنوان «مبدع سیاست ایرانشهری» به قلم آقای شروین وکیلی بر پیشانی این پرونده که به ابتدایی‌ترین اصول بحث محققانه پایبند نیست ابراز ندارم. نویسنده محترم که به عنوان پژوهشگر تاریخ معرفی شده‌ سعی کرده در جای جای نوشته‌اش متفاوت‌اندیشان از خود در حوزه تاریخ باستان را با بهره‌­گیری از جملاتی ناروا تخریب نماید. از جمله: «نخستین گام در فهم عقلایی و آزادانه تاریخ رها شدن از شعبده های این مداحان امر نامعقول است»، «به­‌سادگی از موضع نادانی به موضوع می‌نگرند و بی‌توجهی و نادانی‌شان درباره منابع و اسناد تاریخی را نمایان می‌سازند»، «همچنان که واژگون‌سازی گواهان تاریخی و دروغ پنداشتن‌شان هم در غیاب شواهد نیرومندتر یا نظریه جایگزین ساده‌لوحانه و نابخردانه می‌نماید»، «کسانی که این روزها آشنایی ایرانیان با کوروش را امری متأخر می‌دانند یا برجسته شدن سیمای کوروش را به دوران پهلوی نسبت می‌دهند یا از نادانی و کم سوادی تاریخی‌شان برمی‌خیزد یا این که متأسفانه نشانی از فریبکاری دارد».و...(مهرنامه شماره پنجاه ص130) حال آن‌که دیگر توسل به این شیوه‌ها برای مرعوب ساختن صاحبان فکر و نظر، چون گذشته نتیجه‌بخش نیست کما این‌که تاریخ مصرف در پشت نقاب علم مخفی شدن و صرفاً ادعاهای خود را علمی خواندن سپری شده است. امروز نه لفاظی‌ها و بازی با کلمات پرتلألوء کارایی دارد و نه توپخانه توهین را به طرف مقابل متمرکزکردن، بلکه صرفاً ارائه مستندات و ادله محققانه می‌تواند دیگران را به سوی پذیرش یک نظریه تاریخی سوق دهد.

نویسنده محترم این مقاله، علاوه بر به‌کارگیری تعابیری غیرهم­سنخ با حوزه فکر و اندیشه، از یک سو کسانی را که نظراتشان را برنمی‌تابد با چماق علم می­نوازد و از دیگر سو حتی یک سند برای اظهارات سراسر تبلیغاتی خود عرضه نمی­دارد، غافل از سابقه تاریخی این گونه تعاملات! در دهه­های 30 و 40 و حتی ابتدای دهه 50 که مارکسیست‌های وطنی تازه آشنا شده با ادبیات غامض چپ، ابتدا به ذهنیت‌پردازی‌های خود لباس علم می‌پوشاندند و سپس هر نوع مخالفت با این بافته‌های ذهنی‌شان را با چماق مخالفت با علم بی‌رحمانه و مهاجمانه درهم می‌کوبیدند!

از این‌رو آن‌چه در مورد ادعای علمی بودن نظریات نویسنده محترم در این مقاله قلم‌فرسایی شده است، نقد مستقل و مبسوطی را طلب می‌کند، هرچند در این مختصر ناگزیر از اشاراتی به آن خواهیم بود. اولاً وقتی می‌گوییم: «تاریخ علمی است همچون علوم دیگر» این به چه معناست؟ این که تاریخ همانند علوم تجربی است و گزاره های آن قابل تجربه شدن در شرایط برابر در همه زمان ها و مکان هاست؟ در حالی که قواعد حاکم بر علوم پایه به هیچ وجه قابل تعمیم به علوم انسانی نیست، علوم انسانی نیز دارای سلسله مراتبی است و برخی از شاخه‌های آن به علوم تجربی نزدیکتر ارزیابی و از ریاضیات و آمار در آن ها بهره گرفته می‌شود، اما برخی شاخه‌ها همچون تاریخ بیشترین فاصله را از علوم تجربی دارد.

ثانیاً وقتی می‌گوییم: «تاریخ را بخش جدایی ناپذیر از دانش می‌دانیم» به چه معناست و مراد از دانش چیست؟ آیا به معنی آگاهی (knowledge) است؟ اگر چنین باشد رابطه آن با علم (science) را چگونه تعریف می‌کنیم؟

ثالثاً وقتی می‌گوییم: «بحث کوروش در جغرافیای مسئله­‌ای علمی مطرح می‌شود» به چه معناست؟ در توضیح این ادعا می‌خوانیم: ‌«کوروش در معنای نخست به مفهومی روشن و مشخص و رسیدگی­پذیر و استوار ارجاع می­دهد که با ارجاع به انبوهی از منابع تاریخی و داده­های باستان‌شناسانه صورت‌بندی و فهم می‌شود و با مفهومی دلبخواه و سیال که فی البداهه در ذهن­ها ساخته می‌شود و در کشمکش های سیاسی گره‌گشا باشد نسبتی ندارد.» حتی اگر فرض کنیم با انبوهی از منابع تاریخی در مورد کوروش روبروییم و این اسناد و شواهد متعارض و متضاد نیستند آیا می‌توانیم زمانی را اعلام کنیم تا با تکمیل اسناد به برداشتی استوار و قطعی نایل آییم؟ این درحالی است که تفسیر شخصی در قرائت اسناد نقش اساسی ایفا می‌کند. برای نمونه، تعیین ده کیلوگرم گندم به عنوان مزد ماهانه بردگان توسط کوروش را برخی دلیل توجه وی به حقوق همه اقشار حتی بی دفاع‌­ترین آن­ها تفسیر می‌کنند؛ عده­ای نیز آن را نشان از ظلمی فاحش می‌دانند؛ زیرا که صرفاً قوتی لایموت به آنان می‌داده تا به­سختی زنده بمانند و بیگاری کنند. همچنین است در مورد لوح کوروش که برخی آن را نشانه توجه وی به حقوق بشر می‌دانند و برخی آن را حرکتی تبلیغاتی در توجیه تجاوز به سایر کشورها. دارندگان تفسیر منفی معتقدند چقدر می‌توانیم به بیانیه‌های تبلیغاتی صادره توسط بوش پسر در اشغال نظامی عراق و افغانستان اتکا کنیم؟ رئیس جمهور وقت آمریکا مدعی شده بود برای مبارزه با تولید موادمخدر و تروریسم، افغانستان را به اشغال خود درآورده است. آیا می‌توانیم بر این تفسیر در سند تولیدی توسط بوش پسر بسنده کنیم و اعلام نماییم که وی قهرمان مبارزه با موادمخدر بوده است یا این‌که می‌باید اسناد گوناگون و متنوع و ازجمله اسناد انعکاس‌دهنده موضع اقشار پایین دستی این جامعه را نیز مورد بررسی قرار دهیم؟ در این صورت ثابت خواهد شد ادعای بوش کاملاً تبلیغاتی و توجیهی برای اشغال یک کشور مستقل بوده است. بعد از چنین تعرضی به حقوق یک ملت نه تنها تولید موادمخدر در این کشور ریشه‌کن نشد بلکه به چندین برابر افزایش یافت. همچنین نه‌تنها تروریسم در این کشور قلع و قمع نگردید بلکه به سایر کشورها نیز صادر شد و ...

بنابراین جهت‌گیری‌ها در تولید اسناد و قرائت آن نقش عمده‌ای در تاریخ ایفا می‌کند. علاوه بر این جهت‌گیری‌ها در کاوش‌ها و حفظ و نگهداری اسناد تاریخی نیز تعیین کننده است. بنگاه شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو سی‌و‌چهار هزار لوح کشف شده در سایت عیلامی مجاور تخت جمشید را در سال 1314 از ایران خارج ساخته و علی‌رغم تعهد استرداد شش ماهه آن‌ها حتی بعد از هفتاد و اندی سال حاضر به تحویل این اسناد مهم به ملت ایران نیست. آیا این احتمال کاملاً مردود است که در زمینه ترجمه این اسناد گزینشی عمل نماید و اعلام دارد بقیه در طول زمان خرد شده و از بین رفته است؟ همان‌گونه که امروز اعلام می‌دارد. مرحوم آقای دکتر محمد مقدم که رویکردی مشابه آقای شروین وکیلی، البته با شأنی بسیار محققانه‌تر، به تاریخ باستان داشته‌ به­صراحت در مقدمه کتاب «تاریخ شاهنشاهی هخامنشی» اذعان می‌دارد که در کاوش‌ها برخی اسناد مورد بی‌مهری قرار گرفته است: «در سده های هفدهم و هجدهم میلادی نوشته‌های کتاب مقدس زیر نکته‌سنجی و خرده‌گیری پژوهند‌گان و فرزانگان در اروپا قرار گرفت و در همین هنگام پاره‌ای از نویسندگان بزرگ اروپا به نوشته‌های باستانی و دین و فرهنگ ایران و هند روی آوردند. برای جلوگیری از پیشرفت و گسترش این طرز فکر، دستگاه‌های دینی و سیاسی اروپا و سپس آمریکا کوشش و خرج بسیار نمودند که از راه پژوهش‌های تاریخی بنیاد نوینی را برای تاریخی جلوه‌دادن داستان‌های دینی خود استوار سازند. کاو‌ش‌های فراوان در سرزمین‌های کتاب مقدس پی‌در‌پی انجام گرفت. روی سرزمین‌ها و قوم‌ها و آثاری که یافت می‌شد نام‌های کتاب مقدس گذاشته شد. آن‌چه برخلاف میل پیدا می‌شد یا به‌دست فراموشی سپرده می‌گشت یا تعبیری دلخواه از آن می‌شد.» (تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ا.ت.اومستد (المشتاد)، ترجمه محمد مقدم، مقدمه مترجم، ص3)

بنابراین طبق آنچه این محقق مرتبط با بنگاه شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو عنوان می‌دارد این کاوشگران سلیقه و گرایش خود را در کشف اسناد کاملاً دخیل می‌داشته‌اند. این بدان معناست که محققان و پژوهشگران مستقل ایران برای همیشه و عامدانه از دسترسی به برخی اسناد محروم شده‌اند. همچنین در این مختصر در­می‌گذریم از دخل و تصرفات و تغییراتی که بعضاً در آثار باستانی صورت گرفته است، که بحث تخصصی جامع دیگری را طلب می‌کند. از این‌رو به‌جد معتقدم مسیر نزدیک‌ شدن به حقیقت در مورد تاریخ ایران‌ باستان بسیار ناهموار گشته و نیاز به بازنگری جدی یافته‌هایی است که شرق‌شناسان با گرایشی خاص در دو سده اخیر عرضه داشته‌اند؛ لذا شایسته است تا زمانی که از موضع پایبندی به هویت و شئون تاریخی ملت ایران این بازنگری صورت نگرفته برخی یافته‌ها را چماقی برای حاکم ساختن یک روایت بر تاریخ باستان نسازیم و اجازه دهیم در فضایی آرام و منطقی بحث‌های محققانه صورت گیرد تا بتوانیم همه بخش‌های تمدن هشت هزار ساله خود را شفاف سازیم و نه صرفاً دو هزار و پانصد سال با محوریت هخامنشیان را که غلوهای بسیاری در مورد آن صورت گرفته تا تمدن­های ما­قبل از آن در سایه قرار گیرند و به فراموشی سپرده شوند. در این رویکرد تاریخی همان‌گونه که بسیاری از مورخان از جمله دکتر محمد مقدم معترفند همه چیز بر محوریت اثبات هویت یهودیان بنا شده است و هیچ‌گونه ارتباطی با احیای شئونات تاریخی ملت ایران ندارد.

آقای شروین وکیلی علی‌رغم مسائلی که به آن اشاره شد، احکام قطعی صادر می‌کند که بسیار قابل تأمل است: «سیمای او (کوروش) در تاریخ‌های گوناگون همگرایی شگفتی دارد و با شواهد باستان شناختی یکسره سازگار است. یعنی دوست و دشمن و خودی و بیگانه درباره‌اش یک گزارش داده‌اند.» (مهرنامه، ص 113) که هرگز چنین نیست!! یا در فرازی دیگر می‌گوید: «این‌بدان معنی است که براساس این داده‌ها می‌توانیم با قاطعیت درباره‌اش داوری کنیم. براساس داده‌های موجود می‌توان با قاطعیت گفت: ... » (مهرنامه، ص 133) حال ببینیم نویسنده محترم حکم قطعی در چه عرصه‌هایی صادر می‌کند: «دومین ویژگی مهم کوروش آن است که سامان تمدن ایرانی و بافت فرهنگی ویژه ایرانی را پی‌ریزی می‌کند... تمدن ایرانی در سراسر تاریخ بسیار طولانی‌اش نسبت به تمدن‌های همزمان دیگر بسیار بسیار آرام و باثبات و فارغ از خشونت بوده است... برخلاف تمدن روم و مصر باستان، نشانی از ارتش‌هایی که اقتصادشان بر غارت استوار باشد، در ایران زمین نمی‌بینیم. این فراغت از خشونت و استواری سیاسی دستاورد نظریه سیاسی ایران‌شهری‌ای است که کوروش بنیان‌گذار آن است.» (مهرنامه، ص 132) هرچند بحث ما در این‌جا متوجه کوروش نیست؛ زیرا این پادشاه هخامنشی بخش کوچکی از تاریخ باستان چندین هزار ساله ماست که برخی چون فردوسی آن‌چنان کم تأثیرش یافته‌اند که یادی از وی نکرده‌اند و برخی همچون اشرافیت یهود، کوروش را به عرش برده و پیامبرش خوانده‌اند. نکته مورد تأکید در این فرصت مختصر چرایی تقطیع تاریخ ایران و ساختن تاریخی باستانی با محوریت هخامنشیان برای تأمین اهدافی دیگر است که برخی مورخان ازجمله اومستد به صراحت از این اهداف یاد کرده‌اند.

از آن‌جا که آقای شروین وکیلی به تکرار برخی بزرگ‌نمایی‌های مستشرقان از هخامنشیان با هدف غافل کردن ملت ایران از تقطیع تاریخ باستانی­اش پرداخته برای نمونه به ادعای خلاف واقع وی یعنی نبود غارت و خشونت در برنامه‌های کشورگشایی کوروش می‌پردازیم. گزنفون در روایت حمله کوروش به نینوا چنین می نگارد: «[کوروش:] اگر بعضی از اشخاص در گوشتان خوانده‌اند که ورود در شهری با این عظمت، با وجود پاسبانان متعدد و کثرت جمعیت و از جان‌گذشتگی مردم امری دشوار و خطرناک است، اطمینان داشته باشید که در برابر سپاهیان دلیر و کارآزموده‌ای مانند شما کار مهمی از آنان ساخته نیست. حصار خانه‌های‌شان همه از چوب خرما و با قیر قابل احتراق آغشته است. ما مشعل‌های بسیار داریم که در اندک فرصت همه جا را شعله‌ور و شهر را دچار حریق عظیمی خواهد کرد. سربازان ما مقداری قیر قابل احتراق با خود دارند و به‌سرعت خانه‌ها را آتش خواهند زد ... گوبریاس جواب داد: احتمالاً در این شب عید و شادی درهای قصر باز و ورود عامه بدان آزاد است ... کوروش گفت: نباید از این امر غافل بود برویم، سعی کنیم تا آن‌جا که ممکن است غافلگیرشان کنیم. سپاهیان کوروش پس از صدور فرمان، از جا حرکت کردند، از بستر رودخانه وارد دیوار ضخیم شدند و از آن گذشتند و به شهر سرازیر شدند. هرکس در راه دیده می‌شد یا در زیر تیغ سربازان کشته می‌شد و یا دیوانه‌وار فرار می‌کرد...هرکس را یافتند از دم تیغ گذراندند تا به شخص سلطان رسیدند...بر او حمله بردند و شاه و عموم حضار را از پای درآوردند. تنی چند از آنان پا به فرار گذاردند و عده­ای حمله‌آوردند ولی به احدی فرصت داده نشد و جملگی به خاک هلاکت افتادند. کوروش به سواره­نظام و سربازان خود امر داد هرکه در کوچه‌ها یافتند بکشند...» (مجموعه ایران‌شناسی، کوروش‌نامه، گزنفون، کتاب هفتم، فصل پنجم، ترجمه مهندس رضا مشایخی، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران سال 1342، صص 262 و 263)

ادعای غارت نکردن و خشونت نداشتن در زیاده‌خواهی‌ها و جنگ‌افروزی‌های کوروش حتی توسط مورخان ستایشگر وی هم­چون گزنفون نیز نقض شده است؛ بنابراین چگونه می‌توانیم با قاطعیت اعلام داریم: «سیمای او در تاریخ‌های گوناگون همگرایی شگفتی دارد» و سپس ادعا کنیم کوروش در جنگ‌هایش «فارغ از خشونت» بوده و این‌که «نشانی از ارتش‌هایی که اقتصادشان بر غارت استوار باشد در ایران زمین نمی‌بینیم»؟ آقای شروین وکیلی با هر میزان اشراف بر تاریخ می‌تواند موضعی را به عنوان نظر خود ابراز دارد، اما احکام کلی صادر کردن‌ صرفاً می‌تواند با این هدف باشد که کسی حتی جرئت مخالفت مستند و استدلالی با روایتی که برخی حضرات می‌خواهند حاکم سازند را نیز پیدا نکند. در حالی که آقای حسن پیرنیا (مشیرالدوله) به صراحت اعلام می‌دارد که گزنفون کوروش را به اوج رساند تا پندهای اخلاقی خود را از طریق روایتگر پیرامون شخصیت وی به مردم منعکس سازد (تاریخ ایران باستان، حسن پیرنیا، انتشارات نگاه، تهران، 1386، ص217) با این وجود بعضاً در لابه‌لای تعریف و تمجید‌های فراوان این مورخ یونانی از کوروش مسائلی بیان می‌شود که مبانی و استراتژی وی در جنگ‌ها را به وضوح روشن می‌سازد و جای هیچ‌گونه تفسیر و تأویلی برای آن باقی نمی‌گذارد. کوروش قبل از صدور فرمان جنگ با آسوری‌ها در اظهاراتی این‌گونه سیاست جنگی خود را به سپاهیانش عرضه می‌دارد: «و نیز دیوانگی محض است که کسی ثروت و غنیمت را دوست بدارد ولی در میدان پایداری نکند و از پیش دشمن بگریزد. بدانید که فقط فاتحین میدان نبرد هستند که مال و ثروت خود را حفظ می‌کنند و حال‌آن‌که مغلوب، هم مالی را که به‌دست آورده از دست خواهد داد و هم جان خود را.» (مجموعه ایران شناسی، کوروش‌نامه، گزنفون، کتاب سوم، فصل سوم، ترجمه رضا مشایخی، سال1342، ص 111) در این بیان کوروش به­صراحت هدف از حمله به سایر کشورها را روشن می‌سازد و این‌که آیا مغلوب مورد عطوفت قرار خواهد گرفت یا جان و مالش گرفته خواهد شد. اصولاً آیا جنگ‌افروزان و طمع‌ورزان به قلمرو سایر ملت‌ها می‌توانسته‌اند بدون دست‌اندازی به اموال عمومی و خصوصی مردمان کشور خویش و نیز کشور مقابل دست به کشورگشایی بزنند؟ همان‌گونه که کوروش به صراحت بیان می‌دارد محرک سپاهیان برای جهان‌گشایی، فقط امید به پیروزی از طریق قتل عام و غارت کشور مغلوب بوده است.

ممکن است آقای شروین وکیلی عنوان دارند که این بخش از روایتگری‌های گزنفون را مطابق واقعیت نمی‌دانند. در پاسخ باید گفت از آن‌جا که دانش ما در مورد بنیان‌گذار سلسله هخامنشیان به میزان گسترده‌ای به منابع یونانی وابسته است و این منابع نیز برخلاف ادعای ایشان به هیچ‌وجه «همگرایی» و «گزارش یک دست» ندارند، به قطعیت نمی‌توان در مورد کوروش سخن گفت. روایتگری های هرودوت، دیودور سیسیلی و کتزیاس نیز تصویر واحدی در این زمینه عرضه نمی‌دارند.

و اما در منابع ایرانی، کوروش بسیار کم‌رنگ است، یعنی نه در مورد وی از غلوهای آقای شروین وکیلی خبری است و نه گزارش منفی پیرامونش منعکس شده است. ابوریحان بیرونی در «آثارالباقیه» کوروش را صرفاً منصوب بهمن بر بابل می‌داند و می‌نویسد: «چون بخت النصر به بیت المقدس دست یافت و آن‌جا را خراب کرد طایفه‌ای از یهود جلای وطن کردند و به پادشاه مصر پناهنده شدند و در کنف او اقامت جستند تا آن‌که زمان پادشاهی بطلمیوس فیلیدلفوس شد و او شنید که تورات کتابی است از آسمان نازل گشته و از این طایفه جست‌وجو کرد تا آن‌که ایشان را در شهری بیافت و شماره یهود در این‌وقت قریب به 000/300 بود؛ از این‌رو ایشان را به‌ سوی خود خواند و مسکن داد و ملاطفت بسیار کرد و اجازه داد که به بیت المقدس بروند و بیت المقدس را کوروش که عامل بهمن بر بابل بود ساخته بود و عمارت شام را به حال نخستین برگردانیده بود.» (آثار الباقیه، ابوریحان بیرونی، ترجمه اکبر دانا سرشت، انتشارات ابن سینا، سال 1321، ص29)

فردوسی حتی در این حد هم از کوروش سخن نگفته، در حالی‌که در شاهنامه از اسکندر با صفاتی همچون «خردمند»، «بیداردل»، «دورکننده ‌بدی‌ها»، «سازنده»، «آرام‌کننده کشور»، «شاهوار»، «با فر و فرهنگ»، «خوب‌چهر»، «خوب‌گفتار»، «دادگر»، «پیروزبخت»، «بخشنده و آشتی‌جو» یاد شده است. (شاهنامه فردوسی، به کوشش جلال خالقی مطلق، دفترپنجم، تهران، سال 1386، صص 523 الی آخر)

حال آن­که اگر کوروش آن بود که آقای شروین وکیلی در همه زمینه‌ها وی را به عرش رسانده است محال بود که فردوسی حتی نامی از وی نبرد و همچنین تا قبل از دو سده اخیر کسی «مشهد مادر سلیمان» را که از آن تاریخ تاکنون به عنوان مقبره کوروش تبلیغ می‌شود، نشناسد. آقای وکیلی مدعی است: «ابراز نظرهای کسانی که این روزها آشنایی ایرانیان با کوروش را امری متأخر می‌دانند یا برجسته شدن سیمای کوروش را به دوران پهلوی نسبت می‌دهند یا از نادانی و کم‌سوادی تاریخی‌شان برمی‌خیزد یا این که متأسفانه نشانی از فریب‌کاری دارد.» (مهرنامه شماره 50، ص133) کسی ادعا نکرده که کوروش در تاریخ وجود خارجی نداشته است بلکه فقط باید به ‌دور از پرخاشگری و توهین به صورت عالمانه و محققانه به این موضوع پرداخت ‌که چرا بعضی منابع غیرایرانی همچون مورخان یهود به‌طور غلوآمیز به وی پرداخته‌ و حتی تا جایگاه پیامبران ارتقایش داده‌اند (البته نباید فراموش کرد که این منابع دچار تناقضات فاحش در این زمینه‌اند)؛ بنابراین‌ آن‌چه از سوی جمعی از تاریخ‌پژوهان متأخر عنوان می‌شود بهره‌مندی خاص از کوروش و به‌طور کلی هخامنشیان در دو سده اخیر است. چگونه می‌توان به این امر بی‌توجه بود که تا پیش از ورود مستشرقان اروپایی و اکثراً یهودی به ایران و تلاش برای شناسایی آثار تاریخی ایران زمین، کشف رمز خطوط قدیمی و خواندن کتیبه‌های کهن و در نهایت کاوش‌های باستان‌شناسی در سایت‌های باستانی ایران و منطقه بین‌النهرین، به‌ویژه در شوش و تخت جمشید، اطلاعات چندانی از امپراتوری‌ها و تمدن‌های شرق ‌میانه در دسترس نبود و ایرانیان همچون سایر ملت‌های منطقه جز پاره‌ای مطالب اسطوره‌ای و افسانه‌ای دانش منسجمی درباره‌ سلسله‌ها و حکومت‌های باستانی خود در اختیار نداشتند، اما با آغاز مطالعات شرق‌شناسی و ایران‌شناسی در منطقه شرق ‌میانه و ایران برنامه‌ای هدفمندانه پی گرفته ‌شد و به دنبال آن ادوار تاریخی 2500 ساله‌ موجود از دوران هخامنشیان تا روزگار حاضر تحت عنوان «تاریخ‌ ایران» مدون گردید و رسمیت یافت. کیست که نداند این رویکرد تاریخی بویژه در دوران پهلوی با ‌شدت تقویت و دنبال شد و حتی به کاوشگران و باستان‌شناسان غربی خصوصاً بنگاه شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو اجازه هر نوع دخل و تصرفی در ابنیه تاریخی ایران داده شد. در همین ارتباط پیرامون شناسایی مشهد مادر سلیمان به عنوان مقبره کوروش که امری متأخر است باید گفت از اقدامات مهم ایران‌شناسان غربی در شناسایی و معرفی تاریخ باستان ایران سامان­دهی آثار برجای مانده از حکومت‌ها و امپراتوری‌های ایران قبل از اسلام و تدوین شناسنامه برای آثار متعلق به هزاره‌های پیشین ایران بوده است. این اقدام که تکمیل کننده روند تدوین و شناسایی تاریخ باستان بود، همراه با مطالعات باستان‌شناسی در بناهای تاریخی ایران باعث شد تا هویت تازه‌ای برای بسیاری از آثار باستانی ایران تعریف شود و قرائت‌های جدیدی درباره هویت بعضی از این آثار ارائه گردد. یک نمونه آن، تخت‌جمشید است که در طول قرون متمادی به‌عنوان مرکز پادشاهی جمشید (پادشاه اساطیری ایران) شناخته می‌شد و در روزگار ما نیز آن را با همین نام کهن خود می‌خوانند ولی به واسطه کارکرد باستان‌شناسی ایران‌شناسان غربی به عنوان کاخ و پایتخت شاهنشاهی هخامنشیان شناخته شد و به این ترتیب هویت جدیدی پیدا کرد که در گذشته وجود نداشت، یا عمارت سنگی معروف به مشهد مادر سلیمان در پاسارگاد که نام آن با اسم حضرت سلیمان پیوند خورده است، به عنوان مقبره کوروش هخامنشی شناسایی گردید و هویتی تازه‌ای یافت که کاملاً با تلقی پیشینیان از این بنا تفاوت داشت. همان‌طور که می‌دانیم، بررسی و مطالعه سایت‌های تاریخی و مراکز باستانی ایران بیشتر از سوی ایران‌شناسان انگلیسی و از قرن نوزدهم شروع گردید و در نتیجه آن مناطق فارس و شوش بیش از سایر نقاط ایران مورد کاوش اروپاییان قرار گرفتند. در این وادی جان ملکوم، اعضای هیئت او و افراد سایر هیئت های بریتانیایی همچون جیمز موریه و هنری راولینسون در زمره اولین کسانی بودند که به مطالعه مراکز تمدنی ایران قدیم دست زدند و زمینه‌های گسترش مطالعات باستان‌شناسی ایران در سال‌های بعد را ایجاد کردند. برای نمونه، جیمز موریه نخستین کسی بود که با مأموریتی تعریف شده به بررسی ویرانه‌های اطراف کارون پرداخت، متعاقب آن به کاوش و حفاری در تخت جمشید دست زد، سپس به ویرانه‌های پاسارگاد روی آورد و بعد از نقل و انتقالات و تغییراتی در آن، بنای معروف به «مشهد مادر سلیمان» را به عنوان قبر کوروش معرفی کرد. هیئت دیگری که گروه کثیری از مورخان و کاوشگران در آن حضور داشتند، هیئت گوراوزلی بود، که ویلیام اوزلی نیز در این هیئت حضور داشت. با مطالعه مختصر در احوالات این کاوشگران و هدایت کنندگان آنان به ابعاد سخن اومستد در سال 1943 که در سرآغاز کتابش آورده شده است پی می‌بریم: «چند تن از پژوهندگان عهد عتیق (تورات) نیز اهمیت این‌ دوره (هخامنشیان) را همچون زمینه‌ای برای فهمیدن بیش از نیمی از کتاب مقدس دریافته‌اند. در چند سال گذشته شاهد بوده‌ایم که شرق­شناسان دیگر بیدار شده و دریافته‌اند که دیر زمانی‌ست که از بررسی این دوره غفلت کرده‌اند.» (تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ا.ت.اومستد [اّلمشتاد]، ترجمه دکتر محمد مقدم، انتشارات امیرکبیر، سال 1384، ص 10)

بنابراین چه کوروش والی منصوب شده بر بابل توسط بهمن باشد و چه پادشاهی مسلط بر کل فلات ایران، نمی‌توان بزرگ­نمایی و غلو در مورد وی را به سهولت نادیده گرفت. ظاهراً یکی از دلایل گرامی­داشت کوروش ارائه خدماتی ویژه به اشرافیت یهود بوده است. در دو سده اخیر نیز این مسئله دستمایه امتزاج تاریخ باستان ایران با تاریخ یهود شده است. در این رابطه باید دید اولاً آیا خدمت به اشرافیت یهود، خدمت به یهودیت به­عنوان یک دین الهی محسوب می‌شود؟ ثانیاً آیا قرابتی بین فعالیت­های اقتصادی کوروش با اشرافیت یهود وجود داشته است یا خیر؟ و در آخر این‌که حتی اگر در آن ایام اشرافیت یهود مستحق خدمت و استعانت بوده آیا امروز باید اجازه دهیم با تقطیع تاریخ باستان زمینه خدمتی دیگر برای آن‌ها مهیا شود؟

در پاسخ به پرسش اول باید گفت حتی تورات، اشرافیت یهود را مستحق مجازات می‌دانسته است که به مواردی از آن اشاره می‌شود: «تمامی رؤسای کهنه و قوم خیانت بسیاری موافق همه رجاسات امت‌ها ورزیدند و خانه خداوند را که در اورشلیم تقدیس نموده بود، نجس ساختند.» (تورات، کتاب دوم تواریخ ایام 36:14) بنابراین در این زمان نه تنها توطئه‌گری‌های یهود به حد اعلای خود می‌رسد، بلکه به لحاظ اخلاقی، مالی و رفتاری، انحرافات و کژروی‌های جدی در میان آن‌ها رواج می‌یابد و از نگاه برخی تورات‌نگاران این جماعت را مستحق عذابی شدید می‌سازد. با نگاهی به کتاب ارمیای نبی درمی‌یابیم که در این زمان اشرافیت یهود در اورشلیم روی از دین حضرت موسی برتافته و راه انحراف و تباهی را در همه زمینه‌ها در پیش گرفته بود: «ای یهودا، شمار خدایان تو به­قدر شهرهای تو می‌باشد و بر حسب شماره کوچه‌های اورشلیم مذبح‌های رسوایی برپاداشتید؛ یعنی مذبح‌ها به جهت بخور سوزانیدن برای بعل» (تورات، کتاب ارمیای نبی، 11:13) همچنین با مروری بر دیگر بخش‌های تورات از جمله کتاب حزقیال نبی باب بیست و سوم می‌توان از میزان خشم و نفرت «یهوه» از حاکمان اورشلیم و نسبت‌هایی که به آنان داده می‌شود، مطلع شد. در مقاله تحقیقی «کوروش و یهودیان» به قلم آقایان دکتر اسماعیل سنگاری و دکتر علیرضا سلیمان‌زاده که در پرونده­ گشوده شده در مهرنامه آمده به این واقعیت گواهی می‌دهد که از نظر انبیای یهود آن‌چه بر اشرافیت یهود در انتقال از اورشلیم به بابل آمده نتیجه گناهان این قوم بوده است: «بنابر عهد عتیق حتی یک یهودی هم در اورشلیم به انصاف رفتار نمی‌کرد. همه افراد چونان اسب‌های مستی بودند که برای زنان همسایه خود شیهه می‌کشیدند، قسم‌های دروغ می‌خوردند. مرتکب دزدی و زنا می‌شدند. هیچکس حتی بر برادر خود رحم نمی‌کرد. لذا خداوند عذاب خود را بر این قوم ظالم نازل می‌کرد.» (کوروش و یهودیان، مهرنامه شماره50، ص 144، نقل به مضمون از کتاب ارمیای نبی باب 7 ) اگر روایات تورات در این زمینه را درست بپنداریم، کمک به چنین جماعتی چه فضیلتی برای کوروش به‌حساب می‌آید تا وی را قهرمان و پیش­قراول حقوق بشر بنامیم؟

در پاسخ به پرسش دوم باید گفت برخی اسناد حکایت از آن دارد که کوروش نیز همچون اشرافیت یهود به اموری مشغول بوده که مؤید اشتراکاتی است. در این زمینه می‌توان به الواح کشف شده در بابل اشاره کرد که در دانشنامه آشورولوژی و زبان‌شناسی به آلمانی ترجمه شده و در دسترس همگان قرار گرفته است. در این الواح کشف شده به فعالیت‌های مالی کوروش در مؤسسه اقتصادی «اگیبی» پرداخته شده است که عبارت بوده است از اعطای وام‌ با بهره سی تا پنجاه درصد در ماه، خرید و فروش برده و اجاره دادن زنان تن فروش. (دانشنامه آشورولوژی و زبان شناسی، جلد سوم، دفتر سوم لایپزیک 1897)

همچنین به موجب لوح شماره 252 از سال هشتم پادشاهی کوروش در بابل، دختری به نام تابموتو به دلیل اینکه پدرش یک سکه طلا و ده سکه نقره به مؤسسه مالی یا رباخانه اگیبی بدهی داشت، به گرو گرفته شد تا زمانی که پدرش بدهی خود را تسویه کند. (دختران به گروگرفته شده، برای بهر‌ه‌کشی جنسی اجاره داده می‌شدند تا خسارت تأخیر را جبران کنند) (همان.) بدین سان باید گفت اگر «گسست‌های ششگانه» غلوآمیز و خیره‌کننده آقای شروین وکیلی بتواند امکان دیدن تفاوت‌های فاحش در اسناد را به محققان بدهد دست‌کم با چنین قاطعیتی در مورد تاریخ تدوین شده توسط مستشرقان سخن نمی‌گفتیم. البته اشرافیت یهود در مقاطع مختلف تاریخی یک سیر را دنبال کرده است. برای نمونه، ویل‌دورانت درکتاب «تاریخ تمدن» خود علی­رغم گرایش به یهودیت، از تنفر اروپاییان از اشرافیت یهود قبل از صنعتی شدن سخن می‌گوید: «رقابت‌های اقتصادی نیز در پس این خصومت‌های دینی پنهان بودند. در زمانی که به پیروی از احکام پاپ رباخواری در میان مسیحیان حرام شمرده می‌شد، یهودیان تقریباً انحصار وام دادن و بهره گرفتن را در سراسر عالم مسیحیت در دست داشتند .... یهودیان عموماً بهترین خبره‌های امور مالی شناخته شده بودند، در بسیاری از کشورها شاهان برای تنظیم اقتصاد کشور خود از ایشان استمداد می‌کردند و در این وضع قیافه آن یهودیان دولتمندی که مشاغل پرمنفعت را در دست داشتند و از مردم طلب مالیات می‌کردند آتش حقد و کینه عمومی را بر ضد ایشان برمی‌افروخت... شهر فرانکفورت امتیازات خاصی برای ایشان قائل شد، به شرط آن‌که بیش از 5/32 درصد بهره نگیرند، در حالی که نرخ بهره‌ای که به دیگران می‌پرداختند به 43 درصد می‌رسید.» (تاریخ تمدن، جلد ششم، اصلاح دینی، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، صص 1-860) بنابراین اشرافیت یهود عموماً با پادشاهان و حکام درمی‌آمیختند و ابزار اجرایی مظالم آنان می‌شدند. این موضوع آیا قابل تحقیق نیست که به چه میزان این کارکرد در روابط فی­مابین کوروش و اشرافیت یهود نیز صادق بوده است. بر اساس روایت ویل‌دورانت اروپای قرون چهاردهم و پانزدهم عمدتاً مجبور می‌شد به دلیل سود جویی اشرافیت یهود از غیر­انسانی­ترین شیوه‌ها، آنان را در محله‌های جدا افتاده‌ای مجتمع و ایشان را مجبور سازد که غیار (نشان مخصوص) به خود زنند. (همان، ص 862) بعضاً مردم به دلیل کینه‌ای که از اعمال سیاه اشرافیت یهود به دل می‌گرفتند در برابر مماشات حاکمان با آنان ایستادگی می‌کردند: «اسقف استراسبورگ به جرگه اتهام زنندگان پیوست و شورای شهر را مجبور کرد که برخلاف میل خود همه یهودیان را از شهر اخراج کند. توده مردم این اقدام را بیش از اندازه ملایم و دوستانه تشخیص دادند و شورای شهر را از کار برکنار کرد(ند) و شورای دیگری به جای آن نشاند(ند) که فرمان به دستگیری عموم یهودیان شهر داد.» (همان، ص864)

اکنون با توجه به این واقعیت که در طول ادوار مختلف تاریخی، اشرافیت یهود چه کارنامه­‌ای از خود باقی گذاشته است مناسب خواهد بود تا نظری به نتایج همکاری­‌های کوروش با این جماعت بیفکنیم و دریابیم که حمایت بی­دریغ بنیان­گذار هخامنشیان از آن­ها آیا نفع اقوام ایرانی مستقر در فلات ایران را در برداشته است یا خیر؟ در این مختصر قطعاً نمی­توان به کودتای اشرافیت یهود علیه فرزندان کوروش و قتل هر دوی آن­ها و روی کار آمدن داریوش بپردازیم، زیرا خود موضوعی است پردامنه و اختلافات اسنادی پیرامون ٱن فراوان است. لذا ترجیح دارد بررسی این تغییر و تحولات را به فرصتی دیگر موکول کنیم. اما بر اساس تورات بعد از روی کارآمدن داریوش (چه از طریق کودتای اشرافیت یهود و چه به صورت طبیعی) حمایت از این جماعت به حدی می­رسد که گسترده‌­ترین پشتیبانی­های اقتصادی و سیاسی از آنان به عمل می­آید تا جایی که جز چوبه دار در انتظار مخالفان اشرافیت یهود نبود: «پس حال ای تتنای والی ماورای نهر و شتربوزنای و رفقای شما و اَفَرسَکیانی که به آن طرف نهر می­باشید از آن­جا دور شوید و به کار این خانه خدا معترض نباشید. اما حاکم یهود و مشایخ یهودیان این خانه خدا را در جایش بنا نمایند و فرمانی نیز از من صادر شده است که شما با این مشایخ یهود به جهت بنا نمودن این خانه خدا چگونه رفتار نمایید. از مال خاص پادشاه یعنی از مالیات ماورای نهر خرج به این مردمان بلاتأخیر داده شود تا معطل نباشند و مایحتاج ایشان را از گاوان و قوچ­ها و بره­ها به جهت قربانی­های سوختنی برای خدای آسمان و گندم و نمک و شراب و روغن بر حسب قول کاهنانی که در اورشلیم هستند روز به روز به ایشان بی­کم و زیاد داده شود. تا آن­که هدایای خوشبو برای خدای آسمان بگذرانند و به جهت عمر پادشاه و پسرانش دعا نمایند و دیگر فرمانی از من صادر شده که هرکس که این حکم را تبدیل نماید از خانه او تیری گرفته شود و او بر آن آویخته و مصلوب گردد و خانه او به سبب این عمل مزبله بشود و آن خدا که نام خود را در آن­جا ساکن گردانیده است هر پادشاه یا قومی را که دست خود را برای تبدیل این امر و خرابی این خانه خدا که در اورشلیم است دراز نماید هلاک سازد. من داریوش این حکم را صادر فرمودم پس این عمل بلاتأخیر کرده شود.» (تورات، کتاب عزرا، 12-6:6) به طور قطع مبنای صدور چنین احکامی هرچه باشد توجه به حقوق بشر نبوده است؛ زیرا بر اساس کدام حقوق بشر مجازات مخالفت با اعمال سیاه اشرافیت یهود چوبه دار و تخریب کاشانه خانواده­اش می­تواند باشد؟! حتی اگر نسبت به برخی اسناد تشکیک کنیم که همکاری اقتصادی بین کوروش و این جماعت مبنای آزادی­های اعطایی به آنان نبوده، پذیرش این میزان خشونت به سهولت قابل هضم نخواهد بود که چرا مخالفان ایرانی اعمال ضد­انسانی اشرافیت یهود که تورات نیز از آن­ها برائت می­جوید تا این حد مورد غضب قرار گیرند. مگر آن­که منافع مشترک سیاسی و اقتصادی در بین بوده باشد. پر­واضح است که در سایه چنین حکمی چه زمینه مناسبی برای این جماعت فراهم آمده است. همچنین می­توان تصور کرد که خوی برتری طلبی نژادی، زراندوزی، توطئه­گری و مفسده جویی اشرافیت و کاهنان یهود تا چه حد می­توانست موجبات ناراحتی و انزجار اقوام ایرانی شود و جامعه ایرانی را به­سان دیگ جوشانی کند تا مترصد فرصتی برای خلاصی یافتن باشند. تنها با در­نظر گرفتن چنین سابقه­ای است که می­توان شناخت دقیق و عمیق­تری از واقعه «پوریم» در زمان خشایارشا به دست آورد. به احتمال قوی می­توان گفت ماجرای پوریم جز سرکوب بیرحمانه و خونین اقوام ایرانی به جان آمده از حاکمیت و سلطه اشرافیت یهود بر دستگاه سلطنتی و نیز ظلم و جور و فساد این جماعت تحت حمایت شدید حکومت و برخوردار از آزادی عمل کامل، نیست. این مسئله تا­حدود زیادی با سیر تاریخی حوادث و رویدادهای پس از قتل کمبوجیه و بردیا و به دست­گیری قدرت توسط داریوش همخوان و هماهنگ است؛ لذا می­توان پذیرفت که تحرکاتی در دل جامعه ایرانی برای خلاصی از وضعیت موجود و پایان دادن به ظلم و فساد اشرافیت یهود مهاجر به این سرزمین، شکل گرفته باشد و اتفاقا آگاهی از چنین جنبش­ها و نهضت­های در حال اوج­گیری است که این جماعت پیوند­خورده با دربار را به فکر سرکوب آن­ها قبل از رسیدن به مرحله نهایی می­اندازد و لذا آن قتل­عام گسترده سرپوش گذاشته شده در تاریخ، روی می­دهد. بر همین اساس در کتاب استر تورات، داستان­پردازی گسترده­ای در این باره صورت گرفته تا ضمن پنهان نگه داشته شدن ریشه­های تنفر ملت ایران از اشرافیت یهود، روایت این جنایت به گونه­ای بیان شود که این جماعت در کشتار "مبغضان" خویش محق جلوه­گر شوند. البته تلاش برای وارونه جلوه­دادن این رخداد به دلیل ناشیانه بودن، با تناقضات بسیار همراه است و با اندک تأمل می­توان به حاق واقعیت نزدیک شد: «و یهودیان در شهرهای خود در همه ولایتهای اخشورش پادشاه جمع شدند تا بر آنانی که قصد اذیت ایشان داشتند دست بیندازند و کسی با ایشان مقاومت ننمود زیرا که ترس ایشان بر همه قومها مستولی شده بود و جمیع رؤسای ولایتها و امیران و والیان و عاملان پادشاه، یهودیان را اعانت کردند زیرا که ترس مردخای بر ایشان مستولی شده بود... و یهودیان در دارالسلطنه شوشن پانصد نفر را به قتل رسانیده هلاک کردند... و پادشاه به استر ملکه گفت که یهودیان در دارالسلطنه شوشن پانصد نفر و ده پسر هامان را کشته و هلاک کرده­اند پس در سایر ولایتهای پادشاه چه کرده­اند. حال مسؤل تو چیست که به تو داده خواهدشد و دیگر چه درخواست داری که برآورده خواهد گردید. استر گفت اگر پادشاه را پسند آید به یهودیانی که در شوشن می­باشند اجازت داده شود که فردا نیز مثل امروز عمل نمایند و ده پسر هامان را بردار بیاویزند... و یهودیانی که در شوشن بودند در روز چهاردهم ماه آذار نیز جمع شده سیصد نفر را در شوشن کشتند لیکن دست خود را به تاراج نگشادند. و سایر یهودیانی که در ولایتهای پادشاه بودند جمع شده برای جان­های خود مقاومت نمودند و چون هفتاد و هفت هزار نفر از مبغضان خویش را کشته بودند از دشمنان خود آرامی یافتند اما دست خود را به تاراج نگشادند... و آن روزها را در همه طبقات و قبایل و ولایتها و شهرها به یاد آوردند و نگاه دارند و این روزهای فوریم از میان یهود منسوخ نشود و یادگاری آن­ها از ذریت ایشان نابود نگردد... تا این دو روز فوریم را در زمان معین آن­ها فریضه قرار دهند چنانکه مردخای یهودی و استر ملکه بر ایشان فریضه قراد دادند و ایشان آن را بر ذمه خود و ذریت خویش گرفتند به یادگاری ایام روزه و تضرع ایشان. پس سنن این فوریم به فرمان استر فریضه شد و در کتاب مرقوم گردید.» (تورات، کتاب استر، باب نهم).

به نظر نمی­رسد رسیدن به پاسخ این پرسش کار چندان دشواری باشد که آیا رواداشته شدن چنین جنایت هولناکی بر ملت ایران حاصل توجه کوروش و داریوش به حقوق بشر بوده است یا دست­یابی به سودهای کلان در به کارگیری اشرافیت یهود؟ حتی اگر افرادی چون آقای شروین وکیلی در سندیت احکام شداد و غلاظ داریوش در دفاع از اشرافیت یهود تشکیک کنند (که به دلیل انعکاس آن در تورات، چندان ساده نخواهد بود) باید بتوانند ترجیح این مهاجران نه چندان خوش­نام بر ملت ایران توسط هخامنشیان را نیز به گونه­ای تبیین نمایند!

البته اهل تحقیق و نظر وقتی با این جمله نویسنده مقاله «مبدع سیاست ایرانشهری» مواجه می­شوند که «هفتم آبان با ضریب اطمینان خوبی همان روزی است که کوروش بدون جنگ به بابل وارد شد.» (مهرنامه شماره پنجاه، ص 133) بر بسیاری از نانوشته ها وقوف می­یابند. اما قبل از پرداختن به این موضوع، در مورد ادعای فتح بدون جنگ بابل که صرفاً تکرار ادعای حاکم مهاجمی به قلمرو سایر کشورهاست، خوانندگان گرامی را به مقاله تحقیقی آقایان دکتر اسماعیل سنگاری و دکتر علیرضا سلیمان­زاده مندرج در همین شماره مهرنامه ارجاع می­دهم: «در استوانه کوروش بخشی از واقعیات نادیده گرفته شده است. هرچند در متن استوانه کوروش سخن از این است که شهر بابل بدون کوچکترین نبرد فتح شده، اما در سالنامه نبونید از درگیری سپاهیان کوروش با سربازان نبونید سخن به میان آمده است ... قتل عامی که پس از نبرد اوپیس به دست سپاهیان صورت گرفت حاکی از آن است که ارتش بابل در این زمان به شدت در برابر مهاجمان پارسی مقاومت کرده است. متن کامل سالنامه نبونید چنین است: «در ماه تشتریتو وقتی کوروش در اُپیس در ساحل دجله [با بابلی­ها] جنگیده، سپاه اکد (بابل) در هم­شکست. او (کوروش) مردم را کشت و دست به غارت برد.» ... اگر به متن سالنامه نبونید توجه کنیم در­می­یابیم که در متن سالنامه به صورتی آگاهانه فرماندهی عملیات سقوط بابل به یکی از فرماندهان کوروش محول شده است؛ زیرا عقیده بر این است که کوروش از قبل مطلع بوده که افراد تحت فرمان اوگبارو به محض ورود به بابل دست به غارت این شهر ثروتمند خواهند زد؛ از این رو، خود در این عملیات عامدانه شرکت نکرد تا بدنامی بزرگی دامن­گیر او نشود. کوروش ده روز بعد وارد شهر بابل شد.» (مهرنامه شماره پنجاه، ص 145)

متأسفانه در ادامه تاریخ پردازی 2500 ساله با محوریت هخامنشیان برای ملت ایران که دکتر محمد مقدم به درستی از آن به عنوان تاریخ بابل و یهود در عصر هخامنشی یاد می­کند، در چند سال اخیر با ابداع دیگری به نام هفت آبان مواجهیم. آقای شروین وکیلی ضمن تجلیل از مناسبت چنین روزی آن را با ضریب اطمینان خوبی روز در هم ­شکستن مقاومت بابل یا روز آزادی اشرافیت یهود در این شهر می­داند. آزادی عمل دادن به این جماعت و اذن کوج یافتن آنان از بابل به فلات ایران، کدام دستاورد را برای اقوام ایرانی داشته است که سالروز آن می­بایست هر ساله گرامی داشته شود؟! آیا جز ترویج رباخواری، برده داری، تن فروشی و ... و در نهایت قتل­عام ایرانیان که به این مظالم اقتصادی، اجتماعی معترض بوده­اند، ره­آورد دیگری را می توان برای این واقعه منظور داشت؟

آیا امروز توسط خود اروپاییان، حمایت برخی پادشاهان و حکمرانان قرن پانزدهم اروپا از اشرافیت یهود در آن خطه گرامی داشته می­شود؟ همان­گونه که تاریخ ویل­دورانت حکایت می­کند این جماعت در قرون چهاردهم و پانزدهم میلادی به دلیل سودجویی با تمسک به شیوه­های ضدبشری، مطرود و منفور توده های مردم بودند و در غالب کشورهای اروپایی ارتباطات آن­ها را با متن جامعه محدود می­ساختند: «ده هزار یهودی ساکن رم اکنون (1555) مجبور بودند در محله یهودی نشین که یک کیلومتر­مربع وسعت داشت، زندگی کنند... این محله در دیوارهای عبوس و تیره­ای محصور بود که دروازه­های آن نیمه شب بسته و سپیده­ صبح باز می­شدند، و یکشنبه­ها و تعطیلات مسیحی دروازه­ها به­کلی بسته می­ماندند. در خارج از محله، یهودیان مجبور بودند جامه مشخصی دربرداشته­باشند- مردان کلاه زرد و زنان چادر یا غیار زرد داشتند.» (تاریخ تمدن، ویل دورانت، جلد ششم، اصلاح دینی، سال 1368، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ص870) آیا امروز کسی برای سالروز این تغییر شرایط اشرافیت یهود در اروپا جشن می­گیرد یا به عکس سعی می­شود تاریخ طولانی تنفر ملت­ها از این جماعت به فراموشی سپرده شود؟

ظاهرا از نگاه انسان­دوستانه!! افرادی چون آقای شروین وکیلی دست­اندازی به تاریخ باستان ایران و تقلیل آن به دو هزار و پانصد سال برای خدمتی بزرگ به بشریت پول پرست یعنی همان اشرافیت یهود کم بوده است و اکنون باید روز آزادی آنان از بابل به عنوان روز ملی ما ایرانیان ترویج شود! واقعا به این میزان عرق ملی!! می­بایست جداً تبریک گفت. با استمرار این­گونه بهره­برداری­ها از تاریخی «هخامنشی محور» بر اهل نظر روشن­تر خواهد شد که در پس این میزان غلوکردن­ها درباره کوروش و به طور کلی هخامنشیان به هیچ وجه قصد حتی تجلیل از پادشاهان این سلسله نیست بلکه بزرگ­نمایی برشی خاص از تاریخ باستان ایران صرفاً با هدف تکریم اشرافیت یهود کوچ داده شده به فلات ایران و قلمداد کردن آنان به عنوان منشأ شکل­گیری تمدن در این خطه، صورت می گیرد.

آیا این نکته جای تأمل ندارد که چرا آقایان مدعی علاقه مندی به تاریخ تمدن ایران حتی حاضر نیستند روز تولد کوروش را مطرح سازند بلکه تمام همت خود را بر بزرگداشت روز برداشته­شدن محدودیت­ها از اشرافیت منحط یهود که در تورات نیز از آنان مذمت بسیار شده است، قرار داده اند و کوشش می کنند تا چنین روزی را به عنوان روز ملی ایرانیان ترویج نمایند؟!