پاسخ سلیمینمین به سعید حجاریان درباره مقاومت برابر ترامپ
کد مطلب: 490
تاريخ: يكشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۰
منبع:
درجه: فوري
يادداشت: مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در یادداشتی به اظهارات سعید حجاریان در مقالهای تحت عنوان "مقاومت در برابر ترامپ" پاسخ داد.
متن یادداشت سلیمینمین بهشرح زیر است:
جناب آقای سعید حجاریان
با سلام؛
مکتوب اخیر شما تحت عنوان «مقاومت در برابر ترامپ» را هرچند با انگیزه پررنگ انتخاباتی یافتم، اما از آن جا که میتواند زمینه تأمل در تجربیات تاریخی مبارزات ملت عزیزمان را فراهم آورد مبنای بحثی دوسویه قرار میدهم، امیدوارم متقابلاً به چنین دعوتی لبیک گفته شود.
1. ملت ایران نه بهدلیل لحاظ کردن «فضای جهانی» و «رویکردهای موجود»، بلکه متأثر از آموزههای دینی و اخلاقی خود همواره صلحطلب بوده و خواهد بود، هرچند که جنایات مستشاران آمریکایی و اسرائیلی را در دوران پهلوی دوم در قبال مردان و زنان این دیار هرگز فراموش نخواهد کرد. این شبکه مستشاری رهآورد مشت آهنین، با تسلط بر همه شئون این ملت، از هیچ ضدیتی همچون غارت ثروت، نقض حاکمیت ملی و تمامیت ارضی و... فروگذار نکرد؛ فاجعهآمیزتر آن که برای حفظ چنین شرایطی از طریق سازمان مخوف «ساواک»، استقلالطلبان و آزادیخواهان را به بدترین وجهی قلعوقمع میکرد، اما این ملت بعد از پیروزی بر استبداد و سلطه در کمال آرامش به این جنایتپیشگان فرصت خروج داد.،حتی شخصیتی چون آیتالله بهشتی در محل تجمع آنها در هتل آزادی برای انتقال به فرودگاه حضور یافت تا این مستشاران در امنیت کامل ترک این دیار کنند. تاریخ، این میزان بخشش برای برقراری صلح در یک انقلاب مردمی را کمتر به خود دیده است. پاسخ واشنگتن به چنین مروت و آزادگی چه بود؟ اقدام به کودتاهای متعدد و البته ناموفق، تحریک همسایگان به جنگ با ایران با هدف تجزیه مناطق نفتخیز و... .
2. البته این ملت صلحطلب دارای آرمانهایی است که آن را نیز از آموزههای دینی خود کسب کرده است؛ بر همین اساس در چهار دهه گذشته در برابر زیادهخواهیهای آمریکا برای احیای مجدد شرایط دوران پهلویها بهشدت مقاومت کرده است؛ بهعبارتی، نه سازش و تسلیم را میپذیرد و نه جنگطلب است؛ البته تقویت توان دفاعی با هدف بازدارندگی سلطهطلبان نژادپرست از مرعوبسازی با استفاده از ابزارهای سرکوب مقوله دیگری است. با چنین راهبردی، ملت ایران روز به روز قدرتمندتر و بیمیل به جنگ یا مصالحه با نیروهای شیطانیای شده که ترامپ نمادی از آن است. حتی در مورد برچیده شدن پایگاه نژادپرستان صهیونیست در فلسطین اشغالی راهکار رجوع به آرای صاحبان این سرزمین ارائه شده است تا همه فلسطینیان مسیحی، یهودی و مسلمان فرصت یابند نظام سیاسی خود را تعیین کنند؛ البته در این صورت بهطور قطع رژیم جعلی اسرائیل بهعنوان پایگاه نژادپرستان محو خواهد شد.
3. بر خلاف تعریف شما از «مقاومت» که بهنوعی رقابتهای سیاسی درونساختاری در آمریکا را نیز در این قالب ارائه میدهید، مقاومت ریشه در دشمنشناسی دارد. انقلاب اسلامی اگر از ابتدای دهه 40 در مسیر تبیین دقیق قدرت اصلی تهدیدکننده استقلال ایران قرار نمیگرفت هرگز نمیتوانست آمریکا را دو دهه بعد با راهبرد مقاومت از ایران براند. باز بر خلاف نظر شما، مقاومت در برابر یک ذهنیت شکل نمیگیرد: «قدرتها... قادر نیستند بازی سیاست را آن گونه که در ذهن میپرورانند مدیریت کنند؛ در همین جاست که مؤلفهای بهنام مقاومت وارد میشود.» (روزنامه سازندگی، 6تیر 98، ص2)، از قضا مقاومت از روی شناخت در برابر آمریکا بعداز کودتای 28 مرداد هنگامی شکل گرفت که حتی یک دهه بعد از این سرکوب با مشت آهنین، واشنگتن توانست انگلیس را با همه امکانات و تجربیاتش به پذیرش سروری خود در ایران وادارد، از این مقطع توانستیم دشمن اصلی را به اقشار مختلف جامعه معرفی کنیم و بهتدریج مقاومت را حول تهدید بالفعل شکل دهیم؛ بنابراین بدون شناخت قدرت شیطانی مسلط، مقاومت نمیتوانست معنا پیدا کند.
4. در تاریخ مبارزات ملت ایران علیه استبداد و سلطه بیگانه (که هم در دوره پهلوی اول و هم پهلوی دوم از طریق کودتا حاصل آمده بود) دو خطر داخلی، مقاومت مردان و زنان این دیار را تهدید میکرد؛ اول نگاه برخی نخبگان که قدرت ویرانگر سلطهگران را از طریق مقاومت مردمی صرفاً بهصورت محدود قابل اصلاح میدیدند و نه نفی آن؛ لذا با اعتقاد به اینکه با تعامل میتوانند سلطهگران را به عقلانیت و کاستن از اتکای به استبداد پهلوی ترغیب کنند در مسیر نوعی مصالحه قرار میگرفتند.
دوم جریاناتی که موجودیت خود را با اعلان جنگ مستقیم به آمریکا اعلام میکردند. قطعاً این رویکرد با توجه به توان نظامی قدرت سلطهگر و استبداد وابسته به آن، پای قدرتهای شیطانی بالقوه را در ایران باز میکرد و میتوانست آنان را به تهدیدی بالفعل مبدل سازد؛ زیرا اصولاً بدون اتکا به قدرتهای رقیب آمریکا، مبارزه مسلحانه با سلطه واشنگتن در ایران ممکن نبود. پرواضح است که این دو طیف هرچند متضاد هم مینمودند، اما در واقع امر هیچ یک اعتقادی به راهبرد مقاومت که اتکای آن به توان ملی بود، نداشتند.
5. در مورد «گفتوگوی تمدنها »به گونهای سخن گفته شده که گویا نژادپرستان حاکم بر جهان شأنی برای ملتهای غیرغربی قائلند. آنان در این چارچوب نیز بهدنبال ترویج برتری نژادی خویشاند. طرح این موضوع که جدید هم نبود، صرفاً در تقویت روابط بین ملتها معنا مییافت و هیچ گونه تهدیدی را هم برطرف نساخت، کما اینکه در سفر آقای خاتمی به فرانسه، کاخ الیزه اجازه داد گروههای تروریستی، روبهروی محل اقامت ایشان تجمع کنند و بدترین شعارها را سر دهند. حال از تعاملات تحقیرآمیز «گفتوگوهای انتقادی» که نوعی تسلیم در برابر ادعای برتری آنان برای اصلاح؟! ما بود بگذریم.
6. خوشبختانه پذیرفتهاید که در برابر ترامپ و زیادهطلبی وی میبایست مقاومت کرد، اما بلافاصله در این رویکرد نیز نگاه منفعتطلبانه موج میزند: «ابرمقاومت» ما در شرایط کنونی از معبر «صلح»، «اصلاح» و «بازگشت به مردم» میگذرد، اما عجالتاً در شرایط کنونی باید اصلاحات را به صلح ترجمه کرد؛ چرا که با این کار، ایران، دموکراسی و اصلاحطلبی اصیل توأمان محفوظ میمانند. کارگزار این راهبرد، نیروی مقاومت صلحطلبی است که از عناصر مستقل خارج از دولت تشکیل شده است و میدانیم که لازم است بخشی از این نیرو درون کشور و بخشی دیگر خارج از کشور باشند. کار ویژه اصلی این نیرو در گام اول ممانعت از بروز جنگ است» (همان).
در این زمینه باید گفت حتی اگر بپذیریم در شرایط کنونی کشور در آستانه جنگ قرار گرفته است هیچ یک از دلسوزان مطلع، به نیروهای نزدیک به شما برای رفع این تهدید اعتماد نخواهند کرد. متأسفانه با هدف بهرهبرداری سیاسی و خارج ساختن نیروهای تندروی اصلاحات از انزوا ــ چه در داخل و چه در خارج ــ گزینه جنگ که گاهی دشمن برای شکستن مقاومت ملت ایران بهرخ میکشد را عامدانه جدی میگیرید، والّا در شرایط کنونی حتی بخش اقتصاد که بهسرعت حتی از رجزخوانیها متأثر میشود پیام دیگری را به ما منعکس میسازد. اما فرض کنیم ترساندن مردم از جنگ مبتنی بر قراین و شواهد واقعی باشد.
چگونه میتوان پرچم امنیتبخشی به جامعه را به دوستان شما بسپارند که گاه در برابر گردنکشیهای آمریکا مردم را به ذلت دعوت نموده و گاه بر طبل جنگ کوبیدهاند. البته در این فراز با شما موافقم که باید برای تقویت مقاومت به تودههای مردم که بار اصلی این ایستادگی را بر دوش میکشند توجه بیشتری شود. هرچند این ملت دفاع از کرامت خود را در چهار دهه گذشته هرگز در گروی میزان توجه تصمیمسازان قرار نداده است، اما کسانی که میتوانستند بهلحاظ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... قدمی برای این افتخارآفرینان بردارند و برنمیدارند در برابر این عظمت سرافکنده خواهند شد.
7. آقای حجاریان! شما در این مطلب بهگونهای سخن راندهاید که گویا در چند دورهای که دوستان شما سکاندار امور اجرایی و تقنینی بودهاند کارنامه قابل قبولی از نیروهای تندرو این جریان بر جای مانده است. متأسفانه باید گفت یا ذلت تجویز شده است یا جنگ، و هرگز صلح در سایه مقاومت مورد توجه قرار نگرفته است. یادآوری این واقعیت به شما شاید ضرورت نداشته باشد که «صلح در سایه مقاومت» ضمن افزایش هزینه زورگویان، هزینه ملتها را برای نیل به حقوق تضییعشدهشان بهشدت کاهش میدهد و این پیام را به زیادهخواهان منعکس میسازد که این گونه نیست که ظلمی صورت گیرد و سودی بهناحق عاید آید و عواقب آن بهسهولت قابل مهار باشد، بلکه این مقاومت ملتهاست که در نهایت تعیینکننده خواهد بود. متأسفانه شما همان گونه که در ابتدای مطلب اذعان داشتهاید متأثر از «فضای حاکم» عمل میکنید.
به اطراف خود بنگرید! زمانی که چپگرایی بر فضای سیاسی کشور حاکم بود دوستانتان پیشقراول مبارزه با امپریالیسم آمریکا، و همزمان با فروپاشی بلوک سوسیالیسم و شکلگیری دورنمای جهان تکقطبی با محوریت آمریکا مجذوب لیبرالیسم جهان سرمایهداری شدند؛ این نوسانات که بهسهولت محوشدنی نیست و نمیتواند مبنای اعتماد قرار گیرد!
8. برای روشن شدن این واقعیت که چهکسانی میتوانستند جنگ و ذلت را بهعنوان دو تهدید جدی صلح در سایه مقاومت برای ملت ایران بهارمغان آورند ناگزیر از ذکر مصادیقی خواهم بود. در جریان مسلط شدن طالبان بر افغانستان عواملی به کنسولگری ایران در مزارشریف وارد شدند و دیپلماتهای ایرانی را به شهادت رساندند. با وجود آن که ماهیت عاملان این جنایت در بدو امر در هالهای از ابهام قرار داشت جناح تندروی دوم خردادی در شورای امنیت ملی کشور جنگ با طالبان را بهتصویب رساند (که البته رهبری چنین مصوبهای را تأیید و امضا نکردند). آنچه صاحب این قلم در ابتدای مدیریت بر مؤسسه تهران تایمز و مدیر مسئولی روزنامه انگلیسیزبان آن، شاهد بودم بازتاب عدم موافقت رهبری با این مصوبه بود.
آیتالله خامنهای در این ایام برای نشستی صمیمانه با دانشجویان به دانشگاه تربیت مدرس رفتند. ایشان در پاسخ به سؤال دانشجویی که از کشیده شدن ایران بهسوی جنگ بهشدت ابراز نگرانی میکرد بهصراحت اعلام کردند: «نگران نباشید! من نخواهم گذاشت جنگی صورت گیرد.»، بنده بهدلیل حضور در این جلسه این موضع صریح رهبری را در روزنامه تهران تایمز منعکس کردم. فردای آن روز آقای محسن امینزاده ــ معاون وقت وزارت خارجه و از اعضای برجسته حزب مشارکت ــ طی تماس تلفنی با پرخاش و عصبانیت خواهان تکذیب خبر از سوی خود روزنامه شد. پاسخم این بود: "چگونه میتوانم خبری را که خود شاهد آن بودهام تکذیب کنم؟"، لذا گفته شد "اگر وزارت خارجه رسماً تکذیب کند درج خواهد شد". در نهایت، با بازتاب وسیع خبر تهران تایمز در رسانههای جهان و عدم اعتراض بیت رهبری به انعکاس موضع آیت الله خامنهای بعد از دو روز آقای امینزاده از اصرار خود دست برداشت؛ بدین ترتیب برنامهها برای درگیر کردن ایران با افغانستان تحت سلطه طالبان، با موضع علنی رهبری در برابر مصوبه شورای عالی امنیت ملی نقش بر آب شد. البته بعدها مشخص گردید که آفرینندگان جنایت در کنسولگری ایران هیچ ارتباطی با طالبان نداشتند و برنامه درگیر کردن ایران با طالبان توسط آمریکاییها طراحی و از طریق اطلاعات ارتش پاکستان عملیاتی شده بود. با ذکر این روایت هرگز نمیخواهم اشارهای به ارتباطات مثلثگونه داشته باشم، بلکه دستکم شتابزدگی و نداشتن عمق بینش سیاسی در این ماجرا کامل روشن و آشکار است. آیا بازیچه آمریکا شدن ذلت نیست؟
9. مصادیق دیگری که بهطور شفاف در تاریخ بهثبت رسیده بیانگر جنگطلبی دوستانتان در برابر آمریکا، عاری از هر نوع حکمت و درایت است. دکتر ولایتی نمونهای از این تندروی را این گونه روایت میکند: «فضای غالب در مجلس سوم این بود که ما باید به کمک صدام حسین برویم و معتقد بودند که تضاد اصلی ما با عربستان است، نه عراق، بنابراین باید جهت تعارضمان را از عراق بهسمت عربستان برگردانیم. یک روز من را در جلسه رسمی غیرعلنی مجلس خواستند و در گزارشی اعلام کردند موشکهای آمریکا که از خلیج فارس بهسمت عراق شلیک میشود از فضای ایران میگذرد و این تجاوز به فضای ایران است؛ بنابراین باید بدون در نظر گرفتن چیزی وارد جنگ با آمریکا شویم» (گفتوگو با ویژهنامه تداوم آفتاب، روزنامه جام جم، مرداد1387).
البته لازم به یادآوری است برخی نیروهای بدخیم طیف شما مقاصد دیگری را پی میگرفتند که از آن میگذرم، اما شخصیتهای خوشخیم همچون آقایان محتشمیپور، خلخالی، بهزاد نبوی و... رسماً خواهان ورود ایران به جنگ با آمریکا و حمله به اسرائیل شدند، برای نمونه، آقای بهزاد نبوی در اجتماعی از دانشجویان دانشگاه تهران گفت "با وارد نشدن در جنگ با آمریکاییها یک فرصت طلایی برای درگیری با صهیونیستها از دست رفت".
جعفر شیرعلینیا بهنقل از کتاب عباس شادلو در این زمینه مینویسد: «شاید برخی از این موضعگیریها برای تحت فشار قرار دادن رهبری و خود را انقلابیتر نشان دادن از ایشان بود و اثبات این که مشی رهبری همچون امام انقلابی نیست، در این میان احمد آقا که نزد جناح چپ و طرفدارانشان اعتبار زیادی داشت به یاری رهبری و دولت آمد و در اوج درگیریهای لفظی درباره جنگ با آمریکا گفت: "هر کس بگوید اطاعت از امام غیر از اطاعت از آیتالله خامنهای است در خط آمریکاست» (روایتی از زندگی و زمانه آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی، جعفر شیرعلینیا، بهنقل از کتاب تکثرگرایی در جریان اسلامی، صص 350تا235).
تصور این که اگر جایگاه رهبری در قانون اساسی نبود دوستان شما با نوسانات یکصدوهشتاد درجهای خود چه سرنوشتی را برای کشور رقم میزدند بسیار سخت است. حال چگونه با چنین کارنامهای که صرفاً به مصادیقی از آن اشاره شد، جریان خود را دورکننده جنگ از کشور و سایر کنشگران سیاسی را در پی جنگ و تخاصم ترسیم میکنید؟!
10. جناب آقای حجاریان! شما نیز مانند برخی دیگر از نیروهای تندروی اصلاحطلب بهدنبال آشکار و عادی ساختن ارتباطات با دوستانتان در خارج کشورید و تصور میکنید این بر عرض و طول جریان شما خواهد افزود: «زمانی که چنین نیرویی شکل بگیرد و باور شود، میتواند در روابط داخل و خارج گشایشهای بسیاری پدید آورد و امکان کنشهای مشترک از قبیل نامهنگاری، طومار و... را فراهم کند» (روزنامه سازندگی، 6 تیر 98، ص2).
دوستان شما در خارج از کشور همچون محسن سازگارا، اکبر گنجی، محسن مخملباف، محبوبه عباسقلیزاده و... علیرغم رفتارهای بسیار نازل سیاسی همچنین عکس یادگاری گرفتن با بوش پسر نتوانستند اعتماد پیشپاافتادهترین جریانات و گروهها را جلب کنند. تجدید این پیوندها چه افزوده سیاسی، برای شما خواهد داشت؟ شما بهجای دوریجستن از تندرویها و تلاش برای تفاهم با دلسوزان این مرزوبوم در سایر طیفهای سیاسی، در مسیر انزوای بیشتر گام برمیدارید؛ زیرا متأثر از «فضای جهانی» و «رویکردهای موجود» عمل میکنید، نه بر اساس اعتقادی ثابت؛ لذا هر نامه و طوماری بهلحاظ سیاسی وبال گردنتان میشود. آیا شما امروز میتوانید از نامه 127 نفر از دوستانتان در مجلس ششم که رهبری را در برابر گردنکشیهای بوش پسر دعوت به تسلیم میکرد دفاع کنید؟ یادتان نرفته است که در آن نامه نیز جنگ و حمله آمریکا قطعی فرض شده بود. از این نامه حتی آقای دکتر روحانی در کتاب «امنیت ملی و دیپلماسی هستهای» خود ابراز برائت میکند.
چرا راه دوری برویم؛ آیا میتوانید از نامه ماه گذشته 225 تن از دوستانتان در یک مناظره دفاع کنید؟ تصور این که چنین رویکردهایی موقعیت شما را در انتخابات پیشِرو تقویت کند، خطاست؛ خطاهای گذشته را با خطا جبران نتوان کرد.