کد مطلب: 428
تاريخ: يكشنبه ۲۷ تير ۱۳۸۹
منبع: علی شکوهی
درجه: فوري
يادداشت: نقدي بر نقد سليمي¬نمين بر كتاب «اوج دفاع» به قلم علی شکوهی
مطلبی که در ذیل تقدیم می شود پاسخی است از جانب آقای علی شکوهی به نقد آثار آقای هاشمی رفسنجانی که توسط دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران منتشر شده است. دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران ضمن انتشار این مطلب ارسال شده به اطلاع می رساند که جوابیه این مطلب در آینده نزدیک در همین سایت منعکس خواهد شد.
با تشکرروابط عمومی دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران
نقدي بر نقد سليمي نمين بر كتاب «اوج دفاع» به قلم علی شکوهی بخش اول
مقدمه:اخيرا به مناسبتي نقد آقاي سلیمینمین بر كتاب «اوج دفاع» (خاطرات سال 1365 هاشمي رفسنجاني) را خواندم. بهانه اين امر را خود ايشان فراهم كرد. در جلسه¬ دوستانه¬اي كه هرچند گاه يكبار با ايشان داريم، پيام منتقدانه يكي از دوستان را برايشان بازگو كردم كه گفته بود: «آقاي سليمي مسائل جاري كشور را كه جلوي چشممان در جريان است اين گونه به دلخواه مي¬نويسد، حال چگونه مي¬تواند تاريخ ما را به درستي بنويسد». طبعا آقاي سلیمینمین با اين قضاوت مخالف بود و همين امر باب مباحثه¬اي طولاني را در آن جلسه باز كرد. در نهايت قرار شد من كتاب «اوج دفاع» آقاي هاشمي و نقد آقاي سلیمینمین بر اين كتاب را به همراه كتاب «ماجراي مك فارلين» نوشته محسن هاشمي و حبيب¬الله حميدي را بخوانم و بعد با يكديگر در اين باره صحبت كنيم. پس از مطالعه اين كتابها، يقين كردم كه حق با همان دوستي است كه آن پيام منتقدانه را داده بود و به تاريخ¬نويسي سلیمینمین به عنوان يك تاريخ¬نويسي دلبخواه، اعتراض داشت. اين گونه شد كه بنده وارد اين ماجرا شدم و كارم به نوشتن اين نقد در شيوه تاريخ¬نويسي سلیمینمین كشيد. طبعا اين نقد را نبايد دفاع از همه عملكردهاي آقاي هاشمي رفسنجاني تفسير كرد زيرا در گذشته بارها و بارها، خودم به نقد عملكردها و مواضع اين چهره مطرح انقلاب اسلامي پرداخته بودم و البته هميشه اين قدر انصاف داشته¬ام كه عليرغم وارد دانستن آن نقدها، بزرگي ايشان را انكار نكنم.آقاي سلیمینمین در نقد خود بر كتاب خاطرات سال 1365 آقاي هاشمي رفسنجاني به دو موضوع اصلي پرداخته است. اول جنگ تحميلي و دوم ماجراي مك فارلين. ما نيز در نقد نظرات ايشان، حول همين دو محور متمركز مي¬شويم.
الف: جنگ تحميليپيش از ورود به اين مقوله، ابتدا ضروري است تصوير كلي از وضعيت دفاع مقدس ترسيم شود زيرا در اين نوشته، بارها و بارها به اين تصوير كلي مراجعه خواهيم كرد.در سال 1359 وقتي عراق جنگ را بر ايران تحميل كرد، هيچ كس تصور نميكرد كه اين جنگ ناخواسته، 8 سال دوام آورد. مسوولان دولت عراق به يك پيروزي سريع ميانديشيدند و دلايل اين امر از زبان طارق عزيز معاون صدام اينگونه بيان شده بود: «كشوري كه در ميان ابرقدرتها، متحدي ندارد و فاقد ارتش و نيروي مسلح قدرتمند است و در درون حكومت هم داراي انسجام نيست، محكوم به شكست است».به گمان صدام، زمان شروع جنگ بسيار مناسب بود چون ما همزمان با ابرقدرتهايي چون آمريكا و شوروي و چين و فرانسه و... مشكل داشتيم و بر عكس دولت عراق با اكثر آنها داراي روابط استراتژيك و قراردادهاي نظامي بود. همچنين پس از پيروزي انقلاب، ارتش شاهنشاهي از هم فروپاشيده بود و بسياري از سران آن اعدام يا متواري شده و برخي از بقاياي آن هم در همان سال در كودتاي نوژه مشاركت داشته و دستگير شده بودند و طبعا باقيمانده ارتش هم روحيه و تجهيزات و آمادگي يك جنگ تمامعيار آن هم با يكي از قويترين ارتشهاي منطقه را نداشت. ساختار تشكيلاتي و تجهيزاتي و آموزشي ارتش، وابسته به آمريكا بود و به همگام آغاز جنگ، ما در اوج تضاد با اين اين كشور قرار داشتيم و در حال چانهزني در قضيه گروگانهاي لانه جاسوسي بوديم، از سوي ديگر، هنوز سپاه و بسيج در حدي رشد نكرده بودند كه بتوانند فراتر از غائلههاي ضدانقلاب، وارد مساله مهمي همچون جنگ تحميلي شوند و آنچه امروز از تواناييهاي اين دو نهاد انقلابي مشاهده ميكنيم، حاصل تجارت دوران دفاع مقدس و پس از آن است.نكته سوم نيز به اختلافات داخلي درون حاكميت باز ميگردد كه در حد خود، ميتوانست به تضعيف دفاع مقدس بينجامد. بنيصدر رئيسجمهور كشوري بود كه هنوز تمامي نهادهاي خود را شكل نداده بود و او نيز در تنور اختلافاتش با ديگر نيروهاي انقلاب ميدميد و روبهروي مجلس ميايستاد و به كمك منافقين و ليبرالهاي و جريانهاي ديگر، دائما كشور را متشنج نشان ميداد. با چنين برداشتي نسبتا واقعي از وضعيت جمهوري اسلامي، عراق وارد جنگ شد و پيروزي سريع ارتش خود را انتظار داشت. خيلي طول نكشيد كه عناصر ايمان اسلامي و فداكاري انقلابي و حس وطنخواهي وارد صحنه شد و حماسههاي عظيمي را در جنگ خلق كرد و اميد صدام به پيروزي را به ياس مبدل ساخت. از سوي ديگر، ايران با اتخاذ تدابيري از جمله تهيه سلاح از كشورهاي ديگر و بازار آزاد و نيز ساخت بخشي از سلاحها در داخل، بتدريج توانست تا حدودي نيازهاي تسليحاتي خود را تامين كرده و آمادگي رزمي و سازماني ارتش را بازسازي و سازمان نظامي سپاه و بسيج را ايجاد كند و گسترش دهد. اختلافات داخلي هم پس از حوادث سال 60 و فرار بنيصدر و منافقين، كاهش يافت و حكومت به وسيله نيروهاي وفادار به امام و خط امام، نسبتا مسنجم شد. اين همه باعث شد كه خواب خوش صدام براي پيروزي در كوتاهمدت، به كابوس تبديل شود و بر همگان مشخص شود كه صدام قادر به شكست جمهوري اسلامي و پيروزي در جنگ نيست. نكته مهم و قابل تامل اين است كه همه تمهيدات ما براي تامين نيروي انساني و تجهيزات نظامي و منابع مالي در دفاع مقدس، تنها توانست ما را در حد پيروز نشدن ارتش عراق به پيش ببرد و كسب پيروزي نظامي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي در مقابل ارتش عراق، نياز به زمينههاي ديگري داشت. به تعبير ديگر، ما در حدي كه بتوانيم مانع پيروزي صدام در تجاوز به ايران بشويم، كامياب بودهايم اما كسب پيروزي نظامي قاطع كه شكست عراق را به همراه داشته باشد، ميسر نشد و دليل آن را بايد در استراتژي حمايت همهجانبه غرب و شرق و دولتهاي عربي منطقه از عراق جستجو كرد. هم شوروي و هم آمريكا، هم اروپا با محوريت انگليس و فرانسه و آلمان و هم چين و ژاپن و هم بسياري از كشورهاي منطقه از جمله مصر و عربستان و كويت و ديگر كشورهاي عربي، بر اين باور بودند كه پيروزي جمهوري اسلامي در جنگ عليه صدام، توازن منطقهاي را به سود جمهوري اسلامي بههم خواهد زد و به هر قيمتي بايد از آن جلوگيري كرد. مطابق اين استراتژي، حمايت همهجانبه از صدام و ارتش عراق در دستور كار اين دولتها قرار گرفت. ممكن است اين سوال به ذهن بيايد كه مگر در مرحله نخست جنگ، يعني مرحله پيروزيهاي نظامي عراق در جنگ، اين دولتها از عراق حمايت نميكردند؟ چرا، اما اين حمايتها اساسا قابل مقايسه با مرحله دوم جنگ يعني مرحله پيروزيهاي نظامي جمهوري اسلامي نيست. در مرحله نخست، برخي از اين دولتها در حد حمايت محدود سياسي، مالي و تسليحاتي، وارد عرصه شدند ولي بسياري از اين دولتها تابع استراتژي «اين جنگ نبايد برندهاي داشته باشد» بودند چرا كه به صدام اعتماد نداشتند و «عراق پيروز» را نميخواستند. البته دشمني آنها با ايران و منافع درازمدتي كه از شكست يا تضعيف جمهوري اسلامي براي خود فرض كرده بودند، مانع از آن ميشد كه به نفع جمهوري اسلامي عمل كنند اما چندان اقدام قابل توجهي هم در حمايت از عراق صورت نميدادند. با آغاز پيروزيهاي ايران در جنگ و احتمال شكست عراق، شرايط دگرگون شد و همه كشورهاي فوقالذكر براي جلوگيري از شكلگيري «ايران پيروز» وارد معركه شدند و به اشكال گوناگون در كنار صدام قرار گرفتند. كمكهاي تسليحاتي، موشكي، شيميايي، نقشههاي هوايي، كمكهاي مالي بلاعوض، حمايتهاي سياسي و تبليغاتي اين دولتها به عراق را ميتوان در سياههاي بلند صورتبندي كرد و اين در حالي است كه سهم ايران در مقابل، ليست بلند بالايي از تحريمها و محاصرههاي اقتصادي و تسليحاتي بود. براي ارزيابي وضعيت جنگ در سال 1365 بايد به نكات زير توجه كرد كه برخي از اين موارد به تمامي دوران دفاع مقدس قابل تعميم است و برخي اختصاص به اين سال دارد:- نداشتن امكانات نظامي، تسليحاتي، تداركاتي و مهندسي كافي براي حفظ جبهه¬ها در مقابل حملات ارتش عراق و نيز حمله متقابل به دشمن- عدم فروش سلاح به ايران از سوي كشورهاي مختلف و محاصره تسليحاتي ايران و بستن تمامي راه¬هاي مخفي و قاچاق تهيه سلاح و برخورد با اتباع كشورهاي مختلف كه با چند واسطه براي ايران سلاح تهيه مي¬كردند.- كمك مالي و تسليحاتي و اطلاعاتي كشورهاي غربي از جمله فرانسه و آمريكا و آلمان و نيز شوروي سابق و نيز اكثر كشورهاي عربي به صدام در مقابل ايران- استفاده گسترده عراق از سلاحهاي شيميايي در جبهه¬ها و حتي برخي از شهرها و در مقابل تحريم ايران حتي در حد تهيه تجهيزات دفاعي در مقابل سلاح شيميايي- كاهش بهاي نفت در سطح جهاني و كاهش درآمد ارزي و ريالي دولت - حمله عراق به بنادر و جزاير نفتي ايران براي جلوگيري از صدور نفت و زدن نفتكش¬هاي ايراني براي از دست رفتن درآمد حاصل از فروش نفت و از دست رفتن توان نظامي و اقتصادي كشور- بمباران شهرها، حمله به قطارهاي مسافربري و نظامي، حمله به هواپيماها و ... - استقراض دولت ايران از بانك مركزي و در واقع چاپ پول بدون پشتوانه براي تامين مخارج جنگ و اداره كشور- اختلاف ميان ارتش و سپاه بر سر استفاده از امكانات محدود موجود كشور و نيز تفاوت سليقه در ميان فرماندهان ارتش و سپاه- كمبود نيروي انساني رزمنده در جبهه¬ها حتي در حد تامين پدافند تمام خطوط گسترده دفاعي و نيز براي انجام عمليات نظامي گسترده در داخل خاك عراق- شكستهاي پياپي نظامي در جبهه¬ها به دليل برتري نظامي عراق و ضعف نظامي ايرانخلاصه آن كه «قصه مظلوميت ما در جنگ، قصه سگهاي رها و سنگهاي بسته بود» (عنوان مقالهاي مفصل كه پس از قبول قطعنامه 598 در كيهان هوايي نوشتم).اين موارد كلي را برشمرديم تا در بررسي نظرات آقاي سليمينمين، نيازي به تكرار اين واقعيتهاي مسلم دفاع مقدس نباشد و اينگونه تصور نشود كه ما در دوران دفاع مقدس، امكان پيروزي نظامي داشتيم ولي به دليل كوتاهي برخي از مسوولان، پيروز نشديم. با ذكر اين موارد به سراغ بررسي نظرات آقاي سليمينمين در نقد كتاب «اوج دفاع» (خاطرات سال 65 آيتالله هاشميرفسنجاني) ميرويم.
تعارض دو استراتژي؟!سلیمینمین مي¬نويسد: «بايد ديد شعار «ختم جنگ با يك پيروزي» چگونه جايگاهي در كنار شعار محوري جنگ يافت و چرا با وجود همه امكانات مادي كه در اين سال تدارك ديده شد، توفيق چنداني به دست نيامد. ... اين شعار حاشيهاي بعدها در واداشتن رهبري انقلاب به پذيرش قطعنامه 598 سازمان ملل نقش اساسي داشت ...» (ص 55) وي همچنين مي¬نويسد: «پيروزيهاي چشمگير و اعجابانگيز نيروهاي مردمي مجتمع شده در سپاه بعد از عزل آقاي بنيصدر (ناشی از) اعتقاد راسخ آنان به استراتژي دفاعي ترسيم شده از سوي امام بود و لاغير. به طور قطع در سال 60 و 61، سپاه از نظر توان لجستيك بسيار فقير بود، اما در برابر پيشرفتهترين ارتش زرهي منطقه ايستاد و حتي برآن فائق آمد. بايد ديد چه عواملي موجب شد كه ناكاميهاي جدي در سال 65 رقم بخورد... آيا طرح بحثهايي در جمع فرماندهان در مورد تعيين سرنوشت جنگ در پاي ميز مذاكرات سياسيون در اين زمينه تأثيرگذار نبوده است؟ آيا نميتوان تصور كرد توجه فرماندهان نظامي به اين مسئله كه سياسيون با حاصل تلاش آنها چه خواهند كرد، آنها را به وادي معادلات پشت جبهه سوق داده باشد؟ ... بدون ترديد اعلام پيش از موعد اين موضوع به فرماندهان نظامي كه بنا داريم در آينده جنگ را از طريق سياسي و مذاكره خاتمه دهيم يك نتيجه بيشتر نخواهد داشت و آن تضعيف روحيه دفاعي خواهد بود. (ص 56)آقاي سليمينمين تلاش ميكند استراتژي «جنگ جنگ تا يك پيروزي» را كه از سوي آقاي هاشمي رفسنجاني و برخي مسئولان نظام مطرح شده بود، در تعارض و تضاد با استراتژي «جنگ جنگ تا پيروزي» جلوه دهد و همين امر را دليل ناكامي جمهوري اسلامي در كسب پيروزي نظامي در جنگ معرفي مي¬كند تا از اين طريق، بهانهاي براي حمله به آقاي هاشمي فراهم شود اما چنين به نظر ميرسد كه اصلا تعارض عيني و عملي در پيگيري اهداف اين دو استراتژي، وجود ندارد. در اينباره ذكر توضيحاتي ضروري است: اول: تفاوت سياستهاي اعمالي و سياستهاي اعلاميهميشه بين «سياستهاي اعمالي» با «سياستهاي اعلامي»، فاصلهاي جدي وجود دارد. در بيان سياستهاي اعلامي، هدفهاي بلند و آرماني به منظور تعيين چشماندازهاي كلان و نقش تهييجكننده آنها، مدنظر است كه به شعارهاي كوتاه و كوبنده و بيانگر عزم جزم يك ملت يا حكومت تبديل ميشود. گاهي هم جنبه پاسخگويي به مخالفان را دارد و نهراسيدن نظام از تهديدها را بيان ميكند. مثلا حضرت امام در پاسخ به كساني كه به شعار «جنگ جنگ تا پيروزي» اعتراض ميكردند چنين پاسخ داده بودند كه ما در اسلام آنقدر بايد بجنگيم كه كل فتنهها در جهان، محو و دين تماما براي خدا شود و براساس همين سخن، شعار «جنگ جنگ تا دفع فتنه در جهان» طراحي شد. معلوم است كه اين شعار، صرفا جنبه تهييجي دارد و عليه مخالفان جنگ طراحي شده است و الا در مقام اعمال، قرار نبود تا پيروزي كامل نظامي بر عراق يا تا رفع فتنه از جهان، بجنگيم. البته مردم ما از امام خميني يك برداشت قدسي داشتند و براي تحقق نظر ايشان، فداكاري مي¬كردند اما مسئولان كشور آن هم در حد سران قوا، به واقعيتها هم توجه مي¬كردند و مي¬دانستند كه در سياستهاي اعمالي، ما تابع شرايط و امكانات و واقعيتها هستيم و چه بسا به پيروزي مقطعي در سطحي پايينتر هم رضايت دهيم و با توجه به مصالح جاري و روز كشور، تصميم بگيريم همانگونه كه گرفتيم. شعارهايي چون «براي فتح كربلا پيش به سوي جبههها» يا «راه قدس از كربلا ميگذرد» و مواردي از اين دست، تماما با هدف تهييج رزمندگان و تقويت روحيه آنان طراحي شده بودند و صرفا «فتح نظامي» را مد نظر نداشتند. در واقع اكثر سياستمداران و رهبران جمهوري اسلامي واقف بودند كه قرار نيست اين جنگ تا فتح نظامي كربلا و نجف و بغداد و از آنجا تا رهايي قدس و سپس تا رفع فتنه از عالم ادامه يابد. آنان به صورت واقعبينانه و متناسب با امكانات و مقدورات به دستاوردهاي نظامي دفاع مقدس، چشم اميد دوخته بودند. در عين حال در سياستهاي اعلامي، به طراحي شعارهايي مبادرت شد كه ايستادگي و مقاومت ملت تا كسب پيروزي كامل در جنگ را القا كند و نقش تهييجي بالايي داشته باشد و روحيه رزمندگان را مضاعف سازد. دوم: كسب پيروزي نه صرفا پيروزي نظامي«شعار جنگ جنگ تا پيروزي» شعار مقاومت و ايستادگي ملت ايران و تسليم نشدن به خواستههاي دشمن بوده و استراتژي كلان نظام در مقابل متجاوز را ترسيم ميكرد اما صرفا «پيروزي نظامي» از آن اراده نميشد. هدف ما فتح بغداد و سلطه نظامي بر عراق نبود بلكه وادار كردن دنيا به پذيرش خواستههاي جمهوري اسلامي مبني بر تخليه مناطق اشغالي ايران از سوي ارتش عراق، تعيين متجاوز و محاكمه آن از سوي نهادهاي بينالمللي و جبران خسارات وارده به كشور بود. طبعا ما تحقق اين خواستهها را پيروزي تلقي ميكرديم و براي آن ميجنگيديم اما اگر احتمال دستيابي به اين اهداف از طريق صرف سياسي وجود داشت ــ كه نداشت ــ در آن صورت فرصت مذاكرات سياسي را از دست نميداديم همانگونه كه اگر از طريق صرف نظامي، قابل وصول بود ــ و بعدها معلوم شد كه نيست ــ بايد اقدام نظامي ميكرديم كه كرديم. البته مناسبترين روش، پيگيري همزمان اقدامات نظامي و مذاكرات سياسي بود كه در دستور كار جمهوري اسلامي قرار گرفت و در هر دو زمينه در حد مقدورات و امكانات و بسترهاي موجود، عمل شد. با اين حساب، هم «جنگ» را نبايد در تعارض با مذاكرات سياسي و تلاشهاي ديپلماتيك معنا كرد و هم «پيروزي» را نبايد صرفا غلبه نظامي دانست. به همين دليل است كه استراتژي سياسيون در زمينه «كسب يك پيروزي نظامي قاطع براي يافتن دست برتر در مذاكرات احتمالي پيش روي»، هيچ تعارضي با استراتژي اصلي «جنگ جنگ تا پيروزي» ندارد و معناي آن كوتاه آمدن از هدف كسب پيروزي در جنگ نبود. سوم: دو استراتژي قابل جمعبحث مربوط به كسب يك پيروزي قاطع نظامي و استفاده از دستاوردهاي آن در مذاكرات سياسي، در سال 62 و در روز قبل از شروع عمليات خيبر، دو بار از سوي آقاي هاشميرفسنجاني در جلسه فرماندهان ستادي و عملياتي ارتش و سپاه مطرح شد. آقاي هاشمي در تبيين اهميت عمليات خيبر و براي تشجيع فرماندهان و اين كه اين عمليات بسيار سرنوشتساز است و ميتواند بزرگترين اهرم فشار براي تسليم شدن عراق به خواسته¬هاي ايران را فراهم كند، به طرح اين ديدگاه پرداخت: «براي اولين بار، بحث مهمي را با آنها در ميان گذاشتم كه عكسالعملهاي متفاوتي داشت؛ بعضي پسنديدند و بعضي نپسنديدند. گفتم، نظر من و بعضي از مسئولان رده بالاي نظام اين است كه اگر يك عمليات موفق در داخل خاك عراق انجام دهيم و منطقهاي از دشمن را تصرف نماييم كه با آن بشود بعد از [پذيرش] آتشبس، بر عراق فشار آوريم و حقمان را بگيريم، بايد با آتشبس موافقت شود. اين منطقه ميتواند همان باشد و چون هنوز چيزي در دست نداريم، مناسب نيست ولي اگر اين هدف تامين شود، قابل طرح با امام است. آنها كه مخالف بودند، گفتند شعار «جنگ جنگ تا پيروزي» يا «جنگ جنگ تا دفع فتنه از جهان» تبديل به «جنگ جنگ تا يك پيروزي» شده و گفتند اظهار اين نظر، ممكن است باعث دلسردي رزمندگاني شود كه براي رسيدن به كربلا و قدس ميجنگند. موافقان هم خوشحال شدند.» (آرامش و چالش، كارنامه و خاطرات سال 62 هاشميرفسنجاني، به اهتمام مهدي هاشمي، نشر معارف انقلاب، سال 1381، صص 2-501) آقاي سلیمینمین در نقل همين فراز از كتاب آقاي هاشمي رفسنجاني، به تقطيع جملات ميپردازد و هم زمان و شرايط طرح اين موضوع را حذف ميكند و هم خوشحالي جمعي از فرماندهان را نميآورد تا القا كند كه اين نظرات با استقبال فرماندهان سپاه و ارتش مواجه نشده است. نكته ديگر اين كه اين نظر، تنها متعلق به آقاي هاشمي رفسنجاني نبود و همانگونه كه در فراز فوق آمده، هاشمي ميگويد «من و بعضي از مسئولان رده بالاي نظام» اين عقيده را داريم. اين مسئولان رده بالاي نظام چه كساني هستند؟ چنين به نظر ميرسد كه در سطح سران سه قوه اين ديدگاه پذيرفته شده بود كه بايد جنگ را از موضع قدرت به پايان برد و آقاي هاشمي رفسنجاني همين ديدگاه را بيان كرده است.پس از آن هرگز اين موضوع در جمع رزمندگان مطرح نشد زيرا در عمل مورد قبول همگان قرار گرفت و اگر هم كساني آن را نپذيرفته بودند ولي تعارضي هم ميان آن استراتژي با شعار «جنگ جنگ تا پيروزي» نميديدند. در واقع همگان قبول داشتند كه خواه «كسب يك پيروزي بزرگ نظامي» و بعد مذاكره مدنظر باشد و خواه «تداوم جنگ تا پيروزي كامل نظامي» مورد توجه قرار گيرد، چارهاي نداريم جز اينكه مرحله اول يعني يك پيروزي بزرگ نظامي را طي كنيم. در واقع فرماندهان نظامي اعم از ارتشي و سپاهي، اين دو استراتژي را قابل جمع ميدانستند و اولي را مقدمه واجب تحقق دومي تلقي ميكردند اما مشكل اين بود كه ما در كسب يك پيروزي بزرگ هم مشكل داشتيم و تلاش چندين باره ارتش اسلام در عمليات رمضان، خيبر، بدر، كربلاي 4 و كربلاي 5 به دلايلي كه قبلا برشمرديم، ناكام ماند. دكتر محسن رضايي فرمانده وقت سپاه پاسداران، نه تنها اين دو استراتژي را قابل جمع ميدانست بلكه معتقد بود كه سياسيون در استفاده از فرصتهاي ايجاد شده پس از چند عمليات موفق ارتش اسلام، كوتاهي كردند و بايد بهتر از اين، از دستاوردهاي اين گونه عمليات موفق در عرصه ديپلماسي بهره ميگرفتند. رضايي ميگويد: «جنگ را طوري برنامهريزي كرده بوديم كه نظر سياسيون و حضرت امام در يك راستا قرار بگيرد. بنابراين ما عمليات را طوري طراحي ميكرديم كه در آن هم صلح شرافتمندانه باشد و هم سقوط صدام. تصميم ما اين بود كه اگر آقايان در بين راه اين صلح شرافتمندانه را به دست آوردند كه هيچ، وگرنه ما جنگ را تا سقوط صدام ادامه ميدهيم. بنابراين طراحي به اين صورت بود كه ما جنگ را از نقاطي عبور دهيم كه امكان صلح قبل از سقوط صدام وجود داشته باشد و مجبور نباشيم يك جنگ تمام عيار را تا پايان ادامه دهيم و اگر امكاني براي صلح هست، به وجود آيد، لذا عمليات فاو براي همين انجام شد اما ديپلماسي كشور از آن استفاده نكرد ... جنگ يا بايد از طريق صلح تمام ميشد يا از طريق سقوط صدام كه ما هر دو را در يك مسير قرار داده بوديم». (مصاحبه با خبرگزاري فارس، اول مهر 1387)وقتي كسب يك پيروزي بزرگ با توجه به حمايت همه¬جانبه شرق و غرب و اعراب از صدام از سويي و محاصره كامل جمهوري اسلامي در ابعاد گوناگون، ميسر نشد معلوم نيست چرا آقاي سليمينمين و برخي ديگر، بر تداوم جنگ تا پيروزي كامل نظامي تاكيد ميكنند. اين اعتراض وقتي موضوعيت مييابد كه ما گام اول را برداشته باشيم و در برداشتن گامهاي بعدي، دچار ترديد شده باشيم اما واقعيت 8 ساله جنگ تحميلي نشان داد كه ما در مرحله دوم جنگ و براي وادار كردن دنيا به پذيرش نظرات جمهوري اسلامي، نتوانستيم مثلا در حد جدا كردن بصره از كليت عراق و قطع ارتباط دريايي اين كشور، به يك پيروزي بزرگ دست يابيم. چهارم: ناممكن بودن پيروزي نظاميطرح این شعار چه نقشی در واداشتن رهبری انقلاب به پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت داشته است؟ اصلیترین دلیلتراشی آقای سلیمینمین این است که طرح این شعار باعث تضعیف روحیه دفاعی رزمندگان شده و فرماندهان را به وادی معادلات پشت جبهه سوق داده و آنها را نسبت به وظیفهشان دچار تردید کرده است. این سخن یک ادعای بیمصداق است و هرگز چنین تردیدی در جبهه در میان رزمندگان و فرماندهان ایجاد نشد كه اگر مي¬شد بايد در جايي انعكاس مي¬يافت. آقای سلیمینمین به گونهای سخن میگوید که گویی امکان پیروزی ایران در مرحله دوم دفاع مقدس یعنی شکست ارتش عراق در داخل خاک آن کشور وجود داشت و ما امکانات و تجهیزات کافی و نیروی انسانی بیشتر و حمایت بینالمللی و منطقهای لازم را در اختیار داشتیم و عراق هم از همه این امکانات محروم بود. واقعیت درست معکوس است یعنی کشور ما به دلیل همه محدودیتهایی که قبلا برشمردیم، امکان کسب پیروزی و تداوم جنگ را نداشت و این در حالی بود که پس از فتح خرمشهر، ما در داخل خاک عراق میجنگیدیم و طبعا در این شرایط، سربازان ارتش عراق با انگیزه بیشتری میجنگیدند و دفاع از سرزمین و خاک عراق، انگیزه کافی را به سربازان صدام میداد. در مقابل، در هنگام جنگیدن در داخل خاک عراق، نمیتوان همان حد از انگیزه جنگیدن را از سربازان و رزمندگان ایران انتظار داشت که در دفاع از خاک ایران در مقابل تجاوز عراق و برای بیرون راندن ارتش متجاوز از کشور از خود نشان میدادند. نکته مهمتر این است که مگر سرنوشت یک جنگ را فقط انگیزه و روحیه رزمندگان تعیین میکند که با فرض تضعیف روحیه دفاعی سربازان، شکست نظامی یک کشور رقم بخورد؟ رزمندگان اسلام در قریب به اتفاق مراحل دفاع مقدس، از انگیزه بالایی برخوردار بودند اما شکستهای متعددي را در مقابل ارتش بعثی تجربه کردند که ناشی از دیگر عوامل دخیل در سرنوشت جنگ بوده است. ما در طول جنگ در طی حدود 400 بار اقدام نظامی ارتش عراق در استفاده از سلاح شیمیایی، حدود 120 هزار شهید و مجروح شیمیایی داشتیم. آیا روحیه رزمندگان توانست آنها را از گزند این سلاح مرگبار حفظ کند و آیا میتوان انکار کرد که یکی از دلایل جدی شکست رزمندگان در جبههها، استفاده گسترده ارتش عراق از سلاح شیمیایی بوده است؟ مگر میتوان حمایتهای تسلیحاتی شرق و غرب از صدام را در سرنوشت جنگ بیتاثیر قلمداد کرد؟ مگر محاصره و تحریم جمهوری اسلامی و ضعف تسلیحاتی ارتش و سپاه ایران را میتوان نادیده انگاشت؟ مگر فراموش کردیم که وقتی ما برای تامین منابع مالی مورد نیاز کشور، پول بدون پشتوانه چاپ میکردیم، شیوخ عرب، میلیاردها دلار کمک بلاعوض در اختیار صدام قرار میدادند و بنیه نظامی و اقتصادی عراق را تجهیز میکردند؟ مگر یادمان رفته که در سال پایان جنگ، تعداد لشکرها و تیپهای عراق نسبت به آغاز حمله به ایران، چندین برابر شده بودند در حالی که ما در تامین نیروی انسانی لازم حتی در حد پدافند تمام خطوط مرزی، مشکل داشتیم؟ سرنوشت جنگ را تمامی این عوامل با هم تعیین میکنند و نه تنها روحیه رزمندگان. پنجم: همه جنگ، روحيه نيستنکته قابل تامل اين است كه دستاوردهای ارتش اسلام در مرحله اول جنگ یعنی به هنگام حضور ارتش عراق در خاک ایران را نباید با مرحله دوم جنگ یعنی حضور ما در داخل خاک عراق مقایسه کرد. در مرحله اول، ارتش عراق از سلاحهای متعارف استفاده میکرد و ما قادر بودیم کمبودهای خود را به شکلی جبران و فاصله موجود در امکانات و تسلیحات و تجهیزات را با توسل به عواملی چون ایمان اسلامی، روحیه انقلابی و عرق وطندوستی پر کنیم. در واقع، در مرحله اول، آزادسازی مناطق اشغالی به اندازه کافی، روحیهبخش بود و میشد با تکیه بر امکانات محدود داخلی، بر عراق دارای ارتش قدرتمند كه در خارج از خاك خودش و طبعا با انگيزه ضعيف¬تري مي¬جنگيد، غالب شد اما در مرحله دوم جنگ، نه عراق همان عراق اول جنگ بود و نه ما از همان امکانات و همان میزان نیروی انسانی و همان انگیزه بالای رزمندگان، برخوردار بودیم. غالبا این گونه است که رزمندگان یک کشور در دفاع از خاک و حیثیت و ملت خود در مقابل دشمن متجاوز، دارای انگیزه بیشتری هستند ولی همان حد از روحیه و انگیزه را در هنگام اشغال یک سرزمین دیگر از خود نشان نمیدهند و حتي اگر در ابتدا، خيلي پرشور وارد سرزمين ديگر شوند اما بتدريج اين شور فرو مي¬نشيند و سئوالات زيادي در ذهن پديد مي¬آيد و انگيزه¬ها ضعيف مي¬شود. این امر را در مرحله پس از قبول قطعنامه 598 از سوی ایران و به هنگام پیشروی مجدد ارتش عراق به داخل خاک ایران و رسیدن آنها به نزدیکی اهواز هم شاهد بودیم. در آن شرایط، بار دیگر حضور گسترده مردم در جبههها اتفاق افتاد و در مقابل، فرار ارتش عراق از مقابل رزمندگان تا حد مرزی عراق شکل گرفت و این درحالی است که تا قبل از پیشروی مجدد ارتش عراق به داخل خاک ایران، ما از کمبود نیروی انسانی در جبههها رنج میبردیم و در مقابل، ارتش عراق هم با انگیزه بیشتری میجنگید.تجربه دفاع مقدس نشان داد که اگر بالاترین حد از روحیه و انگیزه را هم داشته باشیم اما از نظر تجهیزات و امکانات و پشتوانههای مالی، تفاوت بسیار زیادی بین ما و خصم وجود داشته باشد، کسب پیروزی و غلبه بر دشمن، دشوار و حتی ناممکن است. روحیه تنها یک عامل مهم و موثر بر سرنوشت جنگ است نه تمامی آن.
سياست¬بازي هاشمي؟!سلیمینمین در نقد ميرحسين موسوي نقبي هم به جريان قبول قطعنامه 598 مي¬زند و درباره اتمام غيرنظامي جنگ مي¬گويد: «ميرحسين موسوي اگر چه شخصيتي سياسي است اما ثابت كرده است كه تاكنون در تاريخ سياسي زندگي¬اش دو بار فريب هاشمي را خورده است. يكي در زمان اتمام جنگ كه وي با اتمام جنگ تحميلي مخالف بود ولي با سياست¬بازي هاشمي، نامه¬اي مبني بر عدم توان دولت در تامين نيازهاي جنگ به هاشمي داد كه باعث اتمام غيرنظامي جنگ شد. بار دوم ...». (سخنراني در دانشگاه چمران اهواز، 24 آبان 88، خبرگزاري فارس)اين سخن آقاي سلیمینمین، پرسشهاي زيادي را به ذهن مي¬آورد:- آيا آقاي سلیمینمین معتقد است كه دولت توان تامين نيازهاي جنگ را داشت ولي به دليل سياست¬بازي هاشمي، ميرحسين موسوي فريب خورد و نامه¬اي خلاف واقع به امام نوشت؟- آيا ايشان معتقد است كه دولت موسوي توان تامين نيازهاي جنگ را نداشت اما اين امر بايد از امام پنهان مي¬ماند و موسوي نبايد اين واقعيت را به امام منتقل مي¬كرد؟- آيا آقاي سلیمینمین معتقد است كه دولت توان تامين نيازهاي جنگ را نداشت اما عليرغم اين ناتواني، ما همچنان بايد مي¬جنگيديم؟- آيا به گمان سلیمینمین، هاشمي رفسنجاني به عنوان جانشين فرمانده كل قوا و مسئول جنگ، نبايد از مسئولان اقتصادي، سياسي و نظامي كشور، تقاضاي گزارش وضعيت مي¬كرد و بايد آن گزارشها را از ترس اتهامات امروز مبني بر «سياست¬باز بودن»، از امام پنهان مي¬كرد؟- آيا آقاي سلیمینمین معتقدند كه اتمام جنگ به شكل نظامي ميسر بود اما مسئولان نظام و امام خميني با قبول قطعنامه، راهي ديگر در پيش گرفتند كه خلاف مصلحت بود؟ - آيا آقاي سلیمینمین معتقد است كه سرنوشت جنگ را تنها يك نفر تعيين كرد و ديگران اعم از امام خميني، دولت، سران قوا، شوراي عالي دفاع، فرماندهان ارتش و سپاه، مجلس و ...، نقش و تاثيري در اين تصميمات نداشته¬اند؟- صريح¬تر بپرسيم آيا آقاي سلیمینمین معتقد است كه امام خميني هم فريب سياست¬بازي هاشمي رفسنجاني را خورد و با اين كه با اتمام جنگ تحميلي مخالف بود اما قطعنامه را قبول كرد و باعث اتمام غيرنظامي جنگ شد؟آقاي سلیمینمین و برخي از افراد ديگر كه اين روزها با هدف سياسي، به فرماندهان نظامي و مسئولان سياسي دوران جنگ تحميلي حمله مي¬كنند و آنان را به خاطر ارزيابي درست شرايط و ارائه شجاعانه پيشنهاد قبول قطعنامه، مي¬نوازند، در واقع و به صورت تصريح نشده، به همين نكته آخر اعتقاد دارند كه امام هم در زمين هاشمي رفسنجاني بازي كرد و به تعبيري، فريب او را خورد اما جرئت بيان اين نكته را ندارند. البته ممكن است بگويند كه وضع امام فرق مي¬كند چون ايشان وقتي ببينند كه اطرافيان و مسئولان قادر به تامين نظر ايشان نيستند، چاره¬اي ندارند جز اين كه مصلحت¬انديشانه¬ترين تصميم را با توجه به شرايط اخذ كنند و ايشان هم چنين كردند. اگر اين چنين باشد چرا نبايد همين حق را براي مسئولان و فرماندهان قائل بود كه با توجه به كمبودها و نبود امكانات، آنها نيز مصلحت¬انديشي كرده و براي حفظ انقلاب و كشور، پيشنهاد قبول قطعنامه را مطرح كنند كه در آن شرايط، يك تدبير مناسب براي پايان شرافتمندانه جنگ بود و امام خميني هم بر اين تدبير صحه گذاشتند؟ مگر امام خميني آنان را دلسوز كشور و مردم نمي¬دانست؟ مگر اين افراد فاقد فهم سياسي و درك شرايط بودند؟ چرا مي¬گوييد اين مسئولان حتي با احتمال جدي شكست نظامي جمهوري اسلامي و به خطر افتادن اصل انقلاب، نبايد نظر خود را با امام در ميان مي¬گذاشتند؟ مگر امام خميني علم غيب داشتند و با روشي غير از مشورت با اطرافيان و افراد مورد اعتماد خود و سنجش شرايط و مصلحت¬انديشي براي نظام و كشور و مردم تصميم¬ مي¬گرفتند؟آقاي هاشمي رفسنجاني نه تنها سياسي¬كاري نكرد بلكه پس از مشورت با مسئولان نظام و سران قوا و فرماندهان دفاع مقدس و گرفتن گزارشهاي دقيق از وضعيت اقتصادي و مالي و نظامي كشور، به سراغ امام راحل رفت و به نمايندگي از مسئولان جمهوري اسلامي، شرايط جنگ را براي ايشان تبيين كرد و منتظر تصميم¬گيري امام ماند و براي حفظ شان رهبري، حاضر به قبول مسئوليت پايان جنگ شد. در اين باره سردار شمخاني در برنامه تلويزيوني «ديروز، امروز، فردا» به مناسبت سالگرد فتح خرمشهر (دوم خرداد 1389) چنين گفته است: «ببينيد! آقاي هاشمي به امام گفت اجازه بدهيد جنگ را من اعلام كنم كه تمام شود و من مسئوليت آن را بر عهده ميگيرم و بعد شما با من برخورد كنيد. شما ببينيد از خودگذشتگي از اين بزرگتر ميشود؟» شمخاني در همين گفتگوي تلويزيوني، متعرض موضوعات ديگري هم شد و از جمله در پاسخ به سئوالات جهت¬دار و القايي مجري برنامه كه مي¬خواست دولت مهندس موسوي را به كمك نكردن به جبهه¬ها متهم كند، گفت: «ما توان ادامه جنگ نداشتيم، دولت هم چيزي نداشت كه ندهد. ما در هشت سال جنگمان 22 ميليارد دلار خرج كرديم و عراق 180 ميليارد دلار كه علاوه بر آنها كمك و تجهيزات و نيروي انساني و امكانات و اينها را هم از شرق و غرب و اعراب و غيره، مفت دريافت ميكرد».شمخاني همچنين گفت: «عراق با 12 لشكر كه داشت، جنگ را شروع كرد و با 62 لشكر آماده و باتجربه جنگ را تمام كرد. همه تجهيزات عراق در طول جنگ اضافه شده بود». وي همچنين تصريح كرد: «من خودم از اولين فرماندهاني بودم كه به آقاي هاشمي گفتم بايد فكري براي جنگ كنيم».
بخش دوم