پاسخ دوم دفتر نشر آثار هاشمي رفسنجاني به كتاب وراي نمودها و نمادها
کد مطلب: 395
تاريخ: دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۸
منبع: دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران
درجه: فوري
يادداشت: به دنبال انتشار كتاب "وراي نمودها و نمادها " در مرداد ماه سال جاري، كه در آن نامه مدير دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران به هاشميرفسنجاني و جوابيه دفتر وي درج شده بود، هفته گذشته جوابيه دومي با امضاي "دفتر نشر معارف انقلاب " صادر شده است.
جوابيه دوم نيز در چاپ چهارم كتاب "وراي نمودها و نمادها " به همراه توضيحاتي از سوي سليمينمين مدير دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران بزودي منتشر خواهد شد. در ذيل نامه اخير مربوط به دفتر نشر آثار هاشميرفسنجاني از نظر ميگذرد. عليالقاعده بعد از انتشار توضيحات مدير دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران، نسبت به انعكاس آن نيز اقدام خواهد شد. *** جناب آقاي عباس سليمينمين مدير محترم دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران پس از انتشار مطالب سراسر توهين و تهمت خويش در قالب يك كتاب، عليرغم ميل باطني، در جهت كمك كردن به جنابعالي كه اشتهار خويش را در مباحثه، منازعه و مناقشه با مردان تاريخساز ميجوييد و همچنين براي ثبت در تاريخ، مستند و متقن به مطالبي كه در لواي نقد منتشر كردهايد جواب ميدهيم. البته تاكنون به مصداق مثل معروف "اگر در سراي سعادت كس است ز گفتار سعديش حرفي بس است " فكر ميشد با همان پاسخ موجز درمييافتيد كه طشت دروغ با همه شرح و تفصيل و مطول نوشتنها، با كمترين سخن حق، از بام تاريخ ميافتد، اما متأسفانه نامه مثلاً دلسوزانه خويش را با انتشار در قالب يك كتاب، چون فانوسي كه از بينفتي فقط فتيله ميسوزاند و به جاي روشنايي، سياهنمايي ميكند، بر بوم تاريخ آويختيد. ادعاي "عدم وجود دست كم يك لغزش در نامه بسيار طولاني و مستند!! " كه آن را "نعمت آگاهي براي مردم! " پنداشتيد، ما را بر آن داشت تا با تمام مشغله فراوان، اوقات خويش را مصروف مداقه در مكررات ملالآوري نماييم كه پيش از اين نيز بارها و بارها شاهد آن بودهآيم و با "خاموشي " از كنار آن ميگذشتم. جناب آقاي سليمينمين! پيش از ورود به بحث، از انتخاب ادبياتي ساختارشكن- نه از شما- از همه خوانندگان پوزش ميطلبيم، چون از قديمالايام گفتهاند: چون سروكار تو با كودك فتاد هم زبان كودكي بايد گشاد در نامه دوم كه از واقعيت انكارناپذير غفلت به خوابزدگي خويش آشفتهايد، نوشتهايد: "چنين فردي، متناقض، درهمريخته و احياناً توهينآميز خواهد نوشت. " اين جمله كوتاه ما را بر آن داشت تا در برداشت خويش تجديدنظر نماييم، چون تابحال گناه جنابعالي در نوشتنها را "علي ابصار هم غشاوة " ميدانستيم و اينك آن را "في قلوبهم مرض " ميدانيم. تناقض: گفتيد "متناقض "، اگر حوصله مطالعه مثنوي هفتاد من كاغذ خويش را داشته باشيد، درمييابيد كه تناقض، اصول گفتاري و نوشتاري شما به ويژه در آن نامه است، توجه فرماييد: 1- به روش سوفسطائيان، سخن از مهندسي كلان رهبري در هدايت جامعه كردهايد "تا هركس متناسب با توانمنديهايش به جايگاهي برسد كه ملت از قابليتهايش سود حداكثري ببرد " و در ادامه با تفسير به رأي و تحريف بسياري از واقعيتها (كه در ادامه به آنها اشاره ميشود) خطاب به آيتالله هاشميرفسنجاني مينويسيد: "رفتار سياسي حضرتعالي به روشني نشان ميدهد كه حاضر نيستيد به اين مولفه تن دهيد. " عدم صداقت در جملاتي كه براساس حب و بغض بر قلم جاري ميشود، موجب ميگردد در چند سطر پس از آن در تاييد ولايتمداري نامزدي كه شما نشست و برخاست آن را در راستاي تقويت ولايت ميدانيد، بنويسيد: "رهبري به رياستجمهوري، قبل از مناظره متذكر ميشوند كه نامي از افراد برده نشود، اما به هر دليل (احتمالاً دليلي فوق تذكر ولايت) احمدينژاد از افرادي به عنوان خطاكاران مهم ياد ميكند. " 2- با استفاده تحريفآميز از اقدامات آيتالله هاشميرفسنجاني ازسال 60 تا 76، خطاب به ايشان چنين مينويسيد: "فرد محوري محسوسي كه ميتوان در شما سراغ گرفت، خساراتي را متوجه انقلاب كرده است " اما در سطري ديگر ناخودآگاه از زبان رهبري معظم انقلاب، آن هم در پايان 8 سال رياستجمهوري آيتالله هاشميرفسنجاني مينويسيد: "رئيسجمهوري محترم، (آيتالله هاشميرفسنجاني) حقاً و انصافاً عمر و زندگي خود را چه پيش از انقلاب و چه بعد از آن وقف اسلام كرده و در تمامي مسؤوليتهاي سنگيني كه تاكنون برعهده داشته، منشأ خدمات بزرگ و ارزندهاي بودهاند و بيترديد بعد از پايان رياستجمهوري نيز در مسؤوليتهاي بزرگ ديگري كه به عهده ميگيرند، وجود ايشان براي نظام اسلامي و انقلاب و كشور بسيار نافع و ارزشمند خواهد بود. " آيا تناقض از اين آشكارتر ميشود كه آيتالله خامنهاي در چند جمله كوتاه از كسي كه شما ايشان را براي انقلاب اسلامي "مخرب! " ميدانيد، با كلمات تأكيدي "حقاً "، "انصافاً "، "چه پيش از انقلاب "، "چه پس از انقلاب "، "در تمامي مسؤوليتهاي سنگين "، "تاكنون "، "خدمات ارزنده "، "بيترديد " و ... تمجيد و تقدير كنند؟!! 3- ترجيعبند شما در اين نقد و همه مطالبي كه به عنوان نقد منتشر ميكنيد، "فردمحوري آيتالله هاشميرفسنجاني در برخورد با مسايل و برنامههاي اداره جامعه است، اما به بهانه چرايي و چگونگي مشرف شدن نمايندگان به حج، از ايشان ميپرسيد: "چرا مجلس شوراي اسلامي قوانين دقيقي براي مرتفع ساختن اين معضل وضع نكرد تا ستادهاي حج و بعثه رهبري تبديل به اقامتگاههاي مجلل زيارتي براي مسؤولان باشد؟! " كجاي اين جملات دليلي بر فردمحوري آيتالله هاشميرفسنجاني است؟ عدم وضع قانون منع سفر نمايندگان به حج يا عدم اقامت مسؤولان كشور در بعثه رهبري؟ 4- از يك سو برنامههاي قائممقامي آيتالله منتظري را تلاش دشمنان انقلاب براي رهبرسازي در عرض رهبري ميدانيد و از سوي ديگر تلاش ارادتمندان انقلاب براي كاستن از نگراني خطري كه نظام نوپاي جمهوري اسلامي را به خاطر بروز بيماري قلبي امام(ره) تهديد ميكند نكوهش ميكنيد و در ادامه، براي توجيه اين تناقض آشكارا مينويسيد: "جناب آقاي هاشمي! در اين ميان جنابعالي با هر دو طيف ارتباط داشتيد!! " 5- براي اثبات دقت خويش در تاريخنويسي از مهر تا اسفند 87 چند خبر را با ذكر ساعت و دقيقه شاهد مثال آوردهايد و جملاتي چون "بعضيها درصدد مخدوش كردن اراده ملت هستند "، "گناه بزرگي است كه برخي زبان مردم را ميبندند "، "هوشياري عمومي در قبال انحرافات احتمالي در انتخابات " و... را با اين جمله كه "شما عليه يك كانديدا از هيچ حركتي فروگذار نبوديد!!! " نقض كننده فرازي از نامه آيتالله هاشميرفسنجاني به مقام معظم رهبري دانستهايد. كه گفته بود: "در رسانهها مطلبي به نفع يا ضرر افراد و جريانهاي درگير در انتخابات نگفتهام " اما كم حافظه بودن وادارتان ميكند براي همه شواهد خويش مطالب متناقض بياوريد، چون بلافاصله مينويسيد: "البته حق طبيعي حضرتعالي است كه به عنوان شخصيتي موثر در انقلاب اسلامي نسبت به روند امور جامعه اظهارنظر فرماييد و در قبال آنچه به زعم خويش نامناسب ميپنداريد، واكنش نشان دهيد. " 6- "هشدار آيتالله هاشميرفسنجاني درباره انزواي روحانيت " را بزرگنمايي و تلاش ايشان براي ضربهزدن به دولت آقاي احمدينژاد ميدانيد و در ادامه دچار تناقض عظيم گفتاري ميشويد و از "ضعف چشمگير دولت نهم در برقراري ارتباط با گروههاي مرجع، به ويژه روحانيت " سخن ميگوييد. 7- در جايي نوشتهايد: "بدخواهان اين كشور پس از مطالعه نامه شما خود را براي سوءاستفاده از شرايط فراهم آمده آماده ساختند " و چند سطر پايينتر نوشتيد: "البته بايد اذعان داشت كه برخي افراد و تشكلها از ماهها قبل براي احتمالات مختلف خود را آماده ساخته بودند " اين "آماده ساختنها " مربوط به چه مقطعي بود؟!! 8- در لابلاي نامه خواسته يا ناخواسته در تناقضي ديگر به مسؤولان كشور هم كنايه ميزنيد كه ميتوانند به اشارت همه چيز را عوض كنند. از يك طرف مينويسيد: "صرفاً انتقاد رهبري از عملكرد آقاي احمدينژاد ميتوانست شرايط را تغيير دهد " و از طرف ديگر مينويسيد: "اقدام مورد درخواست شما از رهبري در سه روز مانده به انتخابات، چه ارتباطي با مردم داشت؟ " توهين: گفتهايد: "چنين فردي [كسي كه خود را به خواب زده است] احياناً توهينآميز خواهد نوشت " از فحواي كلام شما در نامه كه بارها خود را "دلسوز "، "محقق "، "پژوهشگر " و معلم اخلاق معرفي كردهايد، برميآيد كه در نصيحت كردن شخصيتي كه خود او را با تأكيد بر "به حق بايد معتقد باشيم " از "ياران بنيانگذار انقلاب "، "فردي توانمند " و "داراي سوابق درخشان " ميدانيد، نه تنها پا را از دايره انصاف و به اصطلاح خويش نقد فراتر نهادهايد، بلكه از تهمت و توهين چيزي كم نگذاشتهايد. وگرنه چه نيازي بود كه "با عرض معذرت " و "با پوزش " ترجيعبند مطول شما باشد. شايد با علم به غلبه ضمير ناخودآگاه بر سخن گفتن با مبادي آداب در خويش، اينگونه پوزشطلبيهاي مكرر را معبري براي گذشتن از مينهاي نيشزبانها در ميدان آلودهاي بدانيد، كه در قالب نامهنگاري فراهم ساختهايد، اما مطمئناً واژگان و عباراتي چون "شلخته "، "عدول از اصول " و "فردمحوري " در فرهنگ شما در زمره تعريف و تمجيد نميگنجد و بالاتر از آن آيا "لجام گسيختگي " در فرهنگ شما صفتي مؤدبانه است؟ حاشالله كه موصوف كردن اطرافيان آيتالله هاشميرفسنجاني به اين صفت و در مقابل، خود را مؤدب دانستن با هم سازگاري ندارد. در هم ريخته: گفتيد كه شخص خود به خواب زده "در هم ريخته " مينويسد، البته معلوم نكردهايد كه اين درهمريختگي به ظاهر نوشتارش مربوط ميشود يا محتوايش؟! در هر صورت در هم ريختگي نامه شما به نوعي اعتراف نامه بر اين صفت است، نوشتهايد: "خود را ناگزير از بيان نظرات خويش پيرامون برخي فرازهاي نامه شما به رهبري ميبينم " اولاً؛ از كل افاضات در نامه 27 صفحهاي شما در مقياس كتابي كه منتشر كردهايد " فقط چند صفحه مربوط به نامه مورد اشاره بوده است، ثانياً به عنوان پژوهشگر مسايل سياسي، روشن نفرمودهايد كجاي موضوعات حج نمايندگان، قائممقامي آيتالله منتظري، دانشگاه آزاد اسلامي، اصلاحات قانون اساسي، مصوبات مجلس شوراي اسلامي، حسن روحاني، آيتالله طاهري و دهها موضوع ديگر به نامه آيتالله هاشميرفسنجاني به مقام معظم رهبري مربوط است!؟ شرح و تفسير تفكر منسوخ شده نظام سرمايهداري قرن هجده و نوزده انگليس و پيوند زدن آن به تهمتهاي يك نامزد انتخاباتي در جمهوري اسلامي، آن هم در سال 1388 از آن وصله پينههاي ناهمگون است كه با هزار زحمت نيز راضي نميشوند از درهم ريختگي نامه شما بكاهند. پس چگونه است كه چنين نويسندهاي خود را هوشيار، بيدار، بالغ و عاقل پندارد!؟ البته در كنار صفتهاي سهگانه فوق كه براي شاخص غفلتزده گذاشتهايد، صفتهايي چون دروغ، تهمت، خودجامعهپنداري، تحريف تاريخ را نيز اضافه نماييد تا ببينيد آيا از اين شاخصها هم در متن تاريخساز نامه خويش!! استفاده كردهايد يا نه؟!! دروغ: معلوم نيست چرا با سرهم كردن مطالبي كه به قول جنابعالي "وجود خارجي ندارند " درصدد القاي نوعي نگاه خاص به جامعه هستيد!! جداي از قبح كذب در اصولگرايي، اصولاً اين صفت در همه مكتبهاي الهي و بشري و حتي نگاههاي الحادي نيز مذموم است، اما شما درباره نامهاي كه آيتالله هاشميرفسنجاني به شخصيتي مينويسد كه قبلاً جلوي ميليونها بيننده تلويزيوني بسيار فراتر از صراحت اعلام كرده كه "هيچ كس براي من هاشمي نميشود " ميگوييد: "رهبري را به چالش كشيديد " از سوي ديگر به مصداق مثل معروف "اگر يك دروغ بگويي، بايد دو دروغ ديگر بگويي كه آن يك دروغ را بپوشاند " در سراسر متن توهينآميز خويش (كه مصاديق آن در ادامه ميآيد) متوسل به دروغهاي مكرر ميشويد: 1- براي اينكه در كمترين حد هم به التهابات رقابتهاي انتخاباتي دامن نزنم، نامه را در آستانه انتخابات منتشر نكردم. 2- پيگيريهاي شما براي به رسميت شناخته شدن حريمهاي كاذب است. 3- جنابعالي به كرات در محافل مختلف از جدي گرفته شدن چرخش قدرت انتقاد كردهايد. 4- رهبري براي جلوگيري از زيادهخواهي اطرافيان جنابعالي سه بار مخالفت خود را براي ماندن حضرتعالي در قوه مجريه اعلام كردند. 5- حضرتعالي اقدامات فراواني براي اينكه شخص دوم مملكت باقي بمانيد، انجام داديد. 6- همه خطوط هجمههاي تبليغاتي رقباي آقاي احمدينژاد ماهها قبل توسط حضرتعالي به دقت طراحي شد. 7- همه امكانات و سرمايههاي دانشگاه آزاد در خدمت رقباي آقاي احمدينژاد بود. 8- طرح تشكيل دولت وحدت ملي ماهها قبل از انتخابات توسط شما ريخته شد. 9- شما مخالف شفافيت در فضاي جامعهايد. 10- مردم براي "نه " گفتن به پيوندي كه شما محوريت آن را برعهده داشتيد، به احمدينژاد راي دادند. 11- نزديكان حضرتعالي جامعه را به دو قشر سنتي و مدرن تقسيم كردند. با اجازه از جنابعالي، همان بند اول را كند و كاو مينماييم تا ببينيم واقعاً چقدر دروغ نميگوييد! ميگوييد براي دامن زدن به اتهامات نامه ننوشتم، اما نميفرماييد در ايام تبليغات انتخابات، ايرانگردي ميكرديد و در گناباد ميگوييد: "در دولت احمدينژاد به حياط خلوت قدرتمندان لطمه خورده است " (روزنامه قدس، 12/3/88 در دانشگاه تهران ميگوييد: "در پشت دانشگاه آزاد يك قدرت سياسي است كه در خدمت ولايت نيست. " (روزنامه ايران، 2/3/88) 22/2/88 در همدان و 19/2/1388، در شيراز هم مطالبي گفتيد تا مثلاً براي دامن نزدن به التهابات انتخابات سكوت كرده باشيد. تهمت: شايد از شبي كه صداوسيما به عنوان تنها رسانه ملي، تهمت را به عنوان تنها عامل پيروزي در رقابتهاي سياسي، نهادينه كرده است، شما با شم سياسي خويش دريافتهايد كه بايد از اين درس اخلاقي صداوسيما در مباحث سياسي به نحو احسن استفاده نماييد. وگرنه چه ضرورتي دارد كه به جاي نوآوري و ابتكار، مقلد صرف آن شيوه باشيد. همه موارد بالا كه در زمره دروغها آمده، از مصاديق تهمتند و ميتوانيد موارد ذيل را نيز به آن اضافه نماييد: 1- برخي روحانيون در زمينه حراست از اموال عمومي غيرمنضبط بودند. 2- بسياري از تمهيدات رهبري در جهت تقويت روحيه توجه به مصالح جامعه به جاي پرداختن به تأمين منافع خويش مورد توجه قرار نگرفت. 3- تدابير رهبري توسط عزيزاني چون شما نقض گرديد. 4- شما در مديريت خطي كه مهدي هاشمي از شاخصهاي آن بود، نقش تعريف كرده بوديد. 5- تلاش داشتهايد قاطعيت امام را در برخورد با ناراستيها كند كنيد. 6- در انقلاب در برخورد با متخلفان با رهبري همراه نبوديد. 7- در انتخابات اخير نقش محوري براي حفظ قدرت ايفا نمودهايد. 8- حجم سنگين تبليغات مخرب عليه آقاي قاليباف توسط فرزندان شما. 9- در مجلس خبرگان شأني بالاتر از رياست براي خود قايل هستيد. 10- از كساني كه تضعيف روحانيت را به صورت سازمان يافته در برنامه كار خود دارند، حمايت ميكنيد. البته از اين دست تهمتها در نامه سرشار از ادب و احترام!! شما فراوان است، و در اين مقال نميگنجد كه به همه آنها اشاره شود و اين ده مورد مشتي از خروار بود. خودجامعه پنداري: از لحاظ روانشناسي كساني كه در شناخت شخصيت خود دچار افراط و تفريط شوند، خود را كليت جامعه و سخنان خويش را سخنان همه جامعه، آن هم از نوع صاحبنظرانش ميدانند. استفاده از كلماتي چون "مردم "، "اكثريت جامعه "، "بسياري از صاحبنظران " (5 بار تكرار شده است)، "محققان "، "همگان " و "پژوهشگران مسايل سياسي و تاريخي " در نامه شما نشان ميدهد كه خود را تمام جامعه ميپنداريد كه بايد از زبان آنان سخن بگوييد. يار غار رهبر: اگر كسي از جايگاه شما در اين مملكت آگاهي نداشته باشد، با خواندن نامه شما به اين نتيجه ميرسد كه رهبري بسياري از مسايل سري و فوق سري را با شما در ميان ميگذارد. اينكه به آيتالله هاشميرفسنجاني ميگوييد "چرا قبلاً اين موضوع را با رهبري در ميان نگذاشتيد؟ " فقط در يك صورت قابل پذيرش است كه رهبري به شما گفته باشند، آقاي هاشمي قبلاً چيزي به ما نگفتند. چون آيتالله هاشميرفسنجاني در سالهاي قبل بارها و بارها اعلام كردهاند: "هفتگي با ايشان جلسات طولاني داشتيم كه هنوز هم ادامه دارد. آن موقعها هفتگي بود و الان دو هفته يك بار جلسه ميگذاريم. بحث تعارف و رودربايستي هم در كار نيست. مسايل را صريح بيان ميكنيم. " (بيپرده با هاشمي، صص206و205) در جايي ديگر از نامه خويش تأسف ميخوريد كه آيتالله هاشميرفسنجاني به تذكر مستقيم رهبر انقلاب مبني بر عدم دفاع از آقاي جاسبي توجه نميكند. مطمئناً اگر چنين تذكري واقعيت داشته باشد، در محضر جنابعالي نبوده است. اينگونه كه جنابعالي سخن ميگوييد گويي رهبري، بسياري از نگفتهها را به شما ميگويد و در واقع شما يار غار ايشان هستيد!! تحريف تاريخ: در فرازي از نامه دوم خود صراحتاً نوشتهايد كه "خوب است با تمسك به استدلالها و استنادات تاريخي، اينجانب به عنوان تحريف كننده تاريخ به جامعه معرفي شوم. " در راستاي عمل به اين سفارش جنابعالي به مواردي از تحريفات تاريخي كه اتفاقاً مستندات آن نيز در مراجع و منابع نامه شما موجود است، اشاره ميشود: 1- دروغ و تهمت را چاشني تحريفات خويش مينماييد و درباره "رفتن اكثريت نمايندگان به حج با پول مردم با كم و زياد كردن خاطرات، آنچه را كه خود ميخواهيد، بروز ميدهيد ". اولاً؛ از خاطرات آيتالله هاشمي در روز سهشنبه 9 شهريور 1361، جمله "لابد عدهاي منصرف خواهند شد " را حذف مينماييد تا اين جمله شما بيشتر به دل بنشيند كه "آيا مقامات رده پايين سياسي جرئت داشتند كه در برابر هدايت كلان رهبري بايستند؟ " ثانياً: با اينكه در كلام امام منع رفتن براي اشخاصي بود كه واجب عيني نداشتند و آيتالله هاشميرفسنجاني نيز تأكيد ميكنند كه "امام از سفر مستحب حج منع كرده بودند " سعي ميكنيد تشرف 80 نماينده به حج واجب را با سؤ استفاده از كلام امام 140 نفر به عنوان حج مستحبي جا بيندازيد. ثالثاً: با وارونه جلوه دادن زمان خاطرات سعي ميكنيد، عبارت "تبعيض و بدنامي " را كه مربوط به سال 62 ميباشد، به قبل از سال 61 مرتبط نماييد. 2- در قضيه مهدي هاشمي و قائممقامي آيتالله منتظري، چنان ناشيانه دست به تحريف تاريخ ميزنيد كه "از قياست خنده آيد خلق را " اولاً: به حاج احمدآقا خميني(ره) تهمت زدهايد كه ايشان عليرغم ميل امام(ره) سعي ميكرد چنين وانمود كند كه امام خواهان قائممقامي آيتالله منتظري هستند. البته چنين اتهاماتي به احمدآقا و بيت امام تازگي ندارد. نجاست ظرف غذاي حاج آقا مصطفي و گل انداختن صورت حاج حسن آقا در جكوزي از نمونههاي قديم و اخير است و در اين ميان نيز نمونههاي فراواني است، از جمله اينكه "حاج احمدآقا آمد و از اينكه بعضيها ايشان را متهم ميكنند كه در بيت امام اعمال نظر شخصي و نفوذ ميكند، ناراحت بود. " (خاطرات آيتالله هاشميرفسنجاني، شنبه 12 شهريور 1362) ثانياً: در راستاي تحريف تاريخ براي تاكيد بر تهمت فرد محوري آيتالله هاشميرفسنجاني در انتخابات قائممقامي آيتالله منتظري، استنادات ذيل را نديده ميگيريد: - 7 اسفند 1360: آقايان نخستوزير و سران ديگر بودند، از بحثهايي كه داشتيم، رسيدگي به انتخابات مجلس خبرگان و انتخاب رهبري يا شوراي رهبري بود كه بيشتر توافق روي شخص آقاي منتظري بود و به تصميماتي رسيديم (ص495، عبور از بحران) -9 اسفند 1361: در جلسه شوراي مركزي حزب جمهوري درباره مراقبت از رهبري آقاي منتظري بحث كرديم. (ص469، عبور از بحران) حتي براي تحريف بيشتر تاريخ نه تنها از نگراني آيتالله هاشميرفسنجاني از بيت آيتالله منتظري سخن نميگوييد، بلكه اينگونه القاء مينماييد كه ايشان عامل نفوذ بيشتر باند مهدي هاشمي در بيت آيتالله منتظري بودند، در حالي كه مستندات تاريخي موجود است: - شب آقاي منتظري تلفن كردند و راجع به مطالبي بحث كرديم و تذكراتي داشتند. قرار شد احمد منتظري در بيت ايشان باشند براي نظارت بر حسن اجراي امور (عبور از بحران، خاطرات سال60، ص491) - تا ساعت 12 شب دربارة وضع بيت آيتالله منتظري و اطرافيانشان با ايشان (آيتالله منتظري) بحث كردم (پس از بحران، خاطرات سال 61، ص185) 3- معلوم نيست با چه هدفي هرجا در خاطرات آيتالله رفسنجاني، نامه از آيتالله خامنهاي برده شده است را رندانه و عامداً حذف ميكنيد؟!! - خاطرات مربوط به شنبه 12 مهرماه 1365 در حضور آيتالله خامنهاي و حاجاحمدآقاست، اما جنابعالي به گونهاي ميآوريد كه "تلاشهاي گسترده شما براي تعديل نظر امام به جايي نميرسد. " كل خاطره را با هم مرور كنيم. مطالب برجسته را شما در نقد خويش حذف كرده بوديد: "بعد از نماز تا ساعت هفت و نيم گزارشها را خواندم. احمدآقا و آقاي خامنهاي براي هماهنگي در مطالبي كه بنا بود خدمت امام مطرح شود، آمدند. ساعت هشت خدمت امام رسيديم. حالشان خوب است. دربارة مسأله سيدمهدي هاشمي و مركز مخفي آنها كه اخيراً كشف شده صحبت شد. نظر امام اين است كه تعقيب شوند. " - خاطرات چهارشنبه 23 مهرماه 1365 مربوط به جلسه سران است: "شب ميهمان آقاي موسوي اردبيلي بوديم. بيشتر بحث دربارة مسئله آقاي منتظري بود. من گزارش ملاقات با ايشان را دادم. دربارة پيشنهاد ايشان در حد دادن گزارش جديد براساس واقعيات از طرف وزارت اطلاعات- ايشان مدعياند گزارش غلط به امام داده شده- بحث و تصميمگيري شد. قرار شد براي تكميل كار آيتالله خامنهاي فردا به قم بروند. نظري اين بود كه مانعي ندارد سيدمهدي و افرادش را بعد از تكميل بازجوئيها آزاد كنند. " 4- از يك طرف از فرد محوري آيتالله هاشميرفسنجاني در مسايل گله ميكنيد و از طرف ديگر مصوبات نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و مجلس خبرگان را به ايشان مرتبط ميكنيد. آيا اين تلاش در راستاي مستند كردن آن اتهام نيست؟ يا از واقعيتهاي تاريخي بياطلاعيد؟! - طرح تعيين آقاي منتظري به عنوان جانشين امام با حدود 50 امضاء تقديم شد (اوج دفاع، ص171) حتماً خبر داريد كه در اين زمان تعداد نمايندگان خبرگان 84 نفر بوده است. - منتظري با رأي بيش از دو سوم حضار تصويب شد. (همان، ص282) - در جلسه خبرگان متن عبارت رهبري آيتالله منتظري مطرح بود. بعد از بحث زياد پيشنهاد آيتالله خامنهاي با اصلاحات جزئي به تصويب رسيد. ايشان به عنوان منتخب مردم براي جانشيني امام و مورد تأييد مجلس خبرگان معرفي شدند (همان، ص284) 5- يكي از شيوههاي نادر و البته غيراخلاقي شما در تحقيقات تاريخي، بيان پس و پيش اتفاقات براي استنتاج خود خواسته است. ظريفي ميگفت: متعصبي گزارشگر يك مسابقه دو ميداني از تلويزيون بود. دونده مورد علاقهاش نفر دوم شد و او در بيان نتيجه اعلام كرد كه اول فلاني دوم شد و دوم، فلاني اول. طنز بالا مصداق روشن روش شمادر بيان تاريخ است. خطاب به آيتالله هاشميرفسنجاني نوشتهايد: "اين درست است كه مردم به جنابعالي در انتخابات مجلس خبرگان رأي دادند، اما همين مردم در انتخابات رياستجمهوري نهم به رقيب نه چندان معروفتان رأي چشمگير دادند. " مطمئناً در اسناد تاريخي خويش داريد كه انتخابات دو مرحلهاي دور نهم رياستجمهوري در خرداد و تير 1384 و انتخابات دوره چهارم مجلس خبرگان در اسفندماه 1385برگزار شد و اگر نتايج انتخابات رياستجمهوري را آنگونه كه ميگوييد، ادبار مردم به آيتالله هاشميرفسنجاني بدانيم، رأي بسيار بالاي ايشان آن هم با تفاوتي بسيار معنادار با شخصيتي بسيار موجه چون آيتالله مشكيني، پشيماني مردم از آن انتخاب و اقبال آنان به آيتالله هاشميرفسنجاني براي حضور در جايگاهي است كه به لحاظ سياسي و عقيدتي بسيار فراتر از رياستجمهوري است. اما جنابعالي مانند آن گزارشگر متعصب جاي آن دو را عوض كردهايد تا به خوانندگان اينگونه القا كنيد كه مردم بعد از انتخابات ايشان براي خبرگان، فوراً پشيمان شدهاند و در انتخابات رياستجمهوري به قول شما "نه بزرگ " گفتهاند!!! در خصوص طرح قائممقامي آيتالله منتظري نيز خاطرات سال 64 را جابجا ميكنيد تا نتيجه دلخواه را بگيريد. خطاب به آيتالله هاشميرفسنجاني مينويسيد: "جناب آقاي هاشمي! حضرتعالي قبل از اين تاريخ، يعني قرار گرفتن انتخاب آقاي منتظري در دستور كار خبرگان، از حساسيت شديد امام به تحركات باند مهدي هاشمي كاملاً مطلع بوديد " و مستند خويش را خاطرات روز جمعه 3 آبان 1364 قرار ميدهيد، در حالي كه اين طرح از 22 تير تا 26 تير يعني چهارماه پيش در دستور كار خبرگان بود. با همه اين توضيحات، جناب آقاي سليمينمين! اتهامات شما درباره قائممقامي آيتالله منتظري به آيتالله هاشميرفسنجاني نتيجه كشفيات شما در منابع تاريخي نيست كه به آن بنازيد، بلكه ترجمه منابع دشمنان قسم خورده انقلاب است. خبرگزاري رويتر طي گزارشي از تهران با عنوان "مرد اخبار " نوشت: "آيتالله حسينعلي منتظري كه روز شنبه به عنوان جانشين آيتالله روحالله خميني پس از مرگ وي و رهبر ايران انتخاب شد، يك مرد واقعيتگرا است كه در جستجوي دادن يك چهرة ملايمتر به انقلاب ايران است. اين خبر به دنبال جلسة محرمانة هفته گذشته 83 تن از خبرگان- ارگاني كه مأموريت دارد تا جانشيني براي انتخاب (امام) خميني تعيين كند- اعلام ميشود. منتظري كه در سال 1922 متولد شده، يكي از عمدهترين مريدان (امام) خميني است كه مخالفت مذهبي با شاه را در سال 1960 رهبري ميكردند و فعلاً زنده ميباشد. او سالها به عنوان معاون نيمه رسمي (امام) خميني خدمت كرده است. شايستگي وي براي رهبري مورد حمايت علياكبر هاشميرفسنجاني است كه در جستجوي حضور بيشتر حكومت اسلامي در زمينه مسايل اجتماعي و اقتصادي دنيا ميباشد. رفسنجاني كه به عنوان يك روحاني براي پيشنهاد شدن جهت رهبري خيلي جوان است، روابط خيلي قوي با يكي از نيروهاي عمدة ايران يعني پاسداران انقلاب دارد كه در همه جا حضور دارند و بر پارلمان پرنفوذ و قدرت ايران از صندلي رياست حكمروايي ميكند. منتظري در بيشتر نظريات رفسنجاني سهيم است و بارها در زمينة لزوم صدور انقلاب اسلامي، ادامة جنگ با عراق تا سرنگوني حكومت بغداد و تقسيم مساوي ثروت در داخل ايران سخن گفته است. در خصوص مسايل ديگر نيز در پاسخ به اين سخن دفتر كه "پاسخ به همه مواردي را كه مطرح كردهايد، پيش از اين بارها و بارها منتشر شد " چنان حق به جانب حرف ميزنيد و ميگوييد "هرگز چنين مشي و روشي را جامعه شاهد نبوده است " كه انگار در اين جامعه و حتي پژوهشگر مسايل سياسي و تاريخي نيستيد. " در ذيل به مستنداتي اشاره ميشود كه آيتالله هاشميرفسنجاني به فراخور دروغهايي كه در جامعه پخش ميشود، جواب دادهاند: - مخفي كردن مسايل از امام و رهبري: "زدن تهمت آسان است. اولاً هيچ وقت به خودمان اجازه نداديم كه كوچكترين چيزي از امام مخفي باشد. از لحاظ سياسي هم ميگفتيم امام بهتر از ما ميفهمند و مسووليت و ولايت با ايشان است. مابراي خودمان در انقلاب اصالتي قائل نبوديم. اين تفكر ما سياسي و سطحي نيست. عميق است الان هم اينگونه است. همين الان هم فكر ميكنم اگر چيزي از رهبري مخفي بماند، گناه است. ايشان بايد بدانند. شايد با تصميم رهبري يا امام در مسئلهاي مخالف باشيم، اما بايد بدانند. اين جزو عقايد ماست " (... با هاشمي، قدرتالله رحماني، انتشارات كيهان، چاپ اول، ص126) - تاكيد بر عدم سوء استفاده نزديكان از موقعيت آيتالله هاشميرفسنجاني: "در ادارات يا جاهاي ديگر بعضي از افراد مدعي ميشوند كه ارتباط خاصي با ما دارند، ملت ايران بداند كه در رابطه با مسووليتهاي مملكتي و كارهاي اجتماعي براي هيچكس حتي بچهها، برادرها، نزديكترين افراد خانواده خودمان هيچ اختصاص و مزيتي وجود ندارد و حتي خود ما هم هيچ مزيتي نداريم. " (خطبههاي نماز جمعه، جلد دوم، دفتر نشر معارف انقلاب، چاپ اول، ص504) - در خصوص علم غيب شما مبني بر عدم رأي آيتالله هاشمي رفسنجاني بين مردم: چندين بار گفتيد كه با اطمينان كامل ميگويم كه مردم ديگر به شما رأي نميدهند. اين جمله يادآور خاطرهاي است كه آيتالله هاشميرفسنجاني چند سال پيش بيان كرده بودند. "زماني يكي از سران نهضت آزادي به من گفت: امروز اگر رأي آزاد باشد، ما هفتاد، هشتاد درصد رأي داريم ميگفت: من به فلان شهر رفتم اين تعداد آدم و جمعيت براي من جمع شد و براي آيتالله مدني اين مقدار!! " (همان، ص479) - در خصوص سرمايهداري غرب و فضاي حاكم بر انگليس، مطمئناً نوع نگاه شما درست است، چون آنچه آيتالله هاشميرفسنجاني درباره غرب و به ويژه انگليس ميگويد، براساس تحليل اتفاقات تاريخي است و جنابعالي كه چهار سال در انگليس اقامت داشتيد و مهندسي كامپيوتر خويش را از آنها داريد، بهتر و بيشتر از همه آنها را ميشناسيد. و اما نامهاي كه ظاهراً در متن مطول خويش به نقد آن برخاستيد: اولاً؛ آن نامه در فضايي نوشته شده بود كه به خاطر اتهامات غيرمسؤولانه يك مسؤول، مردم نسبت به كليت انقلاب دچار ترديد شده بودند. بايد بپذيريد اساس برنامههاي اجرايي هر كشوري، قوانين آن كشور است كه معمولاً توسط مجلس تصويب ميشود. در جمهوري اسلامي ايران نيز رياست قوه مقننه از آغاز به كار مجلس يعني از سال 1360 تا 1382 به عهده آيتالله هاشميرفسنجاني و حججاسلام والمسلمين آقايان ناطقنوري و كروبي بود. وقتي آن اتهامات واهي با قيافهاي حق به جانب به همه رؤساي مجلس جمهوري اسلامي وارد ميشد و صداوسيما هم اجازه دفاع را با دلايل انتخاباتي نميداد، مردم حق داشتند كه نسبت به اصل و اساس نظام شك كنند. چون مجلس سرچشمه همه سياستهاي داخلي و خارجي در ابعاد تصميمسازي و تصميمگيري است. در آن فضا جنابعالي و دوستان همسلك جنابعالي به فكر برگزاري يك انتخابات خالي از التهابات به عنوان زينت و تشريفات بوديد، اما آيتالله هاشميرفسنجاني فراتر از زينت ساختمان، به فكر بقاي استحكام بناي آن بودند. ثانياً، چه شده است كه شما در مخالفت با دانشگاه آزاد اسلامي، برهان قاطع خويش را براي تكفير همه مسؤولان اين دانشگاه قرار داديد و حتي تفكر امام براي تأسيس آن را نتيجه فشارهاي آيتالله هاشميرفسنجاني ميدانيد، اما كسي جلوي چشم حداقل 50 ميليون بيننده براي بقاي چهارساله خويش در صندلي قدرت، تمام فرزندان و خانواده آيتالله هاشميرفسنجاني و ديگر مسؤولان را متهم به فساد مينمايد و براي پدر خانواده هيچ حقي قائل نميشويد؟! نعوذبالله با اين تفكر، اگر علاوه بر تاريخنويسي، قوانين قضائي را هم مينوشتيد، معلوم نبود در ترازوي عدالت خويش چه شمشيرهايي براي قلع و قمع مظلومان تاريخ تيز ميكرديد!! ثالثاً؛ وقتي شخص رهبري معظم انقلاب حضوري به شخص آيتالله هاشميرفسنجاني بيان ميكنند كه هيچ ملاحظهاي درباره اين نامه ندارد، شما به عنوان پيرو بيچون و چراي ولايت!! چگونه و با چه استدلالي به قلم خويش اجازه ميدهيد كه ملاحظهتراشي نمايد!؟ رابعاً؛ اين منطق را در كدام مكتب آموختهايد كه در توجيه كارهاي غلط يك مسؤول، بگوييد: چون رقيب ايشان در آن مناظره از بعضي از اشخاص نام برده است، پس حق مسلم ايشان بود كه به شما تهمت بزنند؟! گيريم كه آن رقيب به حق يا ناحق به افرادي تهمت فساد، آن هم افسد اخلاقي و مالي زده باشد كه چنين نبود، آيا مگر شما پيرو آن شعري هستيد كه ميگويد: گنه كرد در بلخ آهنگري به ششتر زدند گردن مسگري خامساً؛ اگر آيتالله هاشميرفسنجاني پس از انتخابات، آنگونه كه راهنمايي فرموديد!! از مبادي قانوني پيگير قضيه ميشدند، آن وقت خود جنابعالي فرياد "ايهاالناس " برنميآوريد كه دارند از رئيسجمهور يك ملت!! انتقام ميگيرند؟ يا اگر واقعيت جلوهگر ميشد و رأي نميآوردند، همين شما براي دادخواهي از مظلوم، نامه تظلمخواهي نمينوشتيد؟! سادساً؛ توجيه شما در دروغ ارتباط تلفني با يكي از پادشاهان عربي آن هم شش ماه پس از انتخابات سال 1384 و استناد به دروغ مكمل يك خبرنگار غربي در سال 1388 نشان ميدهد كه اگر آن نامه نوشته نميشد، نيز الان نقد ديگري را روانه بازار مكاره سياست ميكرديد كه سكوت شما به عنوان نخبهترين نخبه سياسي اين كشور، براي التهابآفريني در انتخابات در جهت شكست يك نامزد محبوب بوده است!! با همه اين اوصاف، جناب آقاي سليمينمين!! در لابلاي نامه طولاني خويش و شايد براي تنفس پس از بياحتراميها و تهمتها، "من به عنوان دلسوزي ميگويم " را تكرار كردهايد كه آن دشمنيها و اين اظهار دوستيها يادآور آن شعر است كه ميگويد: مرا به خير تو اميد نيست، شرمرسان. دفتر نشر معارف انقلاب