رادر عزيز جناب آقاي دكتر احمدينژادرياست محترم جمهوري اسلامي ايران
باسلام و احترام، مصدع شدم نكتهاي را با وجود اندك دانستن تأثيرگذاري آن معروض دارم. در حاليكه انتظار ميرفت در قبال انتقادت به حق جامعه نسبت به اظهارات بياساس و نابجاي آقاي مشايي موضعي بازخواستگونه داشته باشيد، در مصاحبه مطبوعاتي خود در تركيه كه مستقيماً از برخي شبكههاي ايراني پخش ميگرديد و همچنين در مراسم پرتاب ماهواره «سفير اميد»، ايشان را طبق رويه گذشته در كنار خود قرار داديد كه به نوعي واكنش نامناسب نسبت به سخن حق تلقي ميشد. اين ميزان ارادت شما نسبت به كسي كه عملكردهايش چندان با اصولگرايي تطبيق نميكند براستي قابل درك نيست. براي نمونه آيا عملكرد آقاي مشايي در مورد (32 هزار) الواح ايراني كه سالهاست آمريكائيها آنها را در اختيار گرفتهاند و بازپس نميدهند مورد توجه شما قرار گرفته است؟ توضيح آن كه بعد از صدور حكم يك دادگاه محلي در آمريكا براي به حراج گذاشتن اين الواح، سازمان ميراث فرهنگي ايران ميتوانست ضمن بسيج احساسات ضدآمريكايي و ضدصهيونيستي در ايران عليه اين اقدام، بسياري از واقعيتهاي تاريخي را براي ملت ايران روشن سازد كه از آنجمله جعل تاريخ باستان توسط صهيونيستها در دوران پهلوي اول است. دانشگاه شيكاگو به عنوان مجري جعل هويت تاريخي ما سالهاست (از سال 1314) چندين هزار لوح را كه ميتواند واقعيتهاي تاريخي را روشن سازد از دسترس ما دور ساخته و به ايران باز نميگرداند. جناب آقاي مشايي به جاي اتخاذ موضع قاطع در برابر اين عملكرد دانشگاه شيكاگو، متاسفانه اجازه داده است عوامل اين دانشگاه مجدداً به ايران بازگردند و كاوشگريهاي حسابگرانه خود را در كشورمان از سرگيرند.اينجانب حسب وظيفه در آن ايام طي چند ملاقات حضوري و ارائه مستندات بسيار خواستار شدم كه از اين فرصت استثنايي براي اصلاح تاريخسازي صهيونيستي استفاده شود اما متاسفانه جناب آقاي مشايي با وجود اعلام همراهي لفظي، در عمل نه تنها احساسات ملت ايران را عليه جاعلان تاريخ اين سرزمين برنينگيختند بلكه سازمان ميراث فرهنگي سعي كرد به نوعي مردم را به بيتفاوتي سوق دهد. از آنجا كه از مسائل مورد اشاره نزديك به سه سال ميگذرد، ضمن تقديم نسخهاي از يكي از نامههاي خويش، اميد است اين مدت فرصت كافي براي ارزيابي عملكردهاي آقاي مشايي در اختيار گذاشته باشد. از صراحت خويش پوزش ميطلبم و اميدوارم خداوند شما را در راه ارائه تعريف جامعي از اصولگرايي موفق و مؤيد گرداند.
با تشكر مدير دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران عباس سليمينمين
جناب آقاي مهندس مشاييمعاون محترم رئيسجمهور و رياست سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري
باسلام و احترام، همانگونه كه مسبوقيد به دنبال چند ملاقات حضوري در بهمن و اسفند 1384، طرحي براساس موافقت جنابعالي به منظور پايان دادن به غلبه جريان هخامنشي¬محور بر تاريخ باستان كشور، ازسوي دفتر مطالعات به تاريخ 28/12/84 تقديم گرديد. در آن زمان هنوز حكم بيسابقه يك دادگاه ايالتي آمريكا در مورد الواح عيلامي صادر نشده بود و ضرورت اقدامات عاجل براي استرداد آنچه توسط بنگاه شرقي دانشگاه شيكاگو رسماً از ايران خارج شده بود، مورد تأييد جنابعالي نيز قرار داشت. موجبات نگاه مشترك ما به اين ضرورت را، مقابله با تاريخسازي براي ايران برمبناي پيوند بين اقوام ايراني و يهوديت در دوران هخامنشي (تاريخ 2500 ساله) تشكيل ميداد. متأسفانه بعد از صدور رأي بدوي مقامات قضايي آمريكا مبني بر حراج الواح عيلامي، برخي از مسئولين سازمان ميراث فرهنگي در صدد تجليل از عملكرد دانشگاه شيكاگو برآمدند كه اين برخورد غيرهمگون با سخنان و موضعگيريهاي شما در جلسات مورد اشاره، هم در نامه 11/4/85 و هم در ملاقات حضوري مطرح شد. جنابعالي ضمن پذيرش اين انتقاد خاطرنشان ساختيد كه تذكرات لازم به مسئولان ذيربط داده خواهد شد اما در عين حال با تأكيد بر دخل و تصرف غيرقانوني و هدفمند دانشگاه شيكاگو در آثار باستاني ايران (در دوران رضاخان) معتقد بوديد از آنجا كه در حال حاضر سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري به دنبال بازپسگيري الواح عيلامي است، اتخاذ موضع صريح و تند عليه آن دانشگاه از سوي آن سازمان به مصلحت كشور نيست و اين وظيفه را برعهده كميته دفاع از استرداد اموال فرهنگي ايران دانستيد.اينك با كمال تعجب و تأسف ملاحظه ميشود كه موضعگيري كميته عليه عملكرد ناصواب دانشگاه شيكاگو در دخل و تصرف در تاريخ ايران، با واكنشهاي شديد مسئولان آن سازمان مواجه ميشود. آنچه اكنون براي ما قابل هضم نيست اين كه باور شما در مورد ضرورت پايان دادن به سلطه نگاه هخامنشي¬محور بر تاريخ ايران باستان با دفاع از عملكرد بانيان و طراحان اين نوع از تاريخنگاري، چگونه ميتواند قابل جمع باشد؟ انتظار بحق از دولت نهم اين بود كه آنچه در اين سالها به دليل حاكميت نگاه مماشات گرايانه با جريانهاي غربي و غربگرا بويژه در ارتباط با تاريخ ايران باستان رخ نموده است، به صورت حركتي سنجيده و دقيق مورد نقد و بررسي قرار گرفته و گامهايي براي اصلاح آن برداشته شود اما متأسفانه تقويت جريان دانشگاه شيكاگو و وابستگان آن در سازمان ميراث فرهنگي، نه تنها با اين وظيفه مبرم همخواني ندارد بلكه در شرايطي كه زمينههاي مناسبي جهت روشن شدن ماهيت عملكرد آنها فراهم آمده است، موضعگيريهايي را از سوي سازمان تحت مديريت شما شاهديم كه تأييد تاريخسازيهاي آن دانشگاه به حساب ميآيد.آيا براستي براي مسئولان و كارشناسان محترم آن سازمان روشن نيست كه تاريخسازي دانشگاه شيكاگو براساس فراهم آوردن زمينههاي ضديت با اسلام از يكسو و ايجاد علقه با يهوديت از سوي ديگر در بين نسلهاي نوين جامعه ايران بنا گذارده شده است؟ آثار عملكرد آن دانشگاه در دوران پهلوي اول و دوم به حدي مشهود است كه حتي شما نيز بر ضرورت مقابله با آن تأكيد داشتيد اما اين كه چرا سازمان ميراث فرهنگي عملاً راهي ديگر را ميپيمايد، سؤالي است كه پاسخ آن براي ما روشن نيست.در خاتمه، لازم ميدانم براين نكته تأكيد نمايم كه برهه كنوني، فرصتي استثنايي براي اصلاح اين بينش تاريخي است كه اسلام نه تنها لطمهاي بر تمدن ايراني وارد نساخت بلكه غلبه يهوديان در دوران هخامنشيان موجب وارد آمدن خسارات جدي به تمدنهاي پرسابقه ايراني پيش از هخامنشي از جمله عيلامي، گرديد. قتل عام اقوام ايراني به دست يهوديان در واقعهاي كه تورات از آن به عنوان عيد «پوريم» ياد كرده است، آثار و تبعاتي در پي داشت كه تاريخنگاران هخامنشي محور قصد انتساب آن را به اسلام داشته و دارند. بديهي است هوشياري لازم در برابر اين جريان پرسابقه در كشور، وظيفهاي همگاني و عليالخصوص متوجه مديريت سازمان ميراث فرهنگي ميباشد.از خداوند متعال براي جنابعالي و همكاران گراميتان در آن سازمان آرزوي توفيقات بيشتر در خدمت به اسلام و مردم بزرگ ايران را دارم.
با تشكر مدير دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران عباس سليمينمين