جناب آقاي محمد قوچانيسردبير محترم مجله شهروند امروز
باسلام، در مصاحبه آن جريده با جناب آقاي صادق طباطبايي در تاريخ 12خرداد 1387 مسائلي در مورد چگونگي تصميمگيري امام خميني براي سفر به فرانسه مطرح شده است مستدعي است به منظور روشنتر شدن موضوع، اين توضيحات را در معرض قضاوت خوانندگان ارجمند قرار دهيد.قبل از پرداختن به چگونگي و نحوه تصميمگيري امام خميني براي سفر به فرانسه در سال 57 مناسب خواهد بود تا يادآور شويم روايتهاي مختلفي در اين زمينه مضبوط شده و طيف وسيعي را در برميگيرد از جمله شخص امام. البته شايد در نگاه اول اين ذهنيت پيش آيد كه اين موضوع از چندان اهميتي برخوردار نيست لذا ضرورتي براي تحقيق و بررسي پيرامون صحت و سقم روايتهاي متعارض وجود ندارد؛ همانگونه كه آقاي طباطبايي در مصاحبه با شهروند امروز ابراز ميدارند. در كنار اين نظر نبايد از اين مهم نيز غافل شد كه بسياري از اجزاء رخدادهاي تاريخ معاصر زماني اهميت خود را مشخص ميسازند كه در يك چارچوب كلان به آن نگريسته شود. بخشي از يك واقعه مهم تاريخي به هر دليل ممكن است كماهميت تلقي گردد اما بايد عنايت داشت اگر همان جزء هدفمندانه بهگونهاي خلاف واقع بيان گردد يا در ابهام نگه داشته شود ميتواند انحرافي را در نگاه به آن رخداد مهم موجب گردد و همين نگاه انحرافي هرچند جزئي، مقدمه بار كردن تفسيرهاي حسابگرانه بر تاريخ را فراهم سازد.جناب آقاي طباطبايي به عنوان فردي صاحبنظر در عرصههاي مديريتي در پاسخ به خبرنگار شهروند امروز كه ضمن اشاره به اظهارات متعارض حجتالاسلام والمسلمين محتشميپور و دكتر يزدي ميپرسد: «ايده آمدن امام به پاريس متعلق به چه كسي بود» ميگويد: «من نميدانم كه چه چيزي از امام كسر ميشود اگر اين ايده متعلق به خودشان نباشد و چه امتيازي براي دكتر يزدي است اگر امام به پيشنهاد ايشان عمل كرده باشند... چه اشكالي دارد اگر بپذيريم كه ايشان اين پيشنهاد را به امام دادهاند و امام هم در اين باره با سيداحمد مشورت كردهاند و تصميم خود را گرفتهاند اگر اين پيشنهاد به ذهن امام نرسيده باشد، چه كمبودي براي ايشان است؟ كساني كه اين صحبتها را مطرح ميكنند مبتني بر يك كينه سياسي تاريخ را بازگو ميكنند. به نظر من وقتي رفتن امام به كويت با مشكل مواجه شد، طبيعتاً دكتر يزدي بايد پيشنهاد سفر به پاريس را داده باشد و دليلي هم نيست كه ايشان دروغ بگويد.» (شهروند امروز، شماره 49، 12خرداد 1387، ص67) اولين نكتهاي كه در مورد فرمايشات آقاي طباطبايي بايد يادآور شد اينكه روش بحث ايشان مبتني بر يك روش تاريخي نيست. در مباحث تاريخي نميتوانيم كشف حقيقت را به اين مبنا پي گيريم: «چه اشكالي دارد اگر بپذيريم»، «به نظر من» و... بلكه وثوق روايتهاي افراد موثق به ميزان دوري و نزديكي آنها به رخداد، مورد بررسي قرار ميگيرند. نكته دوم قضاوت ايشان در مورد جناب آقاي محتشمي پور و متهم كردن ايشان به سخن گفتن از موضع كينه سياسي است در حاليكه در مورد آقاي يزدي با قاطعيت اعلام ميشود «دليلي هم نيست كه ايشان دروغي بگويد.» نكته سوم نسبت دادن موضوعي به سيداحمدآقا در زماني است كه ايشان در قيد حيات نيستند و نميتوان از نظر اين عزيز در زمينه اين ادعا مطلع شد.همانگونه كه اشاره رفت براي نزديك شدن به يك حقيقت تاريخي ابتدا ميبايست روايات افراد دخيل در آن رخداد را مورد مطالعه قرار داد. امام خميني در وصيتنامه خود در اين زمينه ميگويند: «از قرار مذكور بعضيها ادعا كردهاند كه رفتن من به پاريس بوسيله آنها بوده. اين دروغ است. من پس از برگرداندنم از كويت با مشورت احمد پاريس را انتخاب نمودم زيرا در كشورهاي اسلامي احتمال راه ندادن بود. آنان تحت نفوذ شاه بودند ولي پاريس اين احتمال نبود.» (صحيفه انقلاب، سازمان چاپ و انتشار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ پنجم، سال 1369، ص38)حجتالاسلام سيداحمد خميني نيز در اين باره و نحوه تصميمگيري براي سفر به فرانسه بعد از اينكه در مرز امام را به كويت راه نميدهند ميگويد: «نماز صبح را با امام خواندم و بعد از نماز از تصميمشان جويا شدم، گفتند: «سوريه». گفتم: اگر راه ندادند، اگر آنها هم برخوردي مثل كويت كردند بعد كجا؟ كشورهاي همسايه يكي يكي بررسي شد، كويت كه نگذاشت، شارجه و دوبي و از اين قبيل به طريق اولي نميگذارند، عربستان كه مرتب فحش ميداد، افغانستان و پاكستان كه نميشد، ميماند سوريه، و امام درست تصميم گرفته بودند ولي نبايد بيگدار به آب ميزديم، ميبايست وارد كشوري شد كه ويزا نخواهد و از آنجا با مقامات سوري تماس گرفته شود كه آيا حاضرند بدون هيچ شرطي ما را بپذيرند، يعني امام به هيچ وجه محدود نگردد. چرا كه اگر محدوديت بود، عراق كه منزلمان بود. فرانسه را پيشنهاد كردم، زيرا توقف كوتاه همان در فرانسه ميتوانست مثمرثمر باشد و امام ميتوانستند بهتر مطالبشان را به دنيا برسانند، امام پذيرفتند، خوابيديم. ساعت 8 صبح به ماموران عراق گفتم ميخواهيم برويم بغداد. گفتند: ميتوانيد برگرديد نجف، گفتم نه، نميرويم. ساعتي بعد آمدند كه مركز ميگويد تصميمان چيست؟ گفتم «پاريس». با تعجب رفت! حال امام مساعد نبود با اصرار با هواپيما به بغداد رفتيم. بلافاصله بعد از پياده شدن، با پاريس تماس گرفتم كه عازم آنجائيم. آقاي دكتر حبيبي گفت: چه كنم؟ گفتم: تا وردمان به آنجا از تلفن فاصله نگيرد.» (كوثر، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، ج3، تهران، 1371، ص537)البته اين سخن كه «چه چيزي از امام كسر ميشود اگر اين ايده متعلق به خودشان نباشد و چه امتيازي براي دكتر يزدي است اگر امام به پيشنهاد ايشان عمل كرده باشد» حرف حقي است اما حق بودن آن به معني صحت ادعاي آقاي يزدي نخواهد بود. اينكه مشورت گرفتن امام خميني امر كاملاً طبيعي است نميتواند مبناي استدلال ما در صحت يك ادعا قرار گيرد. صرفاً ارائه مستندات ميتواند ما را به يك جمعبندي دقيق نائل گرداند.حجتالاسلام دعايي نيز كه از نجف به بغداد رفته بود و از قبل منتظر ورود امام بود، در شرح وقايع ميگويد: «صبح روانه بغداد شدم و در فرودگاه، منتظر آمدن امام ماندم. پس از آنكه تشريففرما شدند [...] جريان ملاقاتم را با رئيس سازمان امنيت و پيامي كه به من داده بودند و جوابي كه به او داده بودم، براي ايشان نقل كردم، فرمودند: همين طور است. تصميم گرفتهايم برويم پاريس! چون پرواز پاريس فردا صورت ميگيرد، امشب در اينجا اقامت ميكنيم. عراقيها حضرت امام را در يكي از مدرنترين هتلهاي بغداد به نام دارالسلام جاي دادند» (پابه پاي آفتاب، اميررضا ستوده، تهران، نشر پنجره، 1373، ص27)بنابراين صرفاً روايت آقاي محتشميپور در روايت آقاي ابراهيم يزدي ترديد وارد نميسازد بلكه در روايات همه افراد دخيل در اين تصميم و يا ناظر بر آن سخني از پيشنهاد دكتر يزدي به ميان نيامده است. همچنين لغو رواديد بين ايران و فرانسه مسئله چندان مخفي و پوشيدهاي نبود كه صرفاً آقاي يزدي از آن مطلع باشد. تصميم به استفاده از اين امكان براي دستيابي به فرصتي جهت مذاكره با مقامات سوري نيز موضوع چندان پيچيدهاي نبوده است و همانگونه كه مرحوم سيداحمد آقا به وضوع بيان ميكند در يك گفتگوي چند دقيقهاي بين ايشان و امام بعد از نماز صبح اين تصميم اتخاذ ميشود. در اين زمان صرفاً احمد آقا طرف مشورت امام بوده است و فرزند امام نيز در هيچ جا اشارهاي به اين امر ندارد كه قبل از ان با آقاي يزدي در اين زمينه مشورت داشته است. تماس تلفني مستقيم مرحوم سيداحمد با آقاي حسن حبيبي در پاريس كه گرايشهاي سياسي گروهي متفاوتي از آقاي يزدي داشت بيانگر اين واقعيت است كه اولاً نميتوانيم كانالهاي مشورتي امام را محدود به آقاي يزدي بپنداريم و از سوي ديگر حتي بعد از اتخاذ اين تصميم محوريت هماهنگيها با پاريس به عهده آقاي يزدي نبوده است.همچنين در اين مصاحبه مبناي قضاوت آقاي طباطبايي در مورد آقاي محتشميپور و آقاي يزدي مشخص نيست. از چه رو يك طرف محكوم به سخن گفتن از روي كينه ورزي سياسي ميشود و طرف ديگر كسي قلمداد ميگردد كه نميتوان در اظهار او ترديد كرد. با توجه به اينكه روايت آقاي محتشميپور با روايت امام، سيداحمد آقا و ديگر افرادي كه در اين سفر به نوعي همراهي داشتند منطبق است آيا صرفاً به دليل مغايرت با ادعاي آقاي يزدي ميتوان چنين نسبتي به وي داد؟ از سوي ديگر جناب آقاي يزدي به كرات تلاش كرده است نقش خود را در انقلاب اسلامي به مراتب بيشتر از آنچه كه واقعيت دارد نشان دهد. لذا با شناخت نسبت به رويهاي كه جناب آقاي يزدي در طرح بحثهاي تاريخي دنبال ميكند هرگز نميتوان به ضرس قاطع اعلام داشت كه در اين ادعا صادق است يا دستكم چنين بپنداريم كه دليلي وجود ندارد كه ايشان خلاف واقع بگويد. از قضا در مورد جناب آقاي يزدي كه بشدت در تلاش است تا نقشي را براي خود در مهندسي انقلاب رقم زند انگيزه ايشان براي طرح چنين ادعاهايي كاملاً قابل درك است. براي نمونه آقاي يزدي در يادداشتي روايتگرانه از رخدادهاي انقلاب اسلامي مدعي ميشود: «پس از پيروزي انقلاب هنگامي كه به وزارت خارجه منصوب شدم اولين گام، اعلام تصميم دولت ايران در خروج ايران از عضويت در پيمان نظامي سنتو بود.» (سالنامه روزنامه شرق، شماره 2، سال 84، ص19) چنين ادعايي به هيچ وجه قرين صحت نيست زيرا تصميم به لغو عضويت ايران در سنتو در همان روزهاي اوليه پيروزي انقلاب اتخاذ شد و خبر آن توسط مرحوم دكتر كريم سنجابي به عنوان وزير خارجه دولت موقت اعلام شد: «پاريس- رويتر- روزنامه لوموند ديروز از كريم سنجابي وزير خارجه ايران نقل كرد كه ايران با وجود خروج از سازمان پيمان مركزي (سنتو) در گروه كشورهاي سازمان همكاري و عمران منطقهاي (آر- سي- دي) خواهد ماند و اميدوار است كه اين گروه توسعه يابد.» (روزنامه كيهان شماره 10658، يكشنبه 20 اسفند 57، ص8)همچنين جناب آقاي يزدي براي اثبات نقش خويش در مهندسي انقلاب ادعا ميكند طرح تشكيل جهاد سازندگي از وي بوده است: «بعد از برگشت از كوبا تجربه كوبا در بسيج جوانان و اعزام آنان به روستاها و مشاركت در بازسازي و نوسازي روستاهاي كوبا را در جلساتي كه روزهاي جمعه با جمعي از جوانان انقلابي در دفتر نخستوزيري داشتيم مطرح ساختم. از درون اين مباحث طرح جهاد سازندگي تهيه و به رهبر فقيد انقلاب پيشنهاد شد كه مورد تائيد ايشان قرار گرفت و بيانيه آن تهيه شد. با انتشار آن، جهاد سازندگي رسماً آغاز به كار كرد.» (سالنامه روزنامه شرق، شماره 2، سال 84، ص19) سفر آقاي يزدي به هاوانا در شهريور 58 صورت گرفت در حاليكه تاريخ اعلام تشكيل جهاد سازندگي طي پيام راديو- تلويزيوني در تاريخ 2 خرداد 58 بود كه طي آن امام خميني فرمودند: «دانشجوهاي عزيز، متخصصين مهندسين و بازاري، كشاورز، همه قشرهاي ملت، داوطلب براي اين است كه ايراني كه به طور مخروبه به دست ما آمده است بسازند. از اين جهت بايد ما بگوييم يك جهاد سازندگي، موسوم كنيم اين جهاد را به «جهاد سازندگي» كه همه قشرهاي ملت، زن و مرد، پير و جوان، دانشگاهي و دانشجو، مهندسين و متخصصين، شهري و دهاتي، همه با هم بايد تشريك مساعي كنند و اين ايران را كه خراب شده است بسازند...» (صحيفه امام، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، جلد هشتم، ص179) حال چگونه است كه جناب آقاي يزدي ادعا ميكند بعد از بازگشت از هاوانا در شهريور 58 طي جلسات متعدد با دانشجويان اين مسئله را مطرح كرده و سپس ماحصل اين بحثها را در قالب طرح جهاد سازندگي تقديم امام مينمايد؟! آيا اينگونه ادعاهاي خلاف واقع آقاي دكتر يزدي براي بزرگنمايي نقش خويش در انقلاب اسلامي نبايد دستكم اين هشدار را به آقاي طباطبايي ميداد كه چه بسا درباره آنچه از سوي ايشان در مورد سفر امام به فرانسه مطرح شده است نيز بايد با ديده ترديد نگريسته شود؟
با تشكر مدير دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران عباس سليمينمين