کد مطلب: 162
تاريخ: شنبه ۳ تير ۱۳۸۵
منبع: عباس سلیمی نمین
درجه: عادی
يادداشت: باسلام, انتشار يادداشت جناب آقاي بنياسدي در مورد نظرات جناب آقاي ابراهيم يزدي و نيز نقد اينجانب, در روزنامه شرق مورخ 30 خرداد, فرصت بيشتري را فراهم آورد تا در زمينه انضباطبخشي به روايتگري تاريخ معاصر, به چارچوبها و اصول کلي مورد نياز براي جلوگيري از "تاريخ پردازي" نزديکتر شويم. بدين منظور ارائه توضيحات جديدي را ضروري ميبينم:
جناب آقاي قوچاني
سردبير محترم روزنامه شرق
باسلام, انتشار يادداشت جناب آقاي بنياسدي در مورد نظرات جناب آقاي ابراهيم يزدي و نيز نقد اينجانب, در روزنامه شرق مورخ 30 خرداد, فرصت بيشتري را فراهم آورد تا در زمينه انضباطبخشي به روايتگري تاريخ معاصر, به چارچوبها و اصول کلي مورد نياز براي جلوگيري از "تاريخ پردازي" نزديکتر شويم. بدين منظور ارائه توضيحات جديدي را ضروري ميبينم:
1- مناسبتر آن بود تا مسير رفت و برگشت بحثها را با انتقال پيامهاي معالواسطه, دشوارتر و محتواي آن را غامضتر نسازيم: "در اين مورد آقاي دکتر يزدي به اينجانب (آقاي بنياسدي) چنين توضيح دادند که بحث تجربه کوبا شد نه در کوبا, بلکه در تهران توسط آقاي اسکيول يکي از وزراي دولت کوبا و رئيس هيئت نمايندگي اعزامي کوبا به ايران بعد از انقلاب اسلامي در اسفند (57) يا فروردين 1358 مطرح شده بود و ايشان همان زمان موضوع را در يکي از جلسات روزهاي جمعه جوانان عنوان کرده بودند." (روزنامه شرق, جهاد سازندگي, از جنبش تا نهاد, محمد حسين بنياسدي, 30/3/85, ص4)
در ارتباط با اين توضيحات جناب آقاي يزدي که با واسطه در اختيار خوانندگان قرار گرفته بايد گفت: اولاً اظهارات ايشان در اين زمينه با وضوحي قابل فهم براي همگان عنوان شده بود: " بعد از برگشت از كوبا تجربه كوبا در بسيج جوانان و اعزام آنان به روستاها و مشاركت در بازسازي و نوسازي روستاهاي كوبا را در جلساتي كه روزهاي جمعه با جمعي از جوانان انقلابي در دفتر نخستوزيري داشتيم مطرح ساختم. از درون اين مباحث طرح جهاد سازندگي تهيه و به رهبر فقيد انقلاب پيشنهاد شد كه مورد تأييد ايشان قرار گرفت و بيانيه آن تهيه شد. با انتشار آن، جهاد سازندگي رسماً آغاز به كار كرد.» (فانتزي انقلابي، ابراهيم يزدي، سالنامه شرق، شماره 2، سال 84، ص19)
بنابراين سخن از تجربه کوبا در کوبا است و نه در ايران, لذا چگونه است که جناب آقاي بنياسدي توضيح جديد ايشان را قانع کننده يافته و به عرضه آن مبادرت ورزيده است؟ در ثاني وزير امور بينالملل کوبا در اسفند 57 يا فروردين 58 به ايران سفر نکرده بلکه وي در ارديبهشت 58 براي انتقال پيام کاسترو به امام به ايران آمده است. (روزنامه کيهان, 5/2/58) در حاليکه براساس روايت آقاي بنياسدي: "در فروردين 1358 عصرهاي جمعه جلساتي با شرکت دانشجويان در نخست وزيري تشکيل مي شد و مسائل مهم کشور و چگونگي مشارکت جوانان در حل مسائل مذکور از جمله عمران و رفع محروميت از روستاها مطرح مي شد." (روزنامه شرق, جهاد سازندگي, از جنبش تا نهاد, محمد حسين بنياسدي, 30/3/85, ص4) لذا توضيح دوم آقاي يزدي نيز نميتواند قابل پذيرش باشد. اگر انديشه رفع محروميت از روستاها در قالب جهادسازندگي در فروردين ماه شکل گرفته باشد چگونه در ارديبهشت ماه آقاي يزدي بعد از ملاقات با وزير کوبايي تازه به صرافت اين موضوع مي افتد و آن را به عنوان تجربهاي کوبايي به جلسات روز جمعه دانشجويان منتقل ميسازد. البته جناب آقاي بنياسدي در ادامه توضيحات خود به درستي اشاره ميکند که حتي دانشجويان فعاليت عملي خود را نيز در اين تاريخ يعني فروردين 58, در اين زمينه آغاز کرده بودند: "همانطوري که اشاره شد جوانان پر از شور و هيجان و آماده براي فداکاري و ايثار در راه کمک به همنوعان در هر زمينه از جمله رفتن به نقاط دور افتاده و محروم کشور و همکاري و مشارکت در عمران و بهبود زندگي هموطنان بودند و احتمالاً حرکاتي را نيز در اين راستا به طور پراکنده صورت داده بودند. معاونت نخست وزير در امور همکاريهاي مردمي در اين دوره که تقريباً از اوائل ارديبهشت 1358 آغاز ميشد تهيه طرحهاي مختلفي را براي تغيير و تحول و سازماندهي با همکاري و مشارکت مستقيم جوانان و مردم تهيه کرد." (همان) در جهت تائيد فرمايشات آقاي بنياسدي يادآوري اين نکته نيز ضروري است که حتي شاخه جوانان حزب جمهوري اسلامي در فروردين ماه فعاليتهايي را تحت عنوان "جهاد روستا" آغاز کرده بود. ثالثاً: اصرار آقاي يزدي براي ابداع روايتهاي مختلف به منظور تجربه کوبايي نشان دادن تشکيل اين نهاد (اگر در هاوانا نشد در تهران) چندان قابل درک نيست و همين پافشاري همراه با تعارضات براي خواننده قابل تامل خواهد شد.
2- بحث اصلي آقاي يزدي در مقاله "فانتزي انقلابي" و مصاحبه تفصيلي متعاقب آن, طرح نظريهاي مبني بر اختصاص داشتن نقش مهندسي در انقلاب اسلامي به روشنفکران به ويژه روشنفكران ديني و بسيج تودهها به روحانيون بود. متاسفانه جناب آقاي بنياسدي از ورود به بحث اصلي پرهيز نموده و صرفاً ترجيح دادهاند به مصاديقي بپردازند که آقاي يزدي براي اثبات اين نظريه خود ارائه نموده بود: "در انقلاب اسلامي ايران, روحانيون نقش بسيج مردم را داشتند. اما روشنفکران بخصوص روشنفکران ديني, که به شرائط پيچيده جامعه کنوني و روابط جهاني آشنايي دارند, نقش مهندسي انقلاب را برعهده داشتند." (مقاله فانتزي انقلابي, سالنامه شرق, شمار2, سال 84, ص19) ايشان در ميان مصاديق نيز از بحث "سنتو" در ميگذرند در حاليکه آقاي يزدي در اين زمينه مدعي شده بود: "پس از پيروزي انقلاب اسلامي هنگامي که به وزارت خارجه منصوب شدم اولين گام, اعلام تصميم دولت ايران در خروج از پيمان سنتو بود." (همان) اما بايد دانست که اعلام خروج ايران از سنتو, در سال 57 اتفاق افتاد و نه در سال 58 و آقاي يزدي نيز در اعلام آن هيچگونه نقشي نداشت. آقاي بنياسدي در مورد مبتکر تاسيس جهاد سازندگي بودن آقاي يزدي ميگويد: "مسلماً آقاي يزدي به علت گذشت زمان دچار سهو يا اشتباهي درباره تاريخ تشکيل جهاد سازندگي و ارتباط آن با مسافرت ايشان به کوبا شدهاند." (روزنامه شرق, جهاد سازندگي, از جنبش تا نهاد, 30/3/85, ص4) و در فرازي ديگر ادامه ميدهد: "جناب آقاي عباس سليمي نمين در پاسخ به آقاي دکتر يزدي در روزنامه شرق, مورخ 2/2/85, اشتباه قابل اغماضي که آقاي يزدي در تاريخ اتفاقات و جزئيات وقايع کردهاند را پايه و مبنايي قرار دادهاند تا کل شکلگيري انديشه جهاد سازندگي و نقشي را که ايشان و دولت موقت در ايجاد و راهاندازي آن داشتند مورد ترديد قرار دهند." (همان)
اينجانب هرگز قصد ناديده گرفتن نقش دوستان نهضت آزادي در رخدادهاي انقلاب را ندارم بلکه در نقد اول نيز عنوان داشتم: "در تاريخ مبارزات و خيزش اسلامي سراسري ملت ايران كه منجر به پيروزي انقلاب اسلامي شد، گروهها و جريانهاي سياسي داراي خدمات و بعضاً خطاهايي بودهاند. اگر به دليل كثرت خطاها، برخي گروهها از كانون توجه و اعتماد مردم خارج شدند، نميبايست در نگارش تاريخ معاصر آنها را ناديده گرفت تا آنان براي مقابله با اين افراط به وادي تفريط افتند و براي اثبات خود به طرح ادعاهايي بپردازند كه با مسلمات تاريخ معاصر كشور در تعارض است." بنابراين واقعيتها را ميبايست همانگونه که رخ دادهاند در تاريخ به ثبت رساند و شايسته نيست به قصد کوچکنمايي يا بزرگنمايي نقش ديگران و خود در تاريخ به طرح نظريههايي بپردازيم که با واقعيتهاي تاريخي مطابقت ندارد.
3- جناب آقاي بنياسدي به منظور تقويت روايت خود از چگونگي تشکيل جهاد سازندگي مينويسد: "تا آنجا که به ياد دارم و ميدانم آقاي مهندس امانپور از شرکت کنندگان جدي و پيگر جلسات روزهاي جمعه در نخست وزيري و همچنين آقاي سيد جعفر مرعشي بودند." (همان) در اين زمينه يادآور ميشوم توضيحات آقاي مهندس امانپور به يادداشت آقاي بنياسدي (که رونوشت آن براي اينجانب نيز ارسال شده) نه تنها تقويت کننده و مؤيد روايت ايشان نيست بلکه مغاير روايت هر دو عزيز عضو دولت موقت است. آقاي امانپور در اين زمينه مي نويسد: "تحليل نهايي همه گروههاي اعزامي (سفر دانشجويان به مناطق محروم از اسفند 57 آغاز شد) آن بود که اثربخشي فعاليتهاي سياسي فرهنگي در شرايط فقر و توسعه نيافتگي بخصوص در مناطق روستايي و محروم محدود است و بايد چاره انديشي اساسي بشود که جمع بندي نظرات منجر به تهيه طرحي بعنوان تشکيل نهضت جهاد سازندگي گرديد که اساس آن مشارکت نهضت دانشجويي در آن بويژه در قالب تشکيل اردوهاي سازندگي در تابستان 58 در مناطق روستايي کشور بود. اين طرح طي ارديبهشت ماه 58 به نظر خواهي دانشگاههاي تهران و سپس سراسر کشور گذاشته شد و پس از جلب موافقت مدون و از طريق آقايان رضا افشار و توسط شهيد بهشتي به محضر مبارک امام تقديم شد. تعبير شهيد بهشتي آن بود که امام با ملاحظه طرح، انگار گمشدهاي را يافته و آن را بسيار ميمون و مبارک خواندند و فرمودند برويد و مقدمات را يک ماهه آماده کنيد، براي تاسيس جهاد فرمان صادر خواهم کرد. سعي شود همه امور قبل از صدور فرمان سازماندهي شود. در همين فاصله مسايل با نخست وزير هم مطرح و در نخست وزيري نيز گروهي روي تشکيل چنين حرکتي کار ميکردند." ايشان در ادامه نوشتار خود يادآور ميشود: "هرچند دولت موقت و همه کارگزاران دستاندرکار بسهم خود در کمک به جهاد سازندگي تلاش نمودند که عندالله مأجور خواهند بود اما بايد توجه داشت که نوع تفکر و انتظارات نهضت دانشجويي و موسسين جهاد سازندگي با نوع تفکر و توقع آنها از اين حرکت متفاوت بود. به همين دليل جهاد سازندگي محدود به تشکيل چند اردوي ساده دانشجويي در تابستان 58 نشد بلکه خود نهضت بزرگ و عظيمي براي سازندگي شد." روايت جناب آقاي بنياسدي, هم به لحاظ شکلي و هم به لحاظ محتوايي با روايت آقاي امانپور تطبيق نميکند: "طرح را... در جلسهاي با حضور مرحوم سيداحمد خميني و آقاي دکتر ابراهيم يزدي خدمت امام (ره) ارائه و پيام مختصري که روي يک صفحه تايپ شده بود همراه توضيحات تقديم ايشان شد" (روزنامه شرق, جهاد سازندگي, از جنبش تا نهاد, محمدحسين بنياسدي, 30/3/85, ص4) از آنجا که چگونگي تشکيل جهاد سازندگي بحث محوري ما نيست براي جلوگيري از اطاله کلام، خونندگان محترم را براي دريافت حقيقت به تأمل در يادداشت آقاي امانپور که به گواه آقاي بنياسدي از جمله عناصر محوري در تشکيل جهاد بوده اند دعوت مي نمايم.
4- بحث محوري اينجانب با آقاي دکتر يزدي در نقد اول و دوم, بررسي ادعاي ايشان در مورد داشتن نقش مهندسي انقلاب اسلامي بود. در جوابيه اول با يادآوري اين نكته كه "صرفنظر از صحت و سقم چنين نظريهاي که البته در ضرورت پرداختن به آن براي روشن شدن حقيقت هيچ گونه ترديدي نيست" اين بررسي را به فرصتي ديگر موکول کردم و صرفاً به بررسي مصاديقي پرداختم که قرار بود نظريه طرح شده را به اثبات برساند. جناب آقاي بنياسدي در توضيحات خود اصولاً ترجيح دادهاند به ادعاي آقاي يزدي در مورد نحوه خروج ايران از پيمان سنتو (که کاملاً خلاف واقع بود) نپردازند و در مورد چگونگي تشکيل جهاد سازندگي به طرح روايتي پرداختهاند که هيچگونه ارتباطي با بحث اصلي من با آقاي يزدي ندارد. ظاهراً ايشان تصور کردهاند که اينجانب قصد ناديده گرفتن فعاليتهاي آقايان را در اول انقلاب داشتهام و با اين باور مشروحاً گزارش کاري را در مورد طرح جهاد سازندگي ارائه کردهاند حال آنکه بررسي ادعاي آقاي يزدي نگاه کلانتري را از توقف در مصاديق طرح شده ميطلبد. حتي اگر مصاديق مطرح شده کاملاً دقيق و صحيح بود, ايفاي نقش ايشان در انحلال عضويت ايران در پيمان سنتو, تشکيل جهاد سازندگي و ... نميتوانست اين نظريه ايشان را قابل قبول سازد که روشنفکران به ويژه روشنفکران ديني در انقلاب اسلامي نقش مهندسي و امام نقش اجرايي کردن اين مهندسي را بر عهده داشتهاند. چنانکه در نقد دوم خويش يادآور شدم مهندسي يک تحول عظيم سياسي چون انقلاب اسلامي عليالقاعده بدين معني است که مسير حرکت و جهتگيريهاي آن طراحي شود. خيزشي که به رهبري امام از خرداد 42 در اوج يأس و انفعال سياسي مليون آغاز شد به اعتراف همگان دو ويژگي بارز داشت: 1- بعد مقابله با سلطه بيگانه (وجهه ضد امپرياليستي). 2- بعد ضديت با سلطنت محمدرضا پهلوي (براندازي استبداد) همانطور که اشاره رفت مواضع مکتوب مليون و روشنفکران ديني مد نظر آقاي يزدي در دوران آغاز نهضت امام و ميزان فعال بودن آنان اکنون در دسترس محققان و پژوهشگران قرار دارد, لذا از يک سو سهولت غير همسنخ بودن مواضع آنان با مواضع امام و به طور کلي مهندسي انقلاب اسلامي قابل احصاء است و از سوي ديگر ميزان قدرت سياسي ايشان براي تاثيرگذاري بر خيزش مردمي آغاز شده کاملاً روشن است: "نجف دريابندري: من در سالهاي اول بعد از مرداد 32 در زندان بودم و طبعاً از جو بيرون تجربه دست اولي نداشتم, و اما جو دوران زندان که عده زيادي از روشنفکرهاي چپ و کمتري هم از عناصر ملي آنجا بودند, جو بهت زدگي و شکست و تفرقه بود, در اواسط سال سي و هفت که من بيرون آمدم, فضاي جامعه را به کلي غير از آن ديدم که قبلاً بود. در اين فاصله سيل درآمد نفت در جامعه جاري شده بود و بيشتر روشنفکران آرمانهاي سياسي و اجتماعي را کنار گذاشته بودند و سرگرم زندگي پر مصرف و اندوختن ثروت بودند، عده کمي هم که نتوانسته بودند خودشان را با وضع جديد منطبق کنند, گرفتار الکل و بدتر از الکل شده بودند."(تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي، به کوشش عمادالدين باقي, ص233) شايد اين روايت بخوبي وضعيت نيروهاي مليون را روشن ساخته باشد و ما را بينياز از بررسي تفصيلي اين موضوع با بهره گيري از خاطرات آقاي دکتر سنجابي و ديگر شخصيتهاي مربوط به روشنفکران ديني و غيرديني مد نظر آقاي دکتر يزدي نمايد. حتي در صورت فعال بودن اين جريانات در آن ايام اصولاً گروههايي چون جبهه ملي و نهضت آزادي نه داعيه مبارزه ضد امپرياليستي داشتند و نه قائل به براندازي رژيم سلطنتي بودند بنابراين نميتوانستند در "مهندسي" آنچه تحت عنوان انقلاب اسلامي به وقوع پيوست کمترين نقشي ايفا نموده باشند. آقاي يزدي خود معترف است عدم اعتقاد به اين مباني انقلاب اسلامي تا سالهاي 56 و 57 همچنان مشهود بوده است: "... موضوع در واقع تعبيري بود از شعار معروف "شاه سلطنت کند نه حکومت". اين شعار و خواسته, در دوران خاصي از مبارزات ملت ايران توسط مرحوم دکتر مصدق و مليون مطرح گرديده بود و در آن شرائط, شعار مترقي و پيشرو و منعکس کننده شرايط همان دوران بود... طرح چنين شعاري در سالهاي 56 و 57, نميتوانست قابل قبول باشد و لذا طبيعي بود که طرح آن موجبات نگرانيها را فراهم آورده و بعنوان يک شعار و يا تز انحرافي که هدفش نجات سلطنت از بحران موجود است, تلقي گردد." (آخرين تلاشها در آخرين روزها, ابراهيم يزدي, انتشارات قلم, ص32)
آقاي دکتر يزدي در زمان نگارش اين کتاب به اين واقعيت اذعان دارد که موضع مليون و نهضت آزادي در سالهاي 56 و حتي 57 به نوعي در راستاي حفظ سلطنت بوده است. اکنون بعد از گذشت نزديک به سه دهه از انقلاب چرا تصور ميشود که ميتوان جرياناتي را که در حفظ سلطنت حرکت ميکردهاند, به عنوان مهندسين انقلاب اسلامي جلوهگر ساخت: "... آن وقت (سالهاي 56 و 57) راجع به اينکه خط مشي در برابر شاه و آمريکائيها در دنيا چه باشد, آن موقع نظر غالب اشخاصي که اهل انقلاب و از اين حرفها بودند همان نظر سنگر به سنگر بود- که حالا من را مي کوبند و ميکوبند! وقتي که شريف امامي نخست وزير بود با استفاده از حقوق بشر کارتر, واقعاً آزاديهايي داده شده بود و امکان اين بود که دو نفر دور هم جمع شوند و حرف بزنند و مردم هم بيايند و گوش کنند. دولت هم مقدار زيادي جلو آمده بود. شاه از سال شاهنشاهي صرف نظر کرده بود. مطبوعات را آزاد داده بودند و چند کار بود که شريف امامي کرده بود. آنجا به عقيده بعضي از دوستان, نظر اين بود که موقعيت طوري است که ما ميتوانيم از اين امکانات استفاده کنيم, پوزيسيون خود را محکم کنيم و بعد يک حمله مجدد. يعني به تدريج عمل بشود. آن وقت چگونه به تدريج عمل بشود؟ يکي از راههايش مثلاً انتخابات بود. آن وقت بحث روي انتخابات بود که ما شرکت بکنيم و يا نکنيم؟ عقيده ماها- نهضت آزادي و سايرين- اين بود که انتخابات يک مائده الهي است. دولت وقتي به مرحلهاي رسيد که ميگويد ميخواهيم آزادي انتخابات بدهيم, چه بهتر از اين؟ اول کاري که ما ميکنيم به دولت خواهيم گفت اگر راست ميگويي و انتخابات آزاد است بايد اجازه بدهي که ما باشگاه داشته باشيم. يا ميدهد يا نميدهد. اگر داد, اين باشگاه وسيلهاي ميشود که ما دور هم جمع شويم. اگر نداد همانجا مچش را ميگيريم و ميگوئيم پس تو دروغ ميگويي. وقتي که باشگاه داد آن وقت ميگوئيم خيلي خوب, آزادي انتخابات است, اجازه بده ما هم کانديد بدهيم, وقتي ما کانديد بيرون داديم, مردم مسلماً به کانديداي مليون رأي خواهند داد, مليون مثلاً يعني مخالفين و آن وقت روي کانديدها ميتوانيم حرف بزنيم. ديگر چيست که آدم بگويد حالا يا انتخابات ميشود و از اين طرف, يعني جبهه مخالف حالا چه روحاني, چه ملي, چه نهضت ازادي, چه حزب فلان و ... ده بيست نفري وارد مجلس ميشوند و يا نميشوند. اگر نرفتند باز همين جا اينها را رسوا ميکنيم. ميگوئيم آقاي کارتر, آقاي آمريکا, حقوق بشرت دروغ است... (الخ) مقدمه خيلي خوبي است همين قدر در آزادي مطبوعات, آزادي دادگستري و آزادي محاکمات که شروع شده بود, ايشان (امام) همانجا جلوي حرف بنده را گرفت...". (مصاحبه مهندس بازرگان با حامد الگار, مواضع نهضت آزادي, انتشارات نهضت زنان مسلمان, صص 9-127)
از نظر مليون و روشنفکران ديني مد نظر آقاي دکتر يزدي، عدم تمکين "امام و مردم" به رفرمهاي ايجاد شده توسط آمريکا در ايران براي حفظ محمدرضا پهلوي گناه نابخشودني در آن سالها بود چراکه در ديدگاه اين جريانات به دست آوردن چند کرسي در پارلمان نهايت مطالبات سياسي به شمار ميرفت. در واقع ماهيت عملکردي بر اساس شعار شاه بايد سلطنت کند و نه حکومت در اوج خيزش مردم براي در هم شکستن بساط سلطه و استبداد داخلي, چيزي جز حفظ معادلات حاکم شده بر ايران نبود. در حقيقت همانگونه که آقاي يزدي نيز اذعان دارند اين مواضع ميتوانست موجب نجات سلطنت از بحران ناشي از قيام سراسري ملت شود. همچنين تلاش اين جريانات براي وادار ساختن امام به پذيرش دولت ائتلافي بختيار، واقعيتي کتمان ناپذير در تاريخ ثبت شده کشورمان است. آقاي يزدي در مصاحبه با روزنامه شرق معترف است که تلاش داشته امام را متقاعد سازد تا دولت بختيار را به رسميت بشناسد: "گفتم با همين وزير کشوري که بختيار دارد اعلام ميکنيم زير نظر نظارت سازمان ملل رفراندوم مي کنيم. مردم! سلطنت را ميخواهيد يا جمهوري؟" (يادنامه روزنامه شرق, 10/3/85, ص15) بنابراين ايشان نيز نميتواند با انتقاد از کساني که در اوج قيام، در جهت حفظ سلطنت گام بر ميداشتند خود را از صف آنان جدا سازد زيرا با چنين پيشنهادي به امام که لازمهاش به رسميت شناختن دولت بختيار بود کاملاً روشن ميسازد که با مهندسي انقلاب اسلامي به چه ميزان همراه بوده است.
اما در مورد جهت گيري محوري دوم انقلاب اسلامي يعني مقابله با سلطه بيگانه بر کشور بايد گفت جرياناتي که آقاي يزدي تلاش دارد آن را به عنوان معمار و مهندس انقلاب اسلامي معرفي کند اولاً واقعيتي به نام امپرياليسم را نفي کرده و آن را از القائات کمونيستها ميشناختند. آقاي بازرگان در اين زمينه ميگويد: "ايرن تجربه انقلاب را نداشت و اصلاً انقلاب يک ارمغان غرب و يک فرهنگ با سنت بيگانه براي ايران و مسلمانان است." (انقلاب در دو حرکت, مهندس مهدي بازرگان ص84) و در فرازي ديگر در همين کتاب ميافزايد: "بعد از پيروزي, گام فراتري برداشته شد. شعار و ادعاي درافتادن با تمامي بيگانگان و نابودي امپرياليسم و پنجه در پنجه آمريکا انداختن در سطح جهان, در برنامه انقلاب وارد گرديد, چيزي که در مکتب مارکس, در سياست خارجي شوروي و در مرام احزاب کمونيست بينالملل, مقام شماره يک را دارد." (همان, ص93) شايد تصور شود آقاي بازرگان در بعد از انقلاب چنين موضعي را داشت و حاضر نبود در برابر خصومتهاي آمريکا ايستادگي کند. اما بايد گفت ايشان در زمان حاکميت مطلق اين کشور بر ايران نيز سعي در پذيرش واقعيتي به نام سلطه آمريکا بر ميهمانان را داشته است: "گفتم (به امام) يک فاکتور فرض کنيم ملت, ملت و روحانيت, راجع به اينها حرف نميزنم خودتان بهتر ميدانيد و مردم هم دنبال شما هستند و از اين حرفها, فاکتور دوم شاه و دربار است. فاکتور سوم آمريکا و غرب است. ايشان طوري حرف ميزد که يعني اصلاً اينها را کان لم يکن ميدانست ديگر من بقيه حرفهايم را نزدم, وقتي ايشان اصلاً نميخواست حتي تا اينجا جلو رفتيم و گفتم بالاخره آمريکا خوب, بد, ولي اينها يک نوع واقعيتي است, يک چيزي است در دنيا حالا نه به لحاظ دوستي, به لحاظ دشمني و ضرر رساندن... ديدم ايشان اصلاً وزني و وزنهاي براي خودي و شاه قائل نيست... ايشان نه براي آمريکا ارزش و اثري قائل است و نه حاضر است متديکمان کار شود..." (مصاحه بازرگان با حامد الگار, مواضع نهضت آزادي, ص133)
در آخرين فراز از اين نوشتار مناسب خواهد بود به برخي تعارضات در مواضع آقاي دکتر يزدي در مورد مرحوم بازرگان نظر افکنيم. همانگونه که اشاره شد آقاي يزدي در کتاب "آخرين تلاشها در آخرين روزها" به صراحت از مشي کساني که با پيروي از مواضع غيرمنطبق با اصول انقلاب نگرانيهايي را موجب ميشدند, انتقاد ميکند. آقاي بازرگان عليالقاعده با بحثهاي خود در پاريس با امام بيش از ديگران روشن ساخت که داراي گرايشهاي سياسي اينچنين است (هرچند ايشان در پاريس متعهد شد خود را از اين مواضع رها سازد) با اين وجود آقاي يزدي در مقام دفاع از جايگاه نهضت آزادي و جايگاه آن در انقلاب, به انتقاد از ديگر روشنفکراني ميپردازد که موضع حقي را به آقاي بازرگان يادآور ميشدهاند:" وقتي روشنفکران با مهندس بازرگان برخورد ميکنند, او را ليبرال و سازشکار ميگويند، جايي براي مهندسي باقي نماند, قدرت مهندسي ما محدود شده بود". (يادنامه شرق, گفت و گو با ابراهيم يزدي, 10/3/85, ص15)
در صورت منطقي بودن انتقاد جناب آقاي دکتر يزدي از مرحوم بازرگان که در سالهاي 57-56 با پيروي از شعار "شاه بايد سلطنت کند و نه حکومت" (که براساس شواهد بسيار ايرادي غير قابل کتمان و در واقع مروج مشي سازشکارانهاي بوده) اولاً نشان از آن دارد که اصولاً قدرت مهندسي در نزد آقايان وجود نداشته که بر اثر انتقادات ساير روشنفکران تضعيف شود. ثانياً اگر مشي آقاي بازرگان و نهضت آزادي همان بوده است که آقاي يزدي به عنوان عضو همان تشکيلات آن را قابل انتقاد ميداند چرا ساير روشنفکران نبايد از آن انتقاد ميکردند؟
به منظور احتراز از مطول شدن سخن يادآور مي شويم که اين گونه نظريه پردازيها از آنجا که با واقعيتهاي مسلم مکتوب شده تاريخ کشورمان در تعارض است کمکي به روشن شدن نقش اين قبيل جريانات روشنفکري در پيروزي انقلاب اسلامي نميکند. در حالي که بدون شک در انقلاب عظيم ملت بزرگ ايران هرکس به حد توانمنديها و فهم و درک سياسي و آزادگي خويش سهمي داشت. مسلماً غلتيدن در وادي غلو و بزرگنمايي نقشها براي پوشش ضعفها, نه تنها ما را به مقصد مورد نظر نزديک نميسازد, بلکه بيش از گذشته ما را نزد افکار عمومي غيرقابل محاسبه و اعتماد خواهد ساخت.